اللهم انى اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سلیم و اسئلک الامان یوم یعض الظلم على یدیه یقول یالیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا و اسئلک الامان یوم یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذ بالنواصى و الاقدام و اسئلک الامان یوم لایجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شیئا ان وعد الله حق و اسئلک الامان یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار و اسئلک الامان یوم لاتملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله و اسئلک الامان یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لکل امرى منهم یومئذ شان یغنیه و اسئلک الامان یوم یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته التى توویه و من فى الارض جمیعا بار خدایا از تو در خواست ایمنى مىکنم در روزى که کافر و یا بدکار آرزو کند کهاى کاش مىتوانستى فرزندانش را فداى خود سازد تا از عذاب نجات پیدا کند. و هم زن و برادر و قبیلهاش که همیشه به حمایتش بر مىخواستند و هر که در روى زمین است همه را فداى خود گرداند تا از عذاب نجات یابد. اما هرگز نجات نخواهد یافت(1). از این مناجات بخوبى آدم مىفهمد که روز قیامت آنچه که به در انسان مىخورد عمل صالح است نه مال منال و نه اولاد و نه چاه جلال. 1- ترجمه مناجات على بن ابى طالب (علیه السلام)
اى خدا از تو مىخواهم امان بده مرا روزیکه نه مال نفع دارد و نه فرزند مگر قلب پاک خداوندا از تو مىخواهم مرا امان بده روزیکه ظالم از پشیمانى و حسرت انگشت به دندان مىنماید و مىگوید: اى کاش من با رسول حق صلىالله علیه و آله راه طاعت پیش مىگرفتم اى خدا از تو سوال مىکنم امان بدهید روزیکه گنه کاران بسیمایشان شناخته مىشود پس موى پیشانى آنها را با پاهایشان بگیرند و در آتش دوزخ افکنند و از تو ایمنى مىکنم در روز سختى که نه پدرى بجاى فرزند و نه فرزندى بجاى پدر جزا و کیفر شود البته آن روز وعده خدا حق است و حقیقت و از تو درخواست ایمنى مىکنم در روز سختى که مردم ظالم ستمگر عذر آنها پذیرفته نمىشود و عذرشان نفعى ندارد و بر آنان لعن خدا است.
اى خدا از تو ایمنى مىخواهم در روزیکه هیچ کس قدرت بر کسى دیگر ندارد فرمان در آن روز خاص خداوند است و از تو مىخواهم امان بدهید به من آنروزى که (یعنى: روز قیامت) شخص از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندانش مىگریزد و هر کس در آن روز توجه به کار خویش از غیرش بىنیاز دارد
اللهم انى اسئلک الامان یوم لا ینفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سلیم و اسئلک الامان یوم یعض الظلم على یدیه یقول یالیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا و اسئلک الامان یوم یعرف المجرمون بسیماهم فیوخذ بالنواصى و الاقدام و اسئلک الامان یوم لایجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شیئا ان وعد الله حق و اسئلک الامان یوم لا ینفع الظالمین معذرتهم و لهم اللعنه و لهم سوء الدار و اسئلک الامان یوم لاتملک نفس لنفس شیئا و الامر یومئذ لله و اسئلک الامان یوم یفر المرء من اخیه و امه و ابیه و صاحبته و بنیه لکل امرى منهم یومئذ شان یغنیه و اسئلک الامان یوم یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته التى توویه و من فى الارض جمیعا بار خدایا از تو در خواست ایمنى مىکنم در روزى که کافر و یا بدکار آرزو کند کهاى کاش مىتوانستى فرزندانش را فداى خود سازد تا از عذاب نجات پیدا کند. و هم زن و برادر و قبیلهاش که همیشه به حمایتش بر مىخواستند و هر که در روى زمین است همه را فداى خود گرداند تا از عذاب نجات یابد. اما هرگز نجات نخواهد یافت(1). از این مناجات بخوبى آدم مىفهمد که روز قیامت آنچه که به در انسان مىخورد عمل صالح است نه مال منال و نه اولاد و نه چاه جلال. 1- ترجمه مناجات على بن ابى طالب (علیه السلام)
اى خدا از تو مىخواهم امان بده مرا روزیکه نه مال نفع دارد و نه فرزند مگر قلب پاک خداوندا از تو مىخواهم مرا امان بده روزیکه ظالم از پشیمانى و حسرت انگشت به دندان مىنماید و مىگوید: اى کاش من با رسول حق صلىالله علیه و آله راه طاعت پیش مىگرفتم اى خدا از تو سوال مىکنم امان بدهید روزیکه گنه کاران بسیمایشان شناخته مىشود پس موى پیشانى آنها را با پاهایشان بگیرند و در آتش دوزخ افکنند و از تو ایمنى مىکنم در روز سختى که نه پدرى بجاى فرزند و نه فرزندى بجاى پدر جزا و کیفر شود البته آن روز وعده خدا حق است و حقیقت و از تو درخواست ایمنى مىکنم در روز سختى که مردم ظالم ستمگر عذر آنها پذیرفته نمىشود و عذرشان نفعى ندارد و بر آنان لعن خدا است.
اى خدا از تو ایمنى مىخواهم در روزیکه هیچ کس قدرت بر کسى دیگر ندارد فرمان در آن روز خاص خداوند است و از تو مىخواهم امان بدهید به من آنروزى که (یعنى: روز قیامت) شخص از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندانش مىگریزد و هر کس در آن روز توجه به کار خویش از غیرش بىنیاز دارد
جاء رجل الى المومنین على بن ابى طالب (علیه السلام) فقال: اسئلک عن اربع مسائل. 1- اثنى عشریه ص 164
فقال: سل و ان کان اربعین.
فقال: ما الواجب و الاوجب؟ و ما القریب و ما الاقرب؟ و ما العجب و ما الاعجب؟ و ماالصعب و ما الاصعب؟
قال على: (علیه السلام) اما الواجب فطاعه الله تعالى، و اما الاوجب فترک الذنوب.
و اما القریب فالقیامه، و اما الاقرب منها الموت .
و اما العجب فالدنیا، و الاعجب منها حب الدنیا.
و اما الصعب فى القبر، و الاصعب منها الذهاب بلا زاد(1)
شخصى آمد خدمت حضرت على (علیه السلام) عرض کرد چهار مساله دارم مىخواهم از محضر شما سوال کنم.
حضرت در جواب فرمودند: سوال کن و لو اینکه چهل سوال باشد.
عرض کرد واجب چیست واجبتر از او کدام است؟ نزدیک کدام است نزدیکتر کدام؟ عجب چیست عجبتر کدام است؟ سخت کدام است سختتر از سخت کدام؟
حضرت على (علیه السلام) فرمودند: واجب اطاعت خداوند است واجبتر ترگ گناه است.
نزدیک قیامت است، اما نزدیکتر از او مرگ است (در هر لحظهاى احتمال است برسد).
فرمودند: عجب دنیا است، عجبتر از او دوست داشتن دنیا است (البته دنیا دارى خوب است حب الدنیا خوب نیست).
بعد فرمودند: سخت خانه قبر است اما مشکلتر از او بدون توشه وارد آن قبر است.
امام سجاد حضرت زین العابدین در زمینه قبر چه مىفرماید و چگونه اشکش جارى مىشود مىفرماید: 1- گفتار امام سجاد در اواسط دعاى ابو حمزه ثمالى (رضى الله عنه)
فمالى لا ابکى لخروجى نفسى ابکى لظلمه قبرى ابکى لضیق لحدى ابکى لسوال منکر و نکیر ایاى ابکى لخروجى من قبرى عریانا دلیلا حاملا ثقلى على ظهورى انظر مره عن یمینى و اخرى عن شمالى اذ الخلایق فى شان غیر شان(1)
چرا گریه نکنم، گریه مىکنم براى خروج روح من، گریه مىکنم براى تاریکى قبرم، گریه مىکنم براى تنگى لحد، گریه مىکنم براى سوال نکیر و منکر علیهما السلام، گریه مىکنم براى آن روزى که از قبر بیرون مىآیم در حالى که برهنه و خار و ذلیل و بار سنگین اعمالم را بر پشت گرفتهام گاهى به جانب راست خود مىنگرم و گاهى به جانب چپ خود در آنحال که خلایق همه به کارى غیر کار من مشغولند.
خلاصه آن کارهایى که در دنیا به واسطه پول یا سفارش یا واسطه انجام مىشود بعد از مردن از اینها دیگر نفعى براى احدى نیست و الا آخرت همان دنیا است روز قیامت سرمایه ایمان است و تقوى است و قلب پاک است.
جنابعالى گاهى مىخوانى مناجات حضرت امیر المومنین (علیه السلام) را ببینید درباره توشه آخرت چه کلمات دلسوزى و چه بیان شیرینى و با اشک ریزانى و انسان را بیدار و توجهش را به عالم دیگر سوق مىدهد.
قال رسول الله صلىالله علیه و آله: لا تزول قدما عبد یوم القیامه حتى یسال عن اربع: عن عمره فیما افناه و عن شبابه فیما ابلاه و عن ماله من این کسبه و فیها انفقه و عن حبتا اهل البیت(1) 1- اثنى عشریه ص 155
پیغمبر اکرم صلىالله علیه و آله مىفرماید: روز قیامت انسان را نگه مىدارند و نمىگذارند قدم از قدم بردارند تا اینکه از چهار مطلب را پاسخ بدهید:
اول: از عمر انسان در کجا فنا کردى.
دوم: از جوانى که سرمایه بزرگ انسان است در کجا صرف کردى عاقلانه یا ابلهانه.
سوم: سوال از مال انسان است از کجا کسب نمودى و در کجا مصرف کردى، چون کسب حلال و صرف حرام عذاب دارد کسب حرام صرف حلال عذاب دارد کسب حرام و صرف حرام عذاب وعده داده شده است اما اگر کسب حلال و صرف حلال باشد براى این فرد نجات است خلاصه از مال سوال خواهند کرد.
چهارم: از محبت اهل بیت رسول الله صلىالله علیه و آله.
قال على (علیه السلام): ما اصف لکم من دار اولها عنا و آخرها فناء فى حلالها حساب و فى حرامها عقاب من استغنى فیها فتن و من افتقر فیها حزن من ساعاها فاتته و من واعاها اتته قد خلط حلالها بحرامها و حلوها بمرها من ابصر بها بصرته و من ابصر الیها اغمته(1) 1- نهج البلاغه ص 172 آخر خطبه 75 کلام 81
على (علیه السلام) مىفرماید: چگونه توصیف کنم دنیا را که اول آن رنج و آخر آن نیستى است از راه حلال مالى را بدست بیاورد حساب است و اگر از راه حرام باشد عقابى است خلاصه سوال و عذاب است اینطور نیست که هیچ حساب و کتابى نباشد.
کسى که در آن دنیا غنى باشد در فتنه و بلا افتد.
و کسى که در آن فقیر و نیازمند باشد غمگین است.
و کسى که در تحصیل مال بکوشد و دنبال آن برود به آن نمىرسد.
کسى که در طلب آن نکوشید دنیا به او رو آورد.
کسى که بعبرت به آن نگاه کرد دنیا او را بینا و آگاه سازد.
و کسى که به زینت و آرایش آن نگاه کرد دنیا او را نابینا گردانید.
یعنى: گمراه مىشود انسان از روى حسرت بنگرد به دنیا. اگر خداوند چیزى را به انسان بدهد او ارزش دارد نه اینکه خود آدم خودش را بهلاکت بیندازد تا به دنیا یا مقام برسد این چنین صفتى صدمه به ایمان و تقواى انسان مىزند و مورد سوال قرار مىگیرد هم در دنیا و هم در آخرت یک نمونه در تاریخ.
از اسحاق ابن عمار روایت شده گفت: شنیدم از حضرت صادق (علیه السلام) که فرمود: حضرت رسول صلىالله علیه و آله نماز صبح را در مسجد با مردم به جاى آورد چشمش در مسجد بجوانى افتاد که رنگش زرد و بدنش لاغر و چشمانش بگودى فرو رفته بود. 1- اصول کافى ج 2 ص 53
حضرت رسول اکرم صلىالله علیه و آله به او فرمود: چگونه صبح کردى؟ عرض کرد: با یقین، حضرت تعجب کرد و خوشحال شد از گفتارش و فرمود: براى هر یقینى حقیقتى است پس چیست علامت یقین تو؟ عرض کرد: همین یقین من است که مرا به فکر آخرت انداخته و محزون کرده و در شب خواب ندارم و در روزهاى گرم تابستان مرا به روزه واداشته و مرا به دنیا و هرچه در او است بىرغبت نموده تا اینکه گویا نظر مىکنم به عرش خداى خودم در حالیکه برپا شده براى حساب و محشور شدند مخلوقات براى حساب و من هم در میان آنها هستم مثل آنکه مىبینم اهل بهشت را در بهشت به ناز و نعمت مشغول هستند و گویا نظر مىکنم به اهل جهنم در حالتى که در جهنم و در عذاب هستند گویا اینکه مىشنوم الان صداى آتش را با گوش خود.
پس رسول گرامى صلىالله علیه و آله به اصحابش فرمود: این بندهاى است که خدا قلبش را با ایمان نورانى کرده بعد از آن فرمودند: ثابت باش بر این یقینى که دارى.
جوان عرض کرد: یا رسول الله صلىالله علیه و آله دعا بفرمایید که خدا شهادت را به من روزى فرماید پس حضرت دعا کرد پس طولى نکشید در بعضى از جنگهاى حضرت رفت و شهید شد و دهمین نفر بود که شهادت نصیب او شد(1)
یکى از نشانههاى ایمان نخوردن ربا و رشوه است، رشوه آن است که انسان چیزى را از کسى بگیرد حق دیگرى را به او واگذار نماید یا پولى را به کسى بدهد و بگوید در هر ماه اینقدر بدهید بدون آنکه آن گیرنده تجارت کند و قرار داد کند مقدارى از سود پول به من بدهید بلى اگر خودش چیزى بدهد به مستحبات هم عمل کرده بنابراین شخص با ایمان دور است از خوردن پولهایى که پیش شارع مقدس امضاء نشده است اگر کسى مقدار مشخص شده را بدهد کسى و قرارداد کند پول از من کار از شما منافع آن را نصف براى من یا کمتر و یا بیشتر خلاصه طبق قرار داد عمل شود این تجارت صحیح است و شرعى، داستانى را توجه فرمایید.
اسیرانى خدمت رسول اکرم صلىالله علیه و آله آوردند حضرت بکشتن تمامى آنها فرمان داد جز یک تن از آنها را آزاد فرمود. - این تاریخ اخلاقى را مرحوم مغفور حاج شیخ عباس قمى در سفینه البحار ج 2 ص 338، خصال شیخ صدوق ج 1 ص 200 نقل شده است
مرد آزاد شده علت رهایى خود را از قتل حتمى پرسید، حضرت فرمود: در تو پنج صفت نیک وجود دارد که خداوند تبارک و تعالى و رسولش آن را دوست مىدارد.
اول: غیرت فوق العاده بر حرم و خانواده خود.
دوم: داراى سخاوت هستى.
سوم: در گفتارت راستگو مىباشى.
چهارم: تو داراى شجاعت هستى.
پنجم: اخلاق نیک و پسندیده مىباشى.
مرد با شنیدن این سخن مسلمان خوبى شد و در یکى از جنگها با رسول گرامى صلىالله علیه و آله همراهى نمود و به درجه رفیعه شهادت نائل آمد(1).
علامه حلى در کشف الیقین و علامه نورى در کلمه طیبه حکایتى که در بغداد اتفاق افتاده نقل مىکنند شخصى بنام عبدالله بن مبارک یک سال (در میان مىرفت) به زیارت بیت الله حج مىکرد و طواف مىکرد و مدت پنج سال در این امر مشغول بود. سوره 2 آیه 173
در زمان حکومت مأمون یک وقت بیرون رفت در بعضى از سالها که نوبت حج او بود پانصد مثقال طلا با خود براشت و متوجه بازار شد که تدارک سفر حج بنماید.
پس در خرابهاى که بر سر راه او بود علویهاى را دید که مرغ مرده را برداشته و پرهاى او را مىکند و آن را پاک مىکند عبدالله بن مبارک به نزد او آمد و گفت: براى چه این مرغ مرده را پر مىکنى مگر قرآن نخواندهاى که خداوند تبارک و تعالى مىفرماید:
اانما حرم علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر(1)
گفت: مگر نمىدانى خوردن میته حرام است؟
زن علویه گفت: از حال من سوال مکن و مرا به حال خود بگذار و از پى کار خود برو.
عبد الله گفت: از سخن او چیزى بخاطر من رسید جویاى حال شدم تا اینکه گفت: اى عبدالله بدان که من زنى سیده و علویه هستم فرزندان یتیم دارم شوهرم از دنیا رفته این روز چهارم است که چیزى خوردنى به دست من و بچههایم نیامده است و چون کار به اضطرار رسید این مرغ میته بر ما حلال است و من به غیر از این مرغ مرده چیزى به دست من نیامده اکنون مىخواهم آن را پاک کنم براى بچههایم ببرم.
عبد الله گفت: چون این حکایت را شنیدم از این علویه با خود گفتم واى بر تو اى عبد الله کدام عمل بهتر از رعایت این علویه و سادات خواهد بود پس آن علویه را گفتم دامنت را باز کن پانصد مثقال طلا که داشتم همه را در دامن علویه ریختم و آن سال مکه نرفتم و به منزل خود مراجعت کردم چون حجاج مراجعت کردند من به استقبال ایشان رفتم به هر کس از حجاج مىرسیدم مىگفتم خداوند حج ترا قبول فرماید دیدم او نیز به من همین دعا را مىنماید.
و مىگوید: اى عبد الله آیا خاطر دارى که فلان محل با ما چنین و چنان گفتى و مردم بسیار به من همین را مىگفتند من تعجب کردم که امسال به حج نرفتم.
شب در عالم رویا دیدم رسول خدا صلىالله علیه و آله را که فرمود اى عبدالله عجب مدار بدرستى که چون تو به فریاد علویه و فرزندانش رسیدى من از خداوند متعال درخواست کردم که ملکى به صورت تو بفرستد براى تو حج بنماید حالا مىخواهى حج بکن و مىخواهى حج مکن بعد از این(2).
عمل خوب دو ثمره دارد دنیوى و اخروى ملاحظه فرمودید تاریخ را که ذکر کردیم کسى که آخرت را مقدم بدارد او به دنیا هم مىرسد ولى اگر بطرف دنیا رفتیم به هیچ کدام نمىرسیم آیه قرآن هم اشاره به این مطلب دارد.
من کان یرید حرث الاخره نزد له فى حرثه و من کان یرید حرث الدنیا نوته منها و ماله فى الاخره من نصیب(3)
ترجمه آیه شریفه: آنها که فقط براى دنیا کشت کنند تلاش براى بهرهگیرى از این متاع زود گذر فانى باشد تنها کمى از آنچه را مىطلبند به آنها مىدهیم اما در آخرت هیچ نصیب و بهرهاى نخواهند داشت.
2- ابن جوزى در تذکره الخواص، شیخ ذبیح الله محلاتى ج 2 ریاحین ص 147 هم ذکر کرده است
3- سوره 42 آیه 20
یکى از بزرگان اهل علم و اهل تقوى مرحوم حضرت آیت الله العظمى آقاى حاج شیخ مرتضى انصارى است ایشان در سال 1214 در شهر دزفول متولد شد پس از آنکه مقدمات علوم را به پایان برد به اتفاق پدرش محمد امین وارد کربلا شد حدود چهار سال به درس سید محمد مجاهد شریف العلماء حاضر گشت در این هنگام به علت محاصره کردن رومیان بعضى بلاد عراق را از کربلا عازم کاظمین شد و پس از مدتى ناگزیر به زادگاه خود مراجعه نمود دو سالى را در دزفول سرگرم مطالعه بود بعد تصمیم مسافرت به عتبات گرفت که با مخالفت شدید مادر مواجه شد. سیزدهم: آیت الله العظمى حاج سید محسن حکیم مرجع تقلید - سوره 28 آیه 7 2- در کتاب کلینى تا خمینى قده سره ص 261 3- شهداى روحانیت شیعه ص 130
شیخ انصارى با اصرار به رفتن سرانجام با حضور والدین قرار شد تفالى بکلام الله مجید بزنند بعد از باز نمودن قرآن این آیه آمد:
و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین(1)
نترس و اندوهگین مشو به درستى که باز گردانیدیم او را بسوى تو و قرار مىدهیم او را از مرسلین، مادر سکوت کرد.
شیخ وارد کربلا شد در اینجا چند سال اقامت نمود و از محضر شریف العلماء و فرزندان کاشف الغطاء بهرهمند شدند بعد از وفات شریف العلماء به قصد زیارت مشهد وارد ایران شد و از خراسان عازم کاشان گردید و در کاشان حدود چهار سال از محضر مرحوم ملا احمد نراقى کسب فیض نمودند.
و ایشان به شیخ اجاره اجتهاد و روایت داد شیخ از کاشان وارد اصفهان شد در آنجا و در بروجرد با استفاده از مراجع ادامه مىداد پنج سال در اصفهان و بروجرد اقامت داشتند بعد در سال 1248 به خوزستان آمد و بعد از یکسال به نجف اشرف اراده کرد که همیشه در نجف بمانند باز از محضر فرزند کاشف الغطاء و در محضر صاحب جواهر (قدس سره) استفاده مىنمودند تا اینکه رسید به مقام مرجعیت استاد بزرگوار شدند.
تالیفات مهم شیخ انصارى کتاب به نام رسائل در اصول و یک کتاب به نام مکاسب در فقه است که همه بزرگان و مراجع از آن کتابها تدریس مىنمایند(2).
یکى دیگر از علما بزرگ مرحوم حضرت آیت الله العظمى آقاى حاج شیخ محمد کاظم خراسانى معروف به آخوند خراسانى.
تولد آن مرحوم در سال 1255 قمرى در مشهد مقدس نام پدر وى آخوند ملا حسین از اهل هرات بوده است، آخوند پس از گذراندهن مقدارى از تحصیلات خود در مشهد همسر اختیار کرد بعد از آن براى تحصیل به نجف رفت استادان آخوند به این شرح است:
حضرت آیت الله العظمى شیخ مرتضى انصارى قده سره و حضرت آیت الله العظمى سید على شوشترى و حضرت آیت الله العظمى مجاهد کبیر میرزا حسن شیرازى مرحوم آخوند بیش از چهل سال تدریس کرد، 1700 شاگرد داشت که یکصد نفر آنها مجتهد بودند.
به یک نقل دیگر یکى از شاگردان آخوند مىگوید: یک شب تعداد شاگردان ایشان را شماره کردم به سه هزار نفر شدند علماء بزرگ ایران و عراق شاگردان ایشان بودند که همه مرجع تقلید بودند چهاره نفر آنها را نام برده شده:
اول: آیت الله العظمى شیخ محمد حسین نائینى
دوم: آیت الله العظمى شیخ محمد حسن صاحب جواهر
سوم: آیت الله العظمى سید شمس الدین صاحب علم انساب
چهارم: آیت الله العظمى شیخ عبدالکریم حائرى موسس حوزه علمیه قم
پنجم: آیت الله العظمى آقا ضیاء عراقى از بزرگان جهان تشیع بود
ششم: آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى مرجع تقلید
هفتم: آیت الله العظمى سید محمد تقى خوانسارى مرجع تقلید
هشتم: آیت الله العظمى سید صدرالدین صدر مرجع تقلید بود
نهم: آیت الله العظمى سید جمال الدین گلپایگانى مرجع تقلید بود
دهم: آیت الله العظمى حاج آقا حسین بروجردى مرجع تقلید بود
یازدهم: آیت الله العظمى سید ابوالقاسم کاشانى دینى و سیاسى
دوازدهم: آیت الله العظمى حاج آقا بزرگ تهرانى رحمه الله صاحب کتاب الذریعه
چهاردهم: آیت الله العظمى سید محمود شاهرودى مرجع تقلید
پانزدهم و چند دیگر بوده که ذکر نشده تمام آقایان که ذکر شده همه مراجع تقلید و شاگردان مرحوم آخوند بودند(3)