سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقیقت زیارت 2


خالد: فرق بزرگى میان رو کردن من به کعبه و رو نمودن بت پرستان به بت هایشان وجود دارد.

صادق: چه فرق؟

خالد: من و دیگر مسلمانان که در حال نماز به سوى کعبه رو مى کنیم، به این معنا نیست که آن را به جاى خدا مى پرستیم؛ بلکه به منظور انجام فرمان الهى چنین مى کنیم. اما بت پرستان به این جهت که بت ها را به جاى خدا برگزیده اند آنها را مى پرستند و هنگام عبادت، رو به آنها مى ایستند. بنابراین آنها به هنگام عبادت رو به بت هاى کرده، با تمام وجود آنهات را مى پرستند؛ ولى ما در حال نماز، رو به سوى خدا مى کنیم. از این جهت کار آنها شرک آشکار است؛ اما آیا ما

حقیقت زیارت، ص: 8

که رو به کعبه نهاده، فرمان الهى را انجام مى دهیم مشرک هستیم؟ تفاوت میان عبادت ما وعبادت آنها از زمین تا آسمان است.

صادق: با این حساب، شباهت در رفتار، عامل شرک نیست و آنچه سبب مى شود تا کار بت پرستان شرک باشد، انگیزه و نیت آنان در پرستیدن بت ها است؛ نه صرف عملى که‏

حقیقت زیارت، ص: 9

انجام مى دهند. از سوى دیگر آنچه سبب شده است که روى کردن تو به سوى کعبه، عملى مشرکانه نباشد، نداشتن قصد پرستش کعبه است.

خالد: همین طور است‏

صادق: ما شیعیان و دیگر مسلمانان با عشق وعلاقه در مسجد النبى، مرقد پیامبر (ص) را زیارت مى کنیم و به هنگام زیارت آن حضرت و سایر بزرگان و امامان، هرگز نیت پرستیدن آنان را نداریم. اگربتوان میان اعمال ما و مشرکان مقایسه کرد، تنها یک شباهت ساده رفتارى دیده مى شود. وانگهى، تنها شباهت رفتارى که فاقد انگیزه پرستش غیر خدا باشد، زیارت قبور را نه حرام و نه شرک آلود مى کند که در حدیث‏

حقیقت زیارت، ص: 10

آمده است: بر اساس نیت ها [است که پاداش یا کیفر] اعمال، داده مى شود «1»

از این جهت یک عمل چنانچه به منظور پرستش غیر خدا انجام پذیرد، شرک و اگر چنین نیتى در میان نباشد جایز است.

خالد: [پس از اندیشه اى عمیق و طولانى‏] گفت: به نظر مى رسد آنچه گفتى درست است. چرا که مسئله مهمى را براى من روشن کردى. اتفاقا در سفرى به اروپا، یک نفر به من گفت: شما مسلمانان نیز بت پرستى مى کنید و گردخانه سنگى مى چرخید؟ و من به او توضیح دادم که این به دستور خدا و براى عبادت او در خانه او است و ما تنها خدا را عبادت مى کنیم ... حال سوالى دارم.

صادق: بپرس.

خالد: تا اینجا دریافتم که زیارت قبور حرام نبوده و شبیه کار بت پرستان نیز نمى باشد؛ اما چرا شما شیعیان به این کار اهمیت فوق العاده مى دهید و دلیل آن چیست؟

صادق: چون این یک دستور دینى است و ثواب و پاداش زیادى براى آن در نظر گرفته شده‏

______________________________
(1) صحیح بخارى، ج 1، ص 3، ج 1؛ تفسیر کبیر فخر رازى، ج 4، ص 5، مساله 4

حقیقت زیارت، ص: 11

است. علاوه بر این طبق دستور قرآن، بزرگداشت شعائر الهى است و تعظیم و بزرگداشت اولیاء یکى از شعائر بزرگ الهى است و این با حضور در مراقد آنان به دست مى آید. البته زیارت، اسرار و آثار زیادى دارد که در فرصتى مناسب درباره آن بحث خواهیم کرد.

خالد: یعنى تو مى گویى این کار مستحب است و پاداش دارد؟!

صادق: آرى این کار مستحب است و طبق دستور خود رسول گرامى اسلام مى باشد




      

حقیقت زیارت 3


خالد: آیا حدیثى وجود دارد که بر مستحب بودن زیارت قبر پیامبر و قبر صالحان دلالت کند؟

صادق: قبل از نقل روایات، باید بدانى که عموم مسلمانان، به زیارت قبر صالحان و نزدیکان خود مى روند و در بیشتر کشورهاى اسلامى، آثار باشکوهى براى آنها ساخته شده است مثلا در الخلیل اردن قبر حضرت ابراهیم (ع) و نزدیک عمان قبر حضرت موسى (ع) قرار دارد قبر ابوحنفیه، در بغداد و ابوهریره در مصر و عبدالقادر در بغداد مورد احترام اهل سنت است و آنان به زیارت اینها مى روند ... این نهى و منع نیز فقط از طرف فرقه اى ساختگى صورت مى گیرد و با تبلیغات شدید و خشونت فراوان در مدینه اعمال مى گردد!!

حقیقت زیارت، ص: 12

خالد: آرى من در مصر بودم و آنجا زیارتگاهى دیدم که همه مسلمانان به آنجا مى رفتند؛ بهتر است برایم روایتى بخوانى.

صادق: در این زمینه روایات فراوانى هست که بر اساس آنها عمل پیامبر و سیره مسلمانان از صدر اسلام تا امروز، بر مستحب بودن زیارت قبور تاکید دارد. بر اساس روایتى خود پیامبر به زیارت قبور شهداى احد مى رفت. «1»

در سنن نسایى و سنن ابن ماجه آمده که رسول خدا مى فرمود: به زیارت قبور بروید، زیرا آخرت را به یاد شما مى آورد ( ( (زوروا القبور فانها تذکر کم الاخره) «2».

درباره خود آن حضرت نقل شده که به زیارت قبر مادرش (آمنه بنت وهب) رفت در کنار قبر مادر گریست و اطرافیان هم به گریه افتادند «3»

خالد: آیا همه اینها را اهل سنت نقل کرده اند؟

صادق: آرى اینها در منابع اهل سنت وجود دارد و ده ها برابر بیشتر از این‏

______________________________
(1) صحیح مسلم، ج 2، ص 63، سنن نسائى، ج 3، ص 76

(2) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 5، باب 4، ح 1569

(3) همان، ص 501، باب 48، ح 1572.

حقیقت زیارت، ص: 14

در منابع روایى ما وجود دارد که اهمیت زیارت قبور صالحان را مى رساند. به عنوان نمونه نقل شده که رسول گرامى اسلام در پاسخ سوال امام حسن مجتبى (ع) که پرسیده بود: پدرجان پاداش کسى که شما را زیارت کند چیست؟

فرمود: فرزندم! هر که زنده و مرده مرا یا پدر تو و برادرت و خودت را زیارت کند، بر من است که در روز قیامت دیدارش کنم و او را از گناهانش نجات دهم‏ «1»

خالد: این روایات تکان دهنده و جالب است؛ آیا روایت هاى دیگرى نیز مى توانى برایم نقل کنى.

صادق: آرى نمونه این روایات فراوان است که نشانگر اهتمام پیامبر (ص) به زیارت قبور است و نیز زیارت قبور از سوى فاطمه دختر پیامبر (ص) امام على و سایر صحابه انجام مى گرفته است.

طلحه بن عبدالله مى گوید)) ما با رسول خدا در مدینه براى زیارت قبور شهدا خارج شدیم ... «2»، و صحیح مسلم از عایشه نقل مى کند:)) پیامبر (ص) شب ها آخر شب به طرف بقیع مى رفت و بر اهل بقیع این گونه سلام مى کرد: ( (السلام علیکم دار قوم المومنین‏ «3» حاکم نیشابور

______________________________
(1) علل الشرایع، ص 460 ح 5.

(2) سنن ابى داوود، ج 2 ص 218، ح 357.

(3) صحیح مسلم، ج 2، ص 363، ح 102.

حقیقت زیارت، ص: 15

به سند خود نقل مى کند که فاطمه زهرا در زمان حیات پدرش، روزهاى جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه مى رفت و در آنجا نماز مى خواند و گریه مى کرد «1» و ...

البته این روایات، به غیر از آنهایى است که پیامبر توصیه فراوانى بر زیارت قبر خود کرده و پاداش هایى را نیز وعده داده است؛ از جمله دار قطنى از عبدالله بن عمر نقل مى کند که رسول خدا فرمود: هر کس قبر مرا زیارت کند، شفاعت من شامل او مى شود ( ( «2».

بیهقى نیز از انس بن مالک نقل مى کند که پیامبر (ص) فرمود: ... هر کس مرا در مدینه با اخلاص زیارت کند، روز قیامت در جوار من خواهد بود ( ( «3».

خالد: اگر این همه روایت درست و معتبر داریم، چرا عده اى فتوا به عدم مشروعیت سفر یا بدعت بودن سفر براى زیارت قبور حتى مرقد پیامبر (ص) مى دهند؟ یا شخصى مانند ابن تیمیه، مطلقاً زیارت را تحریم کرده است؟!

صادق: آنها گویا در برابر این همه روایت، به روایتى استناد مى کنند که مى گوید:)) شد رحال و بار سفر بستن جایز نیست؛ مگر به سوى سه مسجد: مسجد النبى، مسجد الحرام و مسجد

______________________________
(1) مستدرک حاکم، ج 1، ص 533، ح 1396

(2) سنن دار قطنى، ج 2، ص 278، ح 194

(3) التاج الجامع للصول، ج 2، ص 1290.

حقیقت زیارت، ص: 16

الاقصى‏ «1»

خالد: خوب اگر این روایت باشد، نباید سفرى به غیر از این سه مسجد صورت گیرد؟

صادق: اگر بگوییم این روایت درست است (صرف نظر از اینکه راوى آن ابوهریره است)، باید ببینیم) مستثنى منه الا ( (چیست؛ یعنى، سه مسجد از چه چیز استثنا شده است؟

خالد: مگر این روایت همه سفرها را شامل نمى شود؟




      

حقیقت زیارت


حقیقت زیارت       4     گفتگویى در کویت

حقیقت زیارت، ص: 4

گفتگویى در کویت‏

خالد: این برنامه هاى جنجالى که شما شیعیان به وجود مى آورید، براى چیست؟

صادق: کدام جنجال؟ کدام برنامه؟

خالد: اینکه به زیارت مى روید ...؟

صادق: اشکالى در این کار مى بینى؟

محمد این کار، حرام و در شمار شرک به خداوند است.

صادق: حرام؟! شرک؟! این تهمت بسیار بزرگى است؛ آن هم در مورد گروهى که ازنظر فرهنگى بسیار غنى و در عمل به دستورات دینى، سرآمد همگان هستند این سخنان تو یا از روى عدم اطلاع است و یا جبهه گیرى متعصبانه و ناشى از تبلیغات سوء و شدید علیه شیعه؟ تو آدم باسوادى و تحصیل کرده اى هستى و باید به دنبال حقیقت باشى نه تهمت و دشنام گویى؟!

خالد: به نظر تو این گفته من، ناشى از تعصبات بى مورد مذهبى است؟

حقیقت زیارت، ص: 5

صادق: به یقین غیر از این نیست؛ وگرنه انسان منصف و بااطلاع، چنین حرف نمى زند؛ ولو اینکه کارى مخالف نظر او صورت گیرد.

خالد: چگونه به این نتیجه رسیدى؟

صادق: خوب این موضوع را بر اساس نصوص دینى بررسى مى کنیم تا ببینیم راه حق کدام است؟ اتفاقا ما اشکال اساسى داریم که چرا برخى از مسلمانان خود را از فیض زیارت اولیاى الهى و صالحان محروم کرده اند و با ترویج شعائر دینى و بزرگداشت اولیاى دین مخالفند؟

خالد: من آماده ام؛ چرا که مى دانم زیارت اهل قبور شرک است.

صادق؛ چگونه تو را شرک مى دانى؟ مگر زیارت قبر صالحان، پرستش و عبادت آنان است‏

یا شریک قرار دادن براى خدا است، یا کارى مغایر با دستورات الهى و قرآنى است‏

خالد: از آن رو که به اعمال مشرکان بت پرست شبیه است؟

صادق: آه! تو از این رو آن را شرک مى دانى؟!

خالد: آرى! آنان همانند مشرکان که گرد بت ها جمع مى شوند، در کنار قبرها گرد مى آیند؟!

حقیقت زیارت، ص: 6

صادق: بنابراین تمام مسلمانان و تمام مردم مشرک هستند و تو نیز مشرکى؟

محمد (شگفت زده): چرا؟ چرا به من تهمت مى زنى؟!

صادق: آیا به سفر حج رفته اى؟

خالد: به لطف خدا چندین دفعه مشرف شده ام.

صادق: در مسجد الحرام نیز نماز خوانده اى؟

خالد: به فضل الهى آرى.

صادق: حتما دیده اى که مسلمانان به هنگام نماز، همگى رو به کعبه دارند، اما گروهى پشت به مغرب، دسته اى پشت به جنوب و عده اى پشت به شمال ایستاده و نماز مى خوانند.

خالد: آرى، دیده ام و خود نیز چنین کرده ام.

صادق: اگر حرف پیشین تو درست باشد پس نتیجه مى گیریم که همه مسلمین مشرک هستند

خالد: چرا؟

حقیقت زیارت، ص: 7

صادق: زیرا رو کردن به کعبه در حال عبادت، همانند رو کردن بت پرستان به بت هایشان مى باشد. با این تفاوت که آنان در حال پرستیدن بت، رو به سوى بت ها دست ساخته خود مى کنند و گرد آنها جمع مى شوند و تو در آن حال به سوى خانه ساخته شده از سنگ رو مى کنى!؟




      

حقیقت توسل 3


یوسف: در قرآن و روایات!! قرآن چه مى گوید؟

مالک: قرآن در آیه 35 سوره مائده مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید و تقوا پیشه مى کنید، به سوى او وسیله اى برگزینید» «وابتغوا الیه الوسیله‏» بدیهى است «وسیله» منحصرا به انجام واجبات و محرمات نیست؛ بلکه مستحبات و توسل به انبیاء نیز وسیله مى باشد.

یوسف: یعنى قرآن از ما مى خواهد که به سوى خدا وسیله اى طلب کنیم؟ یعنى چه؟

مالک: این آیه دلالت دارد بر این که مومنان در رسیدن به اهداف نهایى قرب و رضوان الهى، به تحصیل تقوا (بهترین توشه) و آنچه سبب تقرب او در تمام شئون به خدا مى شود، نیازمندند. لفظ «وسیله»، تمام واسطه هاى مقرب را شامل مى شود. در اینجا «وابتغوا الیه الوسیله‏» از باب ذکر عام بعد از ذکر خاص (تقوا) است.

بر این اساس پیامبر و عترت او، واسطه تقرب به خداى متعال هستند.

یوسف: دلایل دیگر چه هستند؟

حقیقت توسل، ص: 16

مالک: اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات و پس از وفات آن حضرت به او متوسل مى شدند. پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خود و پس از او دیگر یاران و اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) از این کار جلوگیرى نمى کردند و اگر توسل به غیر خدا شرکت باشد، بى تردید، آنان از این کار منع مى کردند.

یوسف: آیا براى سخنانت دلیل نیز دارى؟

مالک: آرى، به عنوان نمونه چند نکته تاریخى را ذکر مى کنم.

1. احمد بن حنبل در مسند خود از عثمان بن حنیف روایت مى کند: مردى نابینا نزد پیامبر اسلام آمد و گفت: از خدا بخواه تا مرا عافیت دهد. پیامبرا کرم فرمان داد تا وضو بگیرد و دو رکعت نماز بگذارد و چنین دعا کند: پروردگارا! من از تو درخواست مى کنم و به وسیله پیامبر رحمت به توى روى مى آورم. اى محمد! من در مورد نیازم به وسیله تو، به پروردگار خویش متوجه مى شوم تا حاجتم را برآورده فرماید؛ خدایا! او را شفیع من گردان. «1»

2. بیهقى و ابن ابى شیبه با اسناد صحیح روایت کرده اند: در روزگار خلافت عمر مردم دچار

______________________________
(1). مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 138.

حقیقت توسل، ص: 17

قحطى شدند. بلال بن حرث کنار قبر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رفت و گفت: اى رسول خدا! براى امتت طلب باران کن که از گرسنگى و خشکسالى در معرض نابودى قرار گرفته اند «1»

3. بیهقى از عمربن خطاب نقل کرده که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: چون آدم مرتکب خطا شد. گفت: خداوندا! از تو مى خواهم به حرمت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) گناه مرا ببخشى ... «2»

بر این اساس توسل امرى است که در میان امت هاى گذشته نیز رایج بوده و حرمتى نداشته است و برترین توسل ها نیز توسل به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و آل پاک او است.

در منابع ما اهل سنت آمده است: در دوران خلافت عمر، خشکسالى پیش آمد و مردى کنار قبر رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: اى پیامبر خدا! براى امت خود آب بطلب که آنان نابود شدند. پس پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به خواب او آمد و فرمود: پیش عمر برو، بر او سلام برسان و آگاهش کن که همگى سیراب خواهند شد. «3»

یوسف: چه مطالب قابل توجهى!! چرا اینها را به ما نمى گویند؟! چرا باید امت پیامبر را از چنین نعمت و فیضى بى بهره سازند؟ چه اشکال دارد ما در کنار نماز و عبادت خدا، به انسان هاى‏

______________________________
(1). المصنف، ج 7، ص 681، الدرر السنیه، ص 18.

(2). خلاصه الکلام سمهودى، ص 17، معجم الکبیر طبرانى، ج 9، ص 98.

(3). وفاء الوفاء، ج 2، ص 1371.

حقیقت توسل، ص: 18

برگزیده او نیز متوسل شویم و از آنها کمک بگیریم؟ خود پیامبر و اصحاب منعى نکرده اند؛ پس چرا عده اى اذهان مسلمین را مشوش مى سازند و آن را شرک مى دانند؟! بدتر از آن چنان برخوردهاى توهین آمیز و خشنى دارند که گویا با بت پرستان هند و شیطان پرستان غربى رو به رو هستند؟!

مالک: آرى حرف تو کاملا درست است؛ به نظر من شروع این تهمت ها و خشونت ها از ناحیه گروه خوارج از یک طرف و بنى امیه از طرف دیگر بود. اینان با اصل نبوت و خاندان وحى (پیامبر و فرزندان او) مخالف بودند؛ به همین جهت از هر طریقى سعى مى کردند مردم را از آن بزرگواران دور سازند؛ چنان که آمده است: مروان بن حکم روزى بر بقعه رسول خدا وارد شد. مردى را مشاهده کرد که صورت خود را بر قبر گذاشته است. پس گردن او را گرفت و به وى گفت: آیا مى دانى چه مى کنى؟ دقت که کرد، ناگهان دید که او ابو ایوب انصارى، صحابى بزرگ است. ابوایوب گفت: آرى من به جهت سنگ نیامده ام و نیز به جهت این خشت ها نیامده ام من تنها به جهت رسول خدا آمده ام. از آن حضرت شنیدم که فرمود: بر دین خدا

حقیقت توسل، ص: 19

نگریید اگر فردى شایسته متولى آن شده باشد؛ ولى بر دین بگریید هنگامى که متولى آن نااهل شدند!! «1»




      

حقیقت توسل5


یوسف: اگر چنین است، چرا اصحاب مسلمانان را دعوت نمى کردند که مانند شیعیان به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) متوسل شوند؟!

مالک: اتفاقا منابع ما، مالامال از این گونه دستورها است؛ ولى متأسفانه عده اى چون با اصل آن مخالفت مى کنند، به این روایات بى تفاوت اند؛ در حالى که شیعیان به همه این روایات توجه کرده و به آنها پاى بند هستند و افتخار مى کنند که این چنین احترام و تعظیمى از پیامبر و خاندان او دارند.

یوسف: مى توانى بازهم نمونه هایى را براى من ذکر کنى؟

مالک: آرى، آمده است؛ چون منصور دوانیقى روانه حج شد، به زیارت قبر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نیز رفت. در آنجا به امام مالک پیشواى مالکیان گفت: اى ابوعبدالله رو به قبله بایستم و به درگاه خدا دعا کنم یا اینکه رو به قبر پیامبر خدا کنم؟! امام مالک گفت: چرا از پیامبر که وسیله تو

و

______________________________
(1). مستدرک حاکم، ج 4، ص 575.

حقیقت توسل، ص: 20

پدرت آدم به درگاه خداوند است، روى برگردانى؟ روى به جانب او کن و او را شفیع خود قرار ده که (بى تردید) خداوند شفاعت او را درباره ات مى پذیرد؛ زیرا خداوند فرموده است: «ولو انهم اذا ظلموا انفسهم جاووک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما» «1»؛ «و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهى از او اطاعت کنند و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر (نیز) براى آنان طلب آمرزش مى کرد، قطعا خدا را توبه پذیر مهربان مى یافتند.» «2»

عبارت «او وسیله (واسطه) تو و پدرت آدم به درگاه خداوند است» دلیل محکمى بر جواز؛ بلکه مستحب بودن توسل به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى باشد.

______________________________
(1). نساء (4)، آیه 64.

(2). ر. ک خلاصه الکلام، ص 17.

حقیقت توسل، ص: 21

دارمى نیز در صحیح خود از ابوالجوزاء نقل مى کند: مردم مدینه دچار قطحى شدیدى شدند؛ لذا از گرفتارى خود، نزد عایشه شکایت بردند. او گفت: به قبر پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نگاه کنید و با نگاه خود از آن روزنه اى تا به آسمان بسازید؛ به گونه اى که حایل و مانعى در میان نباشد (او را نزد خداوند واسطه قرار دهید».

آنان این کار را کردند و رفتند. در نتیجه این توسل، آسمان باریدن گرفت؛ گیاهان روییدند، شترها از

حقیقت توسل، ص: 22

فراوانى علوفه) چربى فراوان دادند و از شدت چاقى دریده شدند. آن سال، «سال چاک» نامیده شد. «1»

یوسف: داستان هاى جالبى نقل کردى، آن هم از کسانى که ما حرف آنها را مى پذیریم و درست مى دانیم!!

مالک: ده ها مورد مشابه آنچه بیان شد در کتاب هاى روایى وجود دارد که همگى بر جواز توسل به پیامبر و اولیاى الهى پس از رحلت شان دلالت دارد. بنابراین اگر توسل به رسول خدا جایز بوده و حرام و شرک نباشد و در این مسئله فرقى بین زمان حیات پیامبر و زمان رحلت ایشان نیست. توسل به امامان، فرشتگان و صالحان نیز جایز است؛ چرا که اگر این کار شرک آلود باشد، حتى در مورد پیامبر نیز باید حرام و ممنوع باشد و اگر جایز است، لزوما باید توسل را نه تنها به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) که درباره تمام بندگان صالح خدا جایز شمرد.

______________________________
(1). سنن دارمى، ج 1، ص 43 و 44.





      

حقیقت توسل 2

توسل به غیرخدا هر چند مانند پیامبران، امامان، فرشتگان یا بندگان صالح جایز نیست؛ اگر چه نزد خداوند بالاترین مقام ها و منزلت ها را داشته باشند. 

حقیقت توسل، ص: 8

مالک: سوال این است که: چرا توسل به آنان جایز نیست؟!

یوسف: انسان پس از مرگ نابود و معدوم شده، از بین مى رود و از چنین کسى هیچ گونه استفاده اى نمى شود؛ پس چگونه به موجودى که اینک نابود شده، متوسل مى شوند؟

مالک: به چه دلیل مى گویى که مردن، نابود شدن است؟ و چه کسى این را مى گوید؟!

یوسف: امام محمدبن عبدالوهاب مى گوید: به صالحان از دنیا رفته متوسل شدن در واقع دست به دامن معدوم شدن است و این کار از نظر عقل ناپسند و زشت است.

یکى از پیروان او نقل مى کند که مى گفت: «این عصاى‏

حقیقت توسل، ص: 10

من (العیاذ بالله) بهتر و سودمندتر است از، چرا که از این عصا براى کشتن مار و عقرب و امثال آن مى توان استفاده کرد؛ در حالى که محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) مرده است و سودى از او بر نمى آید» «1»

اینها گویاى ناپسندى و قبیح بودن توسل به مردگان است؛ اگرچه آن مرده پیامبرى چون رسول خدا باشد (!!)

مالک: اگر هم حرف تو درست باشد، آیا به صرف توسل به یک مرده، شخص، مشرک مى شود؟!

یوسف: علماى بزرگ ما چنین مى گویند.

مالک: ابتدا باید بگوییم که قضیه کاملا برعکس است؛ زیرا با مرگ، حیات برزخى انسان شروع مى شود و نیستى و عدم براى او راه ندارد. با مرگ انسان، عوالمى براى او آشکار و کشف مى شود که در زمان حیاتش کشف نشده بود. قرآن در این زمینه آیات فراوانى دارد؛ از جمله مى گوید: «ما پرده ات را (از جلوى چشمانت) برداشتیم و دیده ات امروز نیز است» (فکشفنا عنک غطاءک ...) «2»

______________________________
(1). ر. ک: کشف الارتیاب، ص 139، به نقل از: خلاصه الکلام، ص 230.

(2). ق (50)، آیه 22.

حقیقت توسل، ص: 11

«وکسانى که در راه خدا کشته شده اند، مرده نخوانید، بلکه آنان زنده اند ولى شما نمى دانید.»

(ولا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون» «1»

صحیح بخارى- که به نظر اهل سنت بسیار معتبر است- مى گوید: «پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به کنار قلیب بدر (جایى که کشتگان سپاه شرک در آن افکنده شدند) آمد و خطاب به مرده هاى مشرکان فرمود: آنچه را که خداى ما به ما وعده داده بود، حق یافتیم، آیا شما نیز وعده خدایتان را حق یافتید؟

به حضرت گفته شد: (مردگان را به پاسخ دادن) فرا مى خوانید؟! پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: شما از آنان شنواتر نیستید.) «2»

ابوحامد غزالى (یکى از بزرگان اهل سنت) مى گوید: «برخى مى پندارند که مرگ، نابودى است؛ این پندار ملحدان و (کافران) است» «3»

یوسف: امام غزالى اعتقاد به نابودى پس از مرگ را کفر و الحاد مى داند؟! .. کجا این مطلب را نوشته است؟

______________________________
(1). بقره (2)، آیه 154.

(2). صحیح بخارى، ج 1، ص 462، باب 85، ح 1304.

(3). احیاء العلوم، ج 4، ص 493، باب 7.

حقیقت توسل، ص: 12

مالک: در کتاب احیاء العلوم این مطلب را بیان داشته است.

یوسف: این سخن باور نکردنى و شگفت انگیز است.

مالک: این سخن غزالى شگفت انگیز نیست؛ بلکه بى اطلاعى برخى از افراد از آن، جاى تعجب دارد!! آیا خطاب به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به کشتگان قلیب بدر، دلیل روشن و قاطعى بر این نیست که انسان ها بعد از مرگ از بین نمى روند؟ اگر این مردگان از بین رفته باشند، نه قدرت شنوایى دارند و نه توان فهم، لذا جایى براى گفته پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) باقى نمى ماند. حال این در مورد کشتگان بدر است و وضعیت دیگران به خصوص شهیدان و اولیا- روشن تر است.

یوسف: با تعجب (در حیرتم که چگونه در این سال هاى دراز در این آیات تعمق نکرده ام تا به مقصود آنها پى ببرم و چگونه) حتى یک بار (این حدیث پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) و گفته یکى از علماى بزرگمان را نشنیده ام!!

مالک: حال پذیرفتى که گفته شیعه مبنى بر نابود نشدن انسان پس از مرگ، درست و مبتنى بر واقعیت است؛ یا اینکه همچنان در شک و تردید به سر مى برى؟

حقیقت توسل، ص: 13

یوسف: نه در این گفته شکى ندارم؛ اما چیز دیگرى مرا حیرت زده کرده است؟

مالک: چه چیزى موجب سرگشتگى و حیرت تو است؟!

یوسف: به رغم این حدیث روشن پیامبر و تصریح و اعتقاد غزالى، چرا محمدبن عبدالوهاب معتقد است: انسان ها پس از مرگ نابود مى شوند و آن حرف جسارت آمیز را درباره پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى گوید؟

مالک: نه، نباید مردد باشى؛ باید افراد را در ترازوى قرآن و سنت و سیره گذشتگان صالح بسنجى. چنان که گفتار و کردار آنان با قرآن سنت و سیره صالحان مطابقت داشت، بپذیر؛ در غیر این صورت اگر انحراف و اشتباهى از هر کسى و در هر جایگاهى دیدى، باید از او بیزارى جسته، از حقیقت پیروى کنى.

یوسف: من نیز با تو موافقم و مى کوشم راه درست و حقیقى را دنبال کنم؛ نه دیدگاه سلیقه اى و اشتباه افراد و گروه ها را.

خوب، من مى پذیرم که انسان با مرگ از بین نمى رود؛ اما با وجود این اندیشه که مى گوید:

حقیقت توسل، ص: 14

«توسل به خلق خدا، شرک و بریدن از دین است» چگونه مى توان به پیامبر یا اولیاى الهى متوسل شد؟

مالک: من از تو سوالى مى پرسم و آن اینکه آیا دست به دامان زندگان شدن و درخواست نیاز از آنان کردن و التماس دعا گفتن و یا بیان این مطلب که: اى حمید، دینارى به من بده، یا از خدا برایم طلب آمرز کن و ... از نظر شرع اشکالى دارد؟!

یوسف: ... نه، البته که جایز است.

مالک: حال که روشن شد انسان مرده نیز همانند زندگان مى شنود، توسل به وى چه مانعى دارد؟!

یوسف (درنگى کرده، سپس مى گوید): همین طوراست که مى گویى، نباید این گونه خواستن، اشکالى داشته باشد.

مالک: آرى توسل به آنان هیچ اشکالى ندارد و این هم در قرآن آمده و هم روایات فراوانى از شیعه و سنى در این باره نقل شده است.

حقیقت توسل، ص: 15




      

حقیقت توسل

حقیقت توسل       4     گفت و گویى در مدینه

حقیقت توسل، ص: 4

گفت و گویى در مدینه‏

یوسف با ناراحتى و خشم، با اشاره به عده اى از نمازگزاران، به دوستش مالک مى گوید: واى از این مشرکان بدعت گذار!!

مالک از او مى پرسد: چه کسانى را مى گویى؟ اینان که دارند نماز مى خوانند یا دعا مى کنند ...؟

یوسف: آرى این شیعیان را مى گویم، این مشرکان!!

مالک: به آنان دشنام نده و تهمت شرک نزن!

یوسف: نه، کشتن آنان، شایسته تر از کشتن کافران و بت پرستان هندو است!!

مالک: براى چه تو آنان را مشرک مى دانى؛ در حالى که آنان نیز جزء امت اسلامى هستند.

یوسف: آنان در کنار خداوند، خدایانى دیگر برگزیده اند و چیزى را به جاى خدا مى پرستند که نمى تواند به آنان سود و زیادى برساند.

مالک: چگونه چنین چیزى ممکن است؟ مگر اینان الان در این مسجد بزرگ و به سوى کعبه نماز نمى خوانند و این چنین در برابر او اشک نمى ریزند؟ من کتاب هاى دعا و مناجات آنان‏

حقیقت توسل، ص: 5

را دیده ام؛ هیچ مکتب و گروهى غنى تر از ادعیه و مناجات هاى آنان را ندارد؟! چنان با خدا راز و نیاز مى کنند و چنان او را تحمید و تقدیس مى نمایند که نمى توان مشابه آن را در جایى پیدا کرد!

یوسف: آنان به پیامبر و اولیاى خدا متوسل شده، با عبارت هایى چون: یا رسول الله، یا على، یا حسین، یاصاحب الزمان و ... از آنان مى خواهند حاجتشان را برآورند!! شیعیان مدعى اند: آنان اولیاى خدا هستند و مى توانند نیازهاى ایشان را برآورده سازند. به نظر تو این کار شرک و پرستش خدا نیست؟!

مالک: واقعا به نظر تو چنین کارهایى شرک و کفر است؟!

یوسف: آرى مشرکان و بت پرستان نیز چنین مى کنند؟!

مالک: راستش را بخواهى به علت چنین سخنان و تبلیغاتى، من نیز از شیعیان را آماج دشنام و تهمت ناروا قرار مى دادم ....!

یوسف: دیدى، تو نیز با من هم عقیده اى.

حقیقت توسل، ص: 6

مالک: صبرکن. هرجا که فرصتى دست مى داد و در نبود آنان، دشنام خود را نثارشان مى کردم و آنها را نه تنها جزء مسلمانان نمى دانستم؛ بلکه مایه تفرقه و گمراهى نیز مى دانستم. اما سرانجام در سفر حج با یکى از شیعیان همراه شدم. براساس بدبینى نسبت به شیعیان، با وى سرناسازگارى گذاشته، کینه چند ساله اى را که از آنان داشتم، بر زبان راندم!

یوسف: خوب، حق داشتى؛ باید هم چنین برخورد مى کردى!؟

مالک: یعنى به نظر تو دین اسلام، دشنام، تهمت بداخلاقى و پرخاشگرى را اجازه مى دهد که چنین تشویقم مى کنى؟!

مالک: او، در برابر این پرخاشگرى و اتهامات من، با صبر تمام خاموش ماند و در حالى که از چهره اش خوش رویى نمایان بود، در واکنش به برخورد من فقط مى خندید.

هر چه بر رگبار تهمت هایم مى افزودم، با لبخند مهربانش در من مى نگریست. خوى نیکوى او، آتش دشمنى و دشنام گویى مرا فرو نشاند. زمانى که ساکت شدم، رو به من کرد و گفت: برادر دینى مالک:

حقیقت توسل، ص: 7

اجازه مى دهى سخنى با تو بگویم؟! (میان ما بحث و گفت و گوهایى صورت گرفت و از جمله مطالبى که مرا به پذیرش حقانیت آنان واداشت، موضوع توسل به اولیاى خدا و تعظیم و بزرگداشت آنان بود.)

یوسف: گویا، نیرنگ بازى و سخنان حق به جانب آنان، در تو نیز تأثیرگذاشته است. پس شناخت تو از دین و اسلام اندک است!!

مالک: دارى درباره من هم پیش داورى و قضاوت نادرست انجام مى دهى؟! این نشان مى دهد که سایر اتهامات تو به آنان نیز بى پایه و از سرلجاجت و تعصب است. من آماده ام تا براساس قرآن، سنت و سیره مسلمانان، درباره توسل به اولیاى الهى، با تو گفت و گو کنم.

یوسف: خداى بزرگ از همه خلق نسبت به آفریدگانش مهربان تر است و مانعى میان او و خلق وجود ندارد و بنده در هر جا و هر زمان، باید به طور مستقیم و بدون واسطه، با خدا ارتباط برقرار کرده و بدو متوسل شود و



      

جان پیامبر4


والذى فلق الحبه و برا النسمه! انه لعهد النبى الامى الى: ان لا یحبنى الا مومن و لا یبغضى الا منافق‏

«5».

______________________________
(1) مسند احمد 3/ 483

(2) صحیح ابن حبان 15/ 365، المستدرک 3/ 12، الاصابه: 4/ 534، اسد الغابه 4/ 114.

(3) کنزالعمال: 11/ 601

(4) المستدرک 3/ 12 مجمع الزوائد 9/ 129 در اسد الغابه و الاصابه در شرح حال عده اى از ائمه نقل شده است‏

(5) صحیح مسلم 1/ 61 کتاب الایمان باب بیان اطلاق اسم الکفر على من ترک الصلاه‏

جان پیامبر، ص: 12

سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید! عهد و پیمانى است از پیامبر امى به من، که: جز مومن مرا دوست نمى دارد و جز منافق مرا دشمن نمى شمارد.

این روایت، با همین متن و نظیر آن، در منابع بسیارى از پیشوایان اهل سنت از جمله: نسایى، ترمذى، این ماجه نقل شده است‏ «1»

همچنین احمد در المسند، حاکم در المستدرک و متقى هندى در کنز العمال، آن را نقل کرده اند «2»

در مسند احمد و صحیح ترمذى این گونه آمده است:

ام سلمه گوید که پیامبر خدا (ص) همواره مى فرمود:

لا یحب علیا منافق و لا یبغضه مومن‏

منافق هرگز على را دوست نمى دارد و مومن، هیچ گاه او را دشمن نمى شمارد

از این احادیث، چنین استفاده مى شود که:

دوست داشتن على (ع) با دوستى منافقان، قابل جمع نیست؛ لذا، اگر کسى به امامت على (ع) و ولایت آن حضرت پس از پیامبر خدا (ص) معتقد باشد و از طرفى، منافقان‏

______________________________
(1) سنن ابن ماجه 1/ 42 سنن نسایى 8/ 117 سنن ترمذى 5/ 299

(2) مسند احمد 1/ 84، 128 کنزل العمال 13/ 120 شماره 36385

جان پیامبر، ص: 13

را دشمن ندارد، چنین فردى، خودش منافق است و از جانب هر دو گروه مومنان و منافقان نیز رانده خواهد شد؛ چرا که از یک سوء منافقان، به ولایت على (ع) معتقد نیستند و این فرد، معتقد است؛ از طرفى، منافقان‏

را دوست نمى دارد و این فرد، منافقان را دشمن نمى دارد.

بنابراین، در هیچ حالى و به هیچ شکلى، این دو موضوع با یکدیگر قابل جمع نیستند، پس باید صاحب مذاهب مختلف نظر خود را راجع به هر کسى که در جنگ جمل و صفین شرکت نمود اصلاح نمایند. ضمن این که کلیه احادیثى که یکى از عوامل این دو جنگ در سلسله راویان است از وثاقت و حجیت خواهد افتاد.






      

جان پیامبر3


جان پیامبر، ص: 9

اخوت و برادرى‏

چون هارون با موسى برادر بود، این منزلت را خدا صلى الله علیه و آله براى على علیه السلام به عقد اخوت محقق کرد و روایات عامه و خاصه در این موضوع بسیار است که به یک روایت اکتفا مى شود:

عبدالله بن عمر گفت: چون پیغمبر به مدینه وارد شد، بین اصحاب اخوت و برادرى برقرار کد؛ پس على علیه السلام با چشم گریان آمد، گفت: یا رسول الله اصحابت را برادر کردى، و مرا با کسى برادر نکردى، فرمود:

)) یا على انت اخى فى الدنیا و الاخره‏

«1».

این اخوت آشکار مى کند که مقام حضرت على علیه السلام هنگام نزول آیه)) انما المومنون اخوه‏ «2». از هر مومنى رفیع تر و بالاتر بوده است؛ زیرا بر حسب مدارک سنى و شیعه حضرت رسول (ص) بین اصحاب بر حسب منزلت ایشان اخوت برقرار نمود، آنچنان که بین ابوبکر و عمر، بین عثمان و عبدالرحمن، بین ابى عبیده و سعد بن معاذ و ... اخوت قرار داد «3». و حضرت على (ع) را براى اخوت با خود برگزید؛ بنابراین چگونه او در مرتبه اشرف فرزندان آدم نباشد و حال آن که حضرت رسول صلى الله علیه و آله به اخوت با او در دنیا و آخرت تصریح نموده است!

______________________________
(1) یا على تو در دنیا و آخرت برادر من هستى المستدرک على الصحیحین ج 3 ص 14 سنن الترمذى ج 5 ص 300 رقم 3804 اسد الغابه ج 4 ص 29 البدایه و النهایه ج 7 ص 371 مجمع الزوائدج 9 ص 112 فتح البارى ج 7 ص 211

(2) به حقیقت مومنان همه برادر یکدیگرند (حجرات آیه 10)

(3) المستدرک على الصحیحین ج 3 ص 14 و 303 الدر المنثور ج 3 ص 305 و مصادر دیگر عامه‏

جان پیامبر، ص: 10

حدیث دیگر

رسول خدا به آن حضرت فرمود:

انت منى و انا منک‏

«1»؛ تو از من هستى و من از تو هستم.

این حدیث را بخارى و غیر او از دانشمندان بزرگ اهل سنت ذکر کرده اند.

على و قرآن‏

بزرگان اهل سنت به صحت این حدیث اعتراف کرده اند که حضرت رسول (ص) فرمود:

على مع القرآن و القرآن مع على لن یتفرقا حتى یردا على الحوض‏

«2»؛ على با قرآن است و قرآن با على است، هیچگاه از یکدیگر جدا نمى شوند تا بر من در حوض وارد شوند.

______________________________
(1) صحیح البخارى ج 3 ص 168 کتاب الصلح باب کیف یکتب هذا و ج 4 ص 207 باب مناقب على بن ابى طالب و ج 5 ص 85 باب عمره القضاء مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 98 و 115 و ج 5 ص 204 و 108 و صحیح ابن حبان ج 11 ص 229 و 230 السنن الکبرى للبیهقى ج 8 ص 5

(2) المستدرک على الصحیحین ج 3 ص 124 مجمع الزوائد ج 9 ص 134 المعجم الصغیر ج 1 ص 255 المعجم الاوسط ج 5 ص 135 لجامع الصغیر ج 2 ص 177 کنز العمال ج 11 ص 603 فیض القدیر ج 4 ص 470 سنبل الهدى و الرشاد ج 11 ص 297 ینابیع الموده ج 1 ص 124 و 169 و مصادر دیگر عامه‏

جان پیامبر، ص: 11

آزار على (ع) آزار پیامبر خدا (ص) است.

اینک روایتى را مى خوانیم که در آن، آزار على (ع) همان آزار پیامبر خدا (ص) دانسته شده است.

احمد بن حنبل مى گوید: پیامبر خدا (ص) فرمود:

من آذى علیا فقد آذانى‏

هر که على را بیازارد، در واقع مرا آزرده است‏ «1».

این حدیث، در منابع بسیارى از جمله: صحیح (تالیف: ابن حبان)، المستدرک (تالیف: حاکم نیشابورى)، الاصابه (تالیف ابن حجر) و اسد الغابه (تالیف: ابن اثیر) نقل شده است‏ «2»

متقى هندى این روایت را در کتاب کنزل العمال از ابن شبیه و احمد بن حنبل نقل کرده است‏ «3».

بخارى در تاریخ خود، و طبرانى و دیگران نیز این حدیث را آورده اند «4»

کینه ورزى با على (ع) نفاق است‏

مسلم در صحیح خود، روایتى را از على (ع) با تاکید و سوگند نقل کرده است که آن حضرت فرمود:




      

جان پیامبر2


ده فضیلت‏

در کلام نورانى رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز فضائل فراوانى براى على بن ابى طالب ذکر شده است که به تعداد معدودى اشاره مى کنیم:

حدیثى است که اهل سنت صحت سند آن اعتراف کردند و خلاصه آن این است که جمعى نزد ابن عباس آمدند و به امیر المومنین (ع) ناروا گفتند

ابن عباس گفت: ناروا به کسى مى گویند که براى او ده فضیلت است که براى احدى نیست:

جان پیامبر، ص: 7

1- در جنگ خیبر که [دیگران رفتند و عاجزانه برگشتند] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى را مى فرستم که هرگز خدا او را خوار و ذلیل نکرد؛ او دوست دارد خدا و رسول را و خدا و رسول دوستدار او هستند.

همگى گردن کشیدند که چنین کسى کیست؟ پس فرمود: على کجاست؟ آن حضرت با چشم بیمار آمد، بعد از شفاى چشم به دست رسول خدا، آن حضرت رایت را سه مرتبه به اهتزاز درآورد و به دست على (ع) داد

2- رسول خدا (ص) فلانى را با سوره توبه به جانب مشرکین فرستاد، پس على را پشت سر او فرستاد و سوره را از او گرفت و فرمود: سوره را نمى برد مگر مردى که او از من است و من از اویم.

3- رسول خدا فرمود: کدام یک از شما با من در دنیا و آخرت موالات مى کنید؟ کسى نپذیرفت، به على فرمود: تو ولى من هستى در دنیا و آخرت.

4- على اول کسى بود که بعد خدیجه ایمان آورد.

5- رسول خدا جامه خود را بر چهار نفر انداخت: بر على و فاطمه و حسن و حسین (ع) و

جان پیامبر، ص: 8

فرمود انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطیهرا «1».

6- على آن کس بود که جان خود را فداى جان رسول خدا (ص) کرد و جامه او را پوشید و شب بر جاى او خوابید و مشرکین تا صبح به گمان این که او پیغمبر است، او را سنگباران کردند.

7- در غزوه تبوک على را در مدینه به جاى خود گذاشت، چون از فراق رسول خدا در آن سفر گریه کرد، فرمود: آیا راضى نمى شوى که منزلت تو نسبت به همان منزلت هارون باشد نسبت به موسى، مگر آن که بعد از من پیغمبرى نیست؛ همانا سزوار نیست که من بروم مگر این که تو خلیفه من باشى.

8- رسول خدا به على فرمود: تو بعد از من ولى هر مومن ومومنه هستى.

9- رسول خدا تمام درهائى را که به مسجد آن حضرت باز مى شد بست، بجز در خانه على.

10- رسول خدا فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه‏

«2»

______________________________
(1) احزاب 33 آیه 33

(2) المستدرک على الصحیحین ج 3 ص 132 مسند احمد ج 1 ص 230 السنن الکبرى للبیهقى ج 5 ص 112 المعجم الکبیر ج 12 ص 97 فضائل الصحابه ج 2 ص 682 خصائص امیر المومنین (ع) ص 62




      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >