ادامه آیات ولایت درقرآن 2
دومین اشکالى که بیشتر شبیه به بهانه است و از سوى مفسّرین اهل سنّت مطرح شده، این که: قبول داریم آیه شریفه در شأن حضرت على علیه السلام وارد شده است، ولى انجام این کار توسّط علىّ بن أبی طالب در نماز «فعل کثیر» است و «فعل کثیر» باعث بطلان نماز مىشود. آیا على در نماز کارى مىکند که باعث بطلان شود؟
پاسخ: جواب این بهانه نیز روشن است؛ زیرا:
اوّلًا: فعل کثیر، همانگونه که از اسمش پیداست، به انجام عمل زیادى گفته مىشود که ارتباطى به نماز نداشته باشد و صورت نماز را بر هم مىزند؛ مثل این که شخصى در وسط نماز، بر اثر شنیدن یک خبر خوشحالکننده، شروع به کف زدن کند و همراه آن به بالا و پایین بپرد و سوت و هورا بکشد. امّا یک اشاره به سائل و محتاج، بگونهاى که حتّى خود حضرت انگشترش را از دست خارج کند، بلکه شخص نیازمند خود این کار را کند، آیا «فعل کثیر» است؟! «1»
______________________________
(1) زمخشرى در تفسیر الکشّاف، جلد 1، صفحه 649 اعتراف کرده که این کار فعل کثیر نبوده است.
آیات ولایت در قرآن، ص: 89
چگونه چنین کارى فعل کثیر است در حالى که طبق روایات به نمازگزار اجازه داده شده که اگر به هنگام نماز بینى او خون آمد و وسیله شستشو در نزدیک او بود، بینى خود را آب بکشد و به نماز ادامه دهد!؟ یا اگر حیوان خطرناکى در نزدیکى خود مشاهده کرد، آن را بکشد و به نماز خود ادامه دهد؟
آیا این افعال فعل کثیر نیست؛ ولى یک اشاره فعل کثیر است؟!
ثانیاً: این بهانه، نعوذ باللَّه، اشکالى و ایرادى به خداوند است! زیرا خداوند در آیهاى که در رابطه با این کار على علیه السلام نازل شده، وى را ستایش مىکند. اگر عمل آن حضرت باعث باطل شدن نماز او مىشد، آیا خداوند در شأن او و به عنوان مدحش، آیهاى نازل مىکرد؟
نتیجه این که، این اشکال هم بهانهاى بیش نیست و نتیجه تعصّب و لجاجت است.
اشکال سوم: انگشتر بسیار قیمتى بود!
طبق برخى از روایات انگشتر فوق بسیار قیمتى و با ارزش بود، حتّى به گفته بعضى، قیمت آن برابر با مالیات یک استان، مثل شامات، بوده است. آیا استفاده از چنین انگشتر ارزشمندى، براى علىّ بن أبی طالب اسراف و حرام نبوده است؟
پاسخ: جواب این بهانه نیز روشن است؛ زیرا:
اوّلًا: در هیچ روایت معتبرى مطلب فوق دیده نمىشود؛ بلکه ظاهراً انگشتر مورد بحث یک انگشتر معمولى و عادى بوده است؛ زیرا در آن زمان هنوز ایران و شامات و مانند آن فتح نشده بود و آن ثروتهاى کلان به دست مسلمانان نرسیده بود، بلکه فتوحات مذکور پس از ارتحال پیامبر صلى الله علیه و آله و در عصر خلفا رخ داد. علاوه بر این، على علیه السلام که غذایش در اوج قدرت و خلافت یک نوع خورشت بیشتر نبود و غالباً به نان جوین اکتفا مىکرد و لباسش معمولًا کرباس بود، چگونه امکان دارد از انگشترى چنان قیمتى استفاده کند؟
آیات ولایت در قرآن، ص: 90
بنابراین، شکى نیست که آن روایت ضعیف را، که نه با سایر روایات این باب هماهنگى دارد و نه زندگانى على علیه السلام آن را تأیید مىکند و نه با تاریخ مىسازد، روى اغراض خاصّى ساختهاند!
ثانیاً: چگونه امکان دارد على علیه السلام انگشترى بسیار قیمتى داشته باشد، در حدّى که اسراف و حرام باشد و آن را صدقه دهد و خداوند او را مدح و ستایش کند؟! بنابراین، از این که آیه شریفه در مدح و تمجید چنین شخصى و چنان کارى نازل شده است مىفهمیم این سخنان پایه و اساسى ندارد و بر اساس اهداف خاصّى ساخته شده است.
اشکال چهارم: این کار با حضور قلب نمىسازد!
با توجّه به حضور قلبى که على علیه السلام به هنگام ذکر و یاد خدا بطور کلّى، و به هنگام نماز بالخصوص داشت، که غرق در صفات جلال و جمال الهى مىگشت و هیچ توجّهى به غیر خدا نداشت، بگونهاى که عملیّات جرّاحى و خارج نمودن پیکان تیر، که در حال عادى و غیر نماز بر على علیه السلام سخت و دشوار بود، به هنگام نماز انجام شد «1» و در زمانى که آن حضرت بسان عارفى دلسوخته فانى در خداوند شده بود و به هیچ چیز جز او توجّه نداشت، پیکان تیر را خارج ساختند. با توجّه به این حضور قلب فوق العاده، چگونه على علیه السلام به هنگام نماز به سخنان سائل توجّه کرد و در رکوع نماز به او کمک کرد؟! خلاصه این که، این مسأله با آن حضور قلب جامع و کامل على علیه السلام در نماز سازگار نیست.
جواب: اوّلًا: سائل پس از ناامیدى از دریافت کمک، در راز و نیاز با خدا، شکوه و گله خویش را با نام خدا شروع کرد: «اللَّهُمَّ اشهد ...؛ خدایا تو شاهد باش» بنابراین، این نام خدا بود که توجّه على را به سوى سائل جلب کرد و این، منافاتى با حضور قلب و توجّه به خداوند در نماز ندارد.
علاوه بر این، مگر مأموم در نماز جماعت صداى مکبّر، یا امام را نمىشنود و از او تبعیّت نمىکند؟ اگر نمىشنود، چگونه مىتواند به همراه او نماز را اقامه کند؟!
______________________________
(1) مشروح این جریان را با اسناد و مدارک آن در کتاب «110 داستان از زندگانى امام على علیه السلام» آوردهایم.
آیات ولایت در قرآن، ص: 91
و اگر مىشنود، پس در هیچ نماز جماعتى حضور قلب وجود ندارد؟!
ثانیاً: آیا شنیدن صداى سائل، با توجّه به این که در احادیث از او به رسول خدا تعبیر شده، اشکالى دارد؟ شنیدن صداى فرستاده خدا، چه منافاتى با حضور قلب دارد؟ «1»
ثالثاً: آیا شنیدن صداى مظلوم و برطرف کردن مشکل او، حتّى در نماز، عبادت نیست؟ «2» اگر عبادت است و على علیه السلام مجذوب آن شده و آن را انجام داده، نه تنها کار آن حضرت اشکال نداشته، بلکه عبادت در عبادت محسوب مىشود.
آنچه اشکال دارد پرداختن به خویشتن به هنگام نماز است، امّا پرداختن به نیازمند مظلوم، که عبادت محسوب مىشود، اشکالى ندارد.
نتیجه این که، این اشکال هم مردود است و در حقیقت هدف طرّاحان این اشکال و اشکالات مشابه، کم رنگ نمودن دلالت آیه بر ولایت امیر مؤمنان، على علیه السلام است.
اشکال پنجم: چرا تمام ضمیرهاى آیه جمع است؟
همانگونه که گذشت آیه شریفه براى سه گروه ولایت قائل شده است، و در مورد گروه سوم تمام ضمیرها، فعلها و موصولها بصورت جمع آمده است.
توجّه کنید:
1. الَّذین 2. آمنوا 3. الّذین 4. یقیمون 5. یؤتون 6. هم 7. راکعون.
هفت کلمه مذکور همه متناسب با جمع است، معناى این جملات این است که
______________________________
(1) در حدیثى از امیر المؤمنین علیه السلام آمده است که: «مسکین فرستاده خدا به سوى شماست، هر کس او را رد کند خدا را رد کرده است و هر کس به او چیزى بدهد، گویا به خداوند داده است!» (وسائل الشّیعة، جلد 6، ابواب الصّدقه، باب 23، حدیث 11).
(2) روایات فراوانى در فضیلت و آثار صدقه و کمک به نیازمندان وارد شده است؛ از جمله در روایتى از امام باقر علیه السلام مىخوانیم: «انجام یک حج را از آزاد کردن هفتاد غلام بیشتر دوست دارم و کمک کردن به یک خانواده نیازمند مسلمان و سیر کردن شکم و پوشانیدن آنها و حفظ آبرویشان، از هفتاد حج در نزد من باارزشتر است.» (وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 2، حدیث 3)
آیات ولایت در قرآن، ص: 92
افراد مختلفى در حال رکوع به فقیر کمک کردند، در حالى که در تمام روایات فقط از على علیه السلام به عنوان کسى که در حال رکوع صدقه داد، نام برده شده است. با توجّه به این مطلب، آیا روایاتى که در شأن نزول آیه شریفه وجود دارد، با آیه سازگار است؟ و روشن است که اگر بین آیهاى از قرآن مجید و روایت یا روایاتى تعارض وجود داشته باشد، باید دست از آن روایت یا روایات برداریم و به مضمون و محتواى آیه قرآن عمل کنیم، پس تعارض فوق بین آیه شریفه و روایات، روایات را بىاعتبار مىکند.
پاسخ: دانشمندان و مفسران اهل سنّت خود پاسخ این اشکال را دادهاند؛ فخر رازى در جواب این سؤال مىگوید:
جمع گاهى براى احترام است، یعنى گاهى با این که مخاطب یک نفر بیشتر نیست، براى احترام لفظ جمع به کار برده مىشود همانگونه که در فارسى نیز چنین است و به جاى «تو رفتى، گفتى، آمدى و مانند آن» گفته مىشود: «شما رفتید، گفتید، آمدید و مانند آن» بنابراین در ادبیّات عرب گاهى جهت احترام لفظ جمع به جاى مفرد به کار برده مىشود و در آیه فوق نیز چنین است. «1»
آلوسى در روح المعانى پاسخ دیگرى داده است؛ او مىگوید:
گاه براى عظمت شخص، و گاه براى عظمت کار، به جاى صیغه مفرد از صیغه جمع استفاده مىشود و این در لغت عرب مرسوم است. ولى چون این استعمال، مجازى است نیاز به قرینه دارد. «2»
و امّا پاسخ ما: اوّلًا: همانطور که گفتید استعمال صیغه جمع به جاى مفرد جهت احترام شخص یا عظمت کار، مرسوم و متداول است و در آیه مورد بحث نیز به همین جهت صیغه جمع به کار رفته است و قرینه این استع