پورتال اوقات فراغت اداره کل تبلیغات اسلامی چهارمحال و بختیاری

این وبلاگ با هدف تجمیع و اطلاع رسانی طرح اوقات فراغت تابستان 1393 اداره کل تبلیغات اسلامی استان چهارمحال و بختیاری راه اندازی شد

اثبات خدا

 

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى ؛ ص62

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 62 

[اثبات خدا]

پس فرمود که: کیست آن که مترصد احوال انسان است و او را در هر حال و به آنچه مناسب اوست مى‏رساند مگر آن خداوندى که او را از سراى عدم به ساحت وجود آورده و متکفّل مصالح او گردیده؟ اگر اشیاء به اهمال و بى‏مدبّرى بر این نظام و نسق تواند بود، باید که تدبیر و تقدیر باعث اختلال امور گردد.

و این سخن در غایت رسوائى و بطلان است و دلیل جهل گوینده آن است، و هر [ذى‏] عقل مى‏داند که از خلاف تدبیر، انتظام نمى‏آید و تدبیر موجب اختلال امور نمى‏شود، خدا بلندتر است از آنچه ملحدان مى‏گویند [به‏] بلندى بسیار.[1]

[سخن مترجم‏] [توضیح دلالت نظام امور بر وجود صانع‏]

مترجم گوید: که این سخن به دو وجه تقریر مى‏توان کرد:

اول: آن که هر گاه اشیاء به اسبابشان منوط و مربوط نباشد و چنین نظامى بدون تدبیر به عمل تواند آمد، پس جایز است که تدبیر موجب دفع انتظام و مزید اختلال گردد.

و این مخالف مقتضاى عقول کافّه خلق است که بناى امور خود را بر تدابیر مى‏گذارند و موجب انتظام احوال خویش مى‏دانند.

دوم: آن که عقل حاکم است به آن که آثار امور متضادّ، و متناقصه مخالف یک دیگر مى‏باید باشد چنانچه آتش و آب چون در صفات‏

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 63

ضد یک دیگرند، آثارشان مخالف یک دیگر است، پس هر گاه عدم تدبیر موجب انتظام گردد، باید تدبیر که نقیض آن است مورث اختلال باشد.

[چرا نوزاد هنگام تولد فاقد عقل و قوه تشخیص است؟]

پس امام علیه السّلام فرمود که: اگر فرزند، دانا و عاقل متولد مى‏شد، هر آینه دنیا در نظرش بسیار غریب مى‏نمود و حیران مى‏ماند به جهت آن که بناگاه امرى چند مى‏دید که نمى‏دانست، و وارد مى‏شد بر او غرایبى که مانند آنها مشاهده نکرده بود از اختلاف صور عالم و مرغان و چهار پایان و غیر آنها و ساعت به ساعت و روز به روز.

و عبرت بگیر براى این، از حال کسى که او را اسیر کنند و از شهرى به شهرى برند و او عاقل باشد مانند واله و حیران او را وحشتى مى‏باشد با آن که اوضاع شبیه به آنها را بسیار دیده است و کسى را که در کودکى و نادانى اسیر کنند سخن و ادب زودتر مى‏آموزد از کسى که در دانائى و بزرگى او را اسیر کنند.

و ایضا اگر عاقل متولد شود، مذلّتى در خود خواهد یافت از آن که نتواند به راه رفتن و او را بر دوش گیرند و در خرقه‏ها پیچند و در گهواره خوابانند و بر رویش جامه افکنند، و حال آن که ناچار است براى او این امور براى رقّت بدن و رطوبتى که در اعضاى او است در هنگام متولد شدن.

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 64

و ایضا اگر دانا و کامل متولد مى‏شد، آن شیرینى و وقعى که کودکان را در دلها مى‏باشد او را نخواهد بود لهذا اول که به دنیا مى‏آید نادان و غافل است از آنچه اهل دنیا در آن هستند و اشیاء را ملاقات مى‏کند با ذهن ضعیفى و معرفت ناقص و روز به روز اندک اندک در دیدن هر چیز و ورود هر حال معرفتش زیاد مى‏شود، و به امور غریبه الفت مى‏گیرد، و بر احوال مختلف معتاد مى‏شود، و به تدریج از حد تأمل و حیرت به مرتبه مى‏رسد که به عقل خود تصرّف و تدبیر و چاره امور معاش خود مى‏کند و عبرت مى‏گیرد از احوالى که مشاهده مى‏نماید و به سهو و غفلت مبتلا گردد و به طاعت و معصیت مکلّف مى‏شود.

و ایضا اگر در حین ولادت عقلش کامل و اعضایش قوى مى‏بود و در کار خود مستقل مى‏بود، حلاوت تربیت اولاد زایل مى‏شد و مصلحتى که پدر و مادر را در تربیت فرزندان هست به عمل نمى‏آمد.

و حکمتى که در این تربیت است که بعد از احتیاج پدر و مادر به تربیت ایشان مکافات حقوق آباء و امّهات بکنند برطرف مى‏شد، و پدران و فرزندان به یک دیگر الفت نمى‏گرفتند زیرا که فرزندان از تربیت و محافظت ایشان مستغنى مى‏بودند، پس در همان ساعت که از مادر متولد مى‏شدند از ایشان جدا مى‏شدند، و کسى پدر و مادر خود را نمى‏شناخت و نمى‏توانست احتراز کرد از نکاح و خواستگارى مادر و خواهر و محرمان خود و کمتر قباحتى بلکه شنیع‏تر و قبیح‏تر از همه‏

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 65

آنست که اگر با عقل از شکم مادر بیرون آید خواهد دید چیزى که حلال و نیکو نیست دیدن آن، یعنى عورت مادر. آیا نمى‏بینى چگونه هر امرى از امور خلقت را باز داشته با نهایت صواب و حکمت و خالى گردانیده خورد و بزرگ امور خود را از شوائب خطا و زلل.

[منفعت گریه اطفال‏]

بشناس اى مفضّل منفعت گریه اطفال را و بدان که در دماغ اطفال رطوبتى هست که اگر بماند علتها و دردهاى عظیم در ایشان احداث مى‏نماید مانند کورى و امثال آن، پس گریه این رطوبت را از سر ایشان فرود مى‏آورد و باعث صحّت بدن و سلامتى ابصار ایشان مى‏گردد، پس چنانچه طفل به گریه منتفع مى‏گردد و بر پدر و مادر منفعت آن پنهان است و ایشان سعى مى‏کنند که او را ساکت گردانند و به هر حیله مى‏خواهند او را خاموش کنند که از گریه باز ایستد به سبب آن که نمى‏دانند که گریه براى او اصلح است و عاقبتش نیکوتر است. هم چنین جایز است که در بسیارى از چیزها منفعت‏ها باشد که ملحدان که مذمت تدبیر خالق مى‏کنند ندانند و اگر بدانند و بفهمند این معنى را حکم نخواهند کرد بر چیزى از چیزهاى عالم که در آن منفعتى نیست به سبب آن که حکمت آن را ندانند زیرا که بسیارى از آنها را که منکران نمى‏دانند عارفان مى‏دانند و بسى از آنها که علم مخلوق از آن قاصر است و علم حق تعالى به آن احاطه کرده است.

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 66

[فایده و حکمت سرازیر شدن آب دهان اطفال‏]

و اما آبى که از دهان اطفال جارى مى‏شود و اکثر اوقات سبب دفع رطوبتى مى‏گردد که در ابدان ایشان بماند، هر آینه احداث دردهاى عظیم در ایشان نماید چنانچه مى‏بینى کسى را که رطوبت بر او غالب مى‏شود یا دیوانه و مخبّط مى‏شود یا به فلج و لغوه و اشباه آن مبتلا مى‏گردد.

پس خداوند علیم در کودکى مقرر گردانیده که این رطوبت از دهان ایشان دفع شود تا موجب صحت ایشان در بزرگى گردد. و تفضّل کرده است بر خلق خود به آنچه جاهلند به حکمت آن و لطف کرده است بر ایشان به آنچه نمى‏دانند آن را.

و اگر بشناسند نعمتهاى او را بر خود، هر آینه تفکّر در آنها مشغول گرداند ایشان را از ارتکاب معصیت او، منزّه است خداوندى که بزرگ و کامل است نعمتهاى او بر مستحقین و غیر ایشان از خلق بى‏پایان، و بلندتر است از آنچه مى‏گویند مبطلان و ملحدان بلندى بسیار.

[آفرینش آلات توالد و تناسل‏]

اکنون نظر کن اى مفضّل که قدیر ذو المنن چگونه آلات مجامعت را در مرد و زن آفریده بر وجهى که مناسب حکمت آن است، پس مرد را آلتى داده که منتشر و بلند مى‏شود با نطفه و به سبب آن به قعر رحم مى‏رسد چون مى‏باید که آب خود را در دیگرى بریزد و براى زن ظرف عمیقى آفریده که آب مرد و زن هر دو در آنجا جمع شود و گنجایش‏

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 67

فرزند داشته باشد در آن ظرف و مصون و محفوظ باشد تا هنگامى که بدنش مستحکم شود و بیرون خرامد آیا این از تدبیر حکیم لطیف نیست سبحانه و تعالى عما یشرکون؟

[حکمت در خلقت هر یک از اعضاى بدن و فواید آنها]

تفکّر کن: اى مفضّل در همه اعضاى بدن و تدبیر آنها که هر یک براى غرضى و حاجتى آفریده شده‏اند دستها براى کار کردن و پاها براى راه رفتن، چشمها براى دیدن، و دهان از براى غذا خوردن، و معده، براى هضم کردن، و جگر براى جدا کردن اخلاط بدن، و منافذ بدن براى بیرون رفتن فضلات تا هنگام دفع، و فرج براى حصول نسل و هم چنین جمیع اعضا اگر تأمل کنى در آنها و نظر و فکر خود را به کار فرمائى مى‏دانى که هر یک براى کارى خلق شده‏اند و براى مصلحتى مهیّا گردیده‏اند.

[پندار واهى‏]

مفضّل گفت: گفتم اى مولاى من! گروهى مى‏گویند که اینها از فعل طبیعت است.

حضرت فرمود که: بپرس از ایشان که آیا این طبیعت که شما مى‏گوئید علم و قدرت دارد بر این افعال یا نه؟ پس اگر گویند که علم و قدرت دارد، پس به خدا قائل شده‏اند و او را «طبیعت» نام کرده‏اند، زیرا که معلوم است طبیعت را شعورى و اراده نیست.

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 68

و اگر گویند که طبیعت را علم و اراده نیست، پس معلوم است که این افعال محکمه متقنه از طبیعت بى‏شعور صادر نمى‏شود چنانچه دانستى و لیکن عادت الهى جارى شده است که اشیاء را با اسباب جارى نماید و جاهلان بر این اسباب نظر افکنده‏اند و از مسبب الاسباب غافل شده‏اند.

[چگونگى هضم غذا[2]]

تفکّر کن: اى مفضّل در تدبیر حکیم قدیر در رسیدن غذا به جمیع بدن، به درستى که اول غذا وارد معده مى‏شود و معده آن را طبخ مى‏دهد، هضم مى‏کند و خالص آن را به جگر مى‏فرستد در عروق باریکى چند که در میان معده و جگر هستند، و این عروق مانند پالایشند براى غذا که نرسد از ثقل غذا چیزى به جگر که باعث جراحت آن گردد زیرا که جگر نازک است و تاب غذاى خشن و غلیظ

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 69

را ندارد، پس جگر صافى غذا را قبول مى‏کند و در آنها به لطف تدبیر حکیم خبیر مستحیل به خون و بلغم و صفرا و سودا مى‏شود و از جگر راهها و مجارى به سوى سایر بدن هست که خون از آن مجارى و عروق به سایر بدن مى‏رسد مانند مجارى که در زمین براى آب مهیّا کنند تا به همه زمین جارى گردد و آنچه خبائث و زیادتى‏هاست جارى مى‏شود به سوى اوعیه‏اى که براى آنها خلق شده است و آنچه از صفرا است به سوى زهره‏[3] مى رود و سودا به سوى سپرز مى‏رود، و رطوبت‏ها به سوى مثانه جارى مى‏شود.

پس تأمل کن حکمت تدبیر حق تعالى را در ترکیب بدن و گذاشتن هر یک از اعضاء در جاى خود و مهیّا کردن اوعیه و ظرفها در آن براى فضول اغذیه و اخلاط تا آن که این زیادتى‏ها و کثافتها در بدن پهن نشوند که مورث فساد بدن و دردها شوند[4].

پس صاحب برکت و نعمت است خداوندى که نیکو کرده است تقدیر را و محکم گردانیده است تدبیر را و او را است حمد و ستایش چنانچه اهل و مستحق آن است.

[مرحله آغازین رشد بدن و کیفیت تکوّن آن در رحم‏]

مفضّل گفت که: گفتم: وصف نما براى من نشو و نمو بدن را در همه احوال تا به حد تمام و کمال رسد.

توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 70

حضرت امام علیه السّلام فرمود که: اول این تدبیر تصویر جنین در جایى که دیده‏اى نمى‏بیند و دستى بدان نمى‏رسد و در چنین جایى تدبیر آن را مى‏کند تا او را از رحم بیرون مى‏آورد با خلقت تمام و اعضاى مستوى و حال آن که در او مخلوق شده آنچه قوام و صلاح بدن در آن است از اعضاء و جوارح و احشاء و کارکنان بدن و آنچه در اصل ترکیب بدن ضرور است از استخوان و گوشت و پیه و مغز و پى و رگها و غضروفها، پس چون به سوى جهان بیرون آمد مى‏بینى چگونه نمو مى‏کند با همه اعضاء بر یک شکل و هیئت و یک نسبت که هر نسبتى که هر عضوى با سایر اعضاء داشته در کودکى در بزرگى تفاوت نمى‏کند تا آن که به حد اشدّ که نهایت قوّت بدن است برسد. اگر عمرش به آن حد برسد یا آن که پیش از آن حد مدّت عمر خود را تمام کند آیا مى‏تواند بود چنین امرى مگر از لطف حکمت و تدبیر خداوند قدیر.



[1]( 1) سوره اسراء، آیه 43.

[2]( 1) کورسى موریس در راز آفرینش مى‏گوید: تا به حال هزاران کتاب در باره هاضمه و طرز کار دستگاه گوارش نوشته شده ولى هر سال کشفیات جدیدى در این زمینه مى‏شود و آن قدر مطالب تازه در این باره نوشته مى‏شود که موضوع همیشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به یک آزمایشگاه شیمیایى تشبیه کنیم، و مواد غذایى را که به درون آن مى‏رود، مواد خام این آزمایشگاه بدانیم، آن وقت حیرت مى‏کنیم که عمل هضم تا چه اندازه کامل است، که هر چیز خوردنى را هضم مى‏کند و تحلیل مى‏برد. معده غذاهاى گوناگونى که در آن مى‏ریزد، موادى را که مفید تشخیص بدهد انتخاب نموده با مواد شیمیایى که خود تولید کرده است مخلوط، مواد زاید آن را دفع، و بقیه را به انواع گوناگون تقسیم و به مصرف ترمیم گوشت، پوست، استخوان، مو، خون و رگ و غیره مى‏رساند، و میلیاردها سلول که در بدن انسان زندگى مى‏کنند از آن تغذیه مى‏شوند.

پایه‏هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى، 25- 26.

[3]( 1) کیسه صفرا.

[4]( 2) اگر صفرا داخل خون شود تولید بیمارى یرقان( زردى) مى‏کند و چنانچه بول از جریان طبیعى خود باز ماند بدن مسموم و آدمى هلاک مى‏گردد.