آشنایی پیامبر [ص با خواندن و نوشتن
آشنایی پیامبر [ص با خواندن و نوشتن روشنی فزایندهای به رای پیشین ما در معنای حروف هفتگانه و اهمیت جواز به آن و ارتباط
آن با انگیزههای اجتماعی و تاریخی میافکند، اگر پژوهش را در تاریخ کتابت متن قرآنی پیگیریم. از حقایق مسلّم تاریخی، این
است که روایت قرآن، از دو طریق بوده است: 1- به طریق شفاهی و حفظ آن 2- به طریق نوشتاری اگر طریقه شفاهی تابع آنچه که
گفتیم باشد [بحث نزول قرآن بر هفت حرف ، متن نوشتاری آن، تابع این جواز [قرائت به هفت حرف نخواهد بود، چون برای یک
بار روی شاخههای پهن و بیبرگ خرما، سنگهای نازک سفید، استخوانهای شانه شتر و یا کتف گوسفند، نوشته شد. امّا چه کسی
بعد از نزول قرآن، به نوشتن آن اقدام کرد؟ قبل از پاسخ به این پرسش به مطلبی اشاره میکنیم که قدما و متأخران به آن پرداختهاند
و آن؛ این که آیا پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- خواندن و نوشتن میدانست؟ ابو حیّان با اشاره به این مسأله و ذکر سخنان
بیشتر مسلمانان معتقدند » دانشمندان در این باب، آن سخنان را چنین خلاصه کرده است: تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن، ص: 38
که پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- هرگز چیزی ننوشته است و هرگز با نظر به کتابی، چیزی نخوانده است. از شعبی [عامر بن
شراحیل روایت شده است که پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- از دنیا نرفت تا این که نوشت. نقاش [محمد بن عیسی به حدیث
ابو کبشه سلولی، اسناد میدهد که پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- نوشتهای را برای عیین? بن حصن قرائت کردند و از معنای
حدیثی آمده که ظاهر آن بیانگر آن است که پیامبر [ص بیواسطه « صحیح مسلم [بن حجّ اج نیشابوری » آن سخن گفتند. در
مینوشته است. گروهی همچون ابوذر عبد اللّه بن احمد هروی، قاضی ابو ولید الباجی و دیگران به این رای اعتقاد دارند. بسیاری از
دانشمندان سرزمین ما، نسبت به ابو ولید الباجی بدبین هستند، تا جایی که او را سبّ و لعن میکنند و در منابر از او بد میگویند.
بیشتر دانشمندان، آنچه را که از او [ابو ولید الباجی آمده، چنین تأویل میکنند که پیامبر [ص امر به کتابت فرمودهاند، چنان که ما
این متن، مسأله مورد نظر را در چارچوب احتمالات «1» ( هم میگوییم: کتب السّلطان بفلان کذا: (یعنی سلطان امر به نوشتن کرد
- سه گانه قرار میدهد: 1- پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم هرگز چیزی ننوشته است و هرگز به کتابی هم ننگریسته است. 2
ایشان از دنیا نرفتهاند تا این که هم خواندهاند و هم نوشتهاند. 3- بیواسطه با دست خودشان [در ایام بعثت نوشتهاند. احتمال اخیر
که ارتباطی با آشنایی ایشان به نوشتن قبل از مرگ ندارد، بلکه آن را شناختی اساسی، حداقل قبل از بعثت، میداند؛ رایی است که
شدیدا با مقاومت و انکار از جانب دانشمندان مسلمان روبه رو شده است، امّا در هر حال، احتمالی است که از قدیم
1) ابو حیّان، محمد بن یوسف __________________________________________________)
الاندلسی، البحر المحیط، ج 7، ص 155 . [سیوطی میگوید: از عبد اللّه بن عتب? آمده که از پدرش نقل کرده که او گفت: پیامبر
[ص نمرد تا خواند و نوشت. مجالد که یکی از راویان سلسله سند است میگوید: این روایت را برای شعبی گفتم و او گفت:
درست است یاران و اصحاب ما این گونه میگویند. ابن عساکر، این روایت را ضعیف دانسته است جلال الدین عبد الرحمان
السیوطی، الریاض الانیق? فی شرح اسماء خیر الخلیق?، ص 120 ]. تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن، ص: 39 وجود داشته است. بیشتر
مسلمانان به احتمال نخست اعتقاد دارند. با وجود این، هر گروهی دلیل و تأویل خود را دارند. این مسأله همچنین در دوران اخیر هم
مطرح شده است، امّا این بار در نوشتههای خاورشناسان که غالبا اهداف و اغراضشان را در ورای عملکردشان پنهان نمیکنند.
صفحه 34 از 159 www.Ghaemiyeh.com تاریخ قرآن (شاهین/سیدی) مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان
است که به بحث پیرامون احتمال اول و سوم پرداخته است. وی میگوید: «1» جامعترین اینان که در این مسأله قلم زده، رژی بلاشر
آیا محمد [ص با خواندن و نوشتن آشنا بوده است؟ در رابطه موضوع بحث ما، پرسش مهم و جدّیای است که پاسخهای متفاوتی
به آن داده شده است. رأی ثابت امروزه، در میان مسلمانان آن است که محمد [ص هرگز از چنین آشنایی برخوردار نبوده است.
« النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ » این رای، بر خبری قدیمی تکیه دارد که در علم تفسیر رواج یافت. این نظر، اشتقاق واژه (امّیّ)- به ویژه در تعبیر
،«2» 157 و 158 ] را به معنای کسی که خواندن و نوشتن نمیداند، بر میگرداند. برخی از خاورشناسان مثل آماری / [اعراف 7
به این تفسیر اعتقاد دارند. با این همه به قرآن باز میگردیم که در آن آمده است: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی «4» مونته ،«3» کازیمرسکی
در « أمّیّ » کلمه .«5» الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَ ?َ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَ لالٍ مُبِینٍ
20 و 75 ] به معنای عربهای مشرک میباشد که بر خلاف یهودیان و / 78 و آل عمران 3 / این آیه و در بسیاری از آیات [بقره 2
نصاری از وحی بهرهمند نبودهاند و به همین دلیل در جهل و نا آگاهی نسبت به شریعت خداوند به سر میبردند. در تفسیر طبری
به معنای پیامبر جاهل و « نبی امّیّ » پس «1» اخبار فراوانی است که به ابن عباس نسبت داده شده است و تأیید کننده این معناست
امّیّ منسوب به امّ یا امّ?] است، یقینا ] « امّ? » که مشتق از واژه عربی « امّیّ » بیسواد نیست بلکه به معنای پیامبر بت پرستان است. صفت
یعنی امم العالم [ملل جهان به معنای «malo ah tommu» اموتها عولام » به کلمه عبری
ide. naroc ua . 1959 ( 1__________________________________________________)
جمعه (noitcudortni, erehcalb siger. (2) irama elehcom (3). iksrimisak. b (4). tetnom drawde (5
62 )، آیه 2: اوست آن کس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان )
گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد و [آنان قطعا پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن،
ص: 40 بتپرستانی که یهود و نصاری آنها را میشناسند، باز میگردد. از طرف دیگر، اگر درباره عقیده رایج در جهان اسلام از
نزدیک تأمل کنیم، ملاحظه خواهیم کرد که این عقیده، ناشی از گرایش به مدح و ستایش است، بدین معنا که آنچه بر اصل الهی
بودن وی مانع « امّیّ » ، جاهل به خواندن) وحی شده است. بنابراین ) « امّیّ » بودن قرآن دلالت دارد، این است که این کتاب بر مردی
او از فراگیری اطلاعاتش از کتابهای یهودیان و نصرانیان بوده است. بدین ترتیب تناقض بین تصویر محمد [ص به منزله یک انسان و
بودن پیامبر [ص را به « امّیّ » ، عظمت وی به منزله یک پیامبر [ص ما را به شگفتی میافکند. با وجود این، برخی از خاورشناسان
1] را دریابند کلمهای که در واقع، امر به / در آغاز سوره علق [ 96 « اقرأ » جانبی افکندند. اینان نتوانستند به روشنی کاربرد فعل امر
میباشد. بر عکس اینها، گروهی در برابر متون متعارض که برخی از «« تبلیغ کن » یا ادع « بیمده » انذر » خواندن نیست بلکه به معنای
خاورشناس هم نتوانسته «1» بودن محمد [ص را ثابت و برخی دیگر، نفی میکنند، متحیّر ماندند. پژوهش گوستاو ویل « امّیّ » آنها
ت» بر این باور بود که اصل «2» ... است، موضع قطعی بگیرد. وی با نظر به آیه وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ
به نظر ویل، محمد [ص با خواندن و نوشتن آشنا بود و این آیه به نظر وی به « بیان کردن، مربوط نمودن، شفاهی گفتن » یعنی « ل و
راحتی اشاره دارد که محمد [ص هرگز کتابهای یهودیان و مسیحیان که قبل از بعثت او وجود داشتهاند، نخوانده است. با این همه،
استدلال ویل، قانع کننده نیست، اوّلا: اصل (ت ل و) در این جا به معنای بیان و مطرح کردن نیست بلکه به معنای قرائت به صدای
بلند، از بر خواندن و شنواندن است__________________________________________________.
عنکبوت ( 29 )، بخشی از آیه 48 : و تو هیچ کتابی را پیش از این نمیخواندی و با دست [راست خود (vatsuG lieW (2 ..(1)
[کتابی نمینوشتی ... [طبق نظر ویل آیه این گونه، بر میگردد: تو پیش از این هیچ کتابی نیاوردهای و هیچ گونه خطی هم به دست
که معنای روشنی دارد، « وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ » خود ننوشتهای ...] تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن، ص: 41 ثانیا: ویل، متوجّه عبارت
نشده است؛ پس آیه، بدون هیچ زیادتی، دلالت بر این مطلب دارد که محمد [ص هرگز چیزی نخوانده است و از کتابهای یهودیان
صفحه 35 از 159 www.Ghaemiyeh.com تاریخ قرآن (شاهین/سیدی) مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان
و مسیحیان رونویسی نکرده است ولی این آیه، اجازه نمیدهد که ما به مسأله توانایی یا ناتوانی وی از قرائت و کتابت وارد شویم. با
وجود این، چه بسا لازم باشد، با اطمینان، به برخی مطالب پراکنده در کتابهای سنّت پناه بریم در خبر حدیبیّه (سال ششم هجری
قمری، 627 میلادی) آمده است که پیامبر [ص و سهیل، فرستاده مکّه، پیمانی بستند. چون پیامبر [ص کاتبش را فراخواند و شروع به
همان گونه که قبلا مینوشتی، یعنی » : کرد، سهیل همان لحظه پیامبر [ص را آگاه کرد و گفت « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ » نویساندن
پیداست که سهیل به برخی از نوشتهها به دست پیامبر [ص قبل از هجرت از مکّه و شاید قبل از بعثت، .«. بنویس « باسمک اللّهمّ »
اشاره داشته باشد. تأکید کنندهتر از این، مجموعه اخباری است که اشاره دارد، پیامبر [ص در حال احتضار استخوان کتف شتر یا
تکّه پوستی یا دواتی خواستهاند تا وصیّت نامه سیاسی خود را بنویسند در این هنگام، هیچ کس از این درخواست دچار تعجّب
نگشت و اگر خواسته وی را اجابت نمیکنند، از آن رو بوده که طرفداران ابوبکر و عایشه با طرفداران علی [ع در این خصوص،
مخالفت میکنند. خلاصه این که، ما وجود قرینههایی را میبینیم که محمد [ص خواندن و نوشتن میدانست و علاوه بر این، دلایلی
داریم که ما را به این گمان سوق میدهد که دیگر افراد خانوادهاش هم مثل عمویش، ابو طالب، و پسر عمویش، علی [ع ، [به
این دو خبر که به نظر بلاشر، آشنایی پیامبر [ص به نوشتن را ترجیع دادهاند، تنها اشاراتی احتمالی را در .«1» کتابت آشنایی داشتند
] « اکتب » بر دارند. بلاشر در پانویس صفحه یازدهم کتاب خود، آنچه در قصّه حدیبیّه گفته است را این گونه نقض میکند که
در کلام سهیل به پیامبر (ص)] « بنویس »
1) رژی بلاشر، در آمدی بر قرآن، __________________________________________________)
26 ]. تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن، - 11 [بنگرید به: رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان: محمود رامیار، صص 20 - صص 6
شیوه پیامبر [ص در طول زندگیاش بوده است « نویساندن » بنویسان) هم میباشد. این گونه ) « امل » یعنی « استکتب » ص: 42 به معنای
خبر وفات [پیامبر (ص)] .«1» بلکه شیوهای بوده که خداوند مسلمانان را به هنگام واخواهی و داوری به سوی آن متوجه ساخته است
هم از حیث دلالت بر مراد نویسنده به دلایلی، از خبر قبلی ضعیفتر است، زیرا: 1- نویسنده، علّت عدم اجابت خواسته پیامبر [ص به
و اخبار «2» هنگام وفات از سوی اطرافیانش را تعارض طرف ابوبکر و عایشه با علی [ع ذکر میکند. در این زمینه هم به ابن سعد
تکیه میکند که در همه آنها، یادی از ابوبکر و عایشه به میان نیامده است؛ بنابراین ذکر آنها «3» « الطبقات الکبری » ابن سعد در
- بدین صورت از سوی بلاشر، بر هدف خاورشناسانه وی دلالت میکند و چه بسا منبع دیگری داشته که آن را ذکر ننموده است. 2
پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- در احوال عادیشان کاغذ و قلم میخواستند تا کاتبان وحی، آیه یا نامهای را که ایشان
میخواهند، بنویسند. چگونه قابل تصوّر است که ایشان عکس آن را بخواهند، یعنی خودشان بنویسند؟ آن هم در این لحظههای پر
از اضطراب که سایه مرگ نمایان و اندام بدن از درد و رنج سنگین نموده است! 3- در پایان این مطلب، باید گفت که برخی از
آنان که به عنوان کاتبان وحی با ایشان [پیامبر (ص)] در تلاش بودهاند، از شاهدان در گذشت ایشان هم بودهاند، مثل علی [ع و
طبیعی است که یکی از آنها، میتوانست به امر کتابت از سوی مریضی که از لحظههای مرگ در رنج است بپردازد، هر .«4» عمر
نظر وی را در باب آشنایی پیامبر- ،«5» چند که از سر عادت نباشد. با این همه، میبینیم یکی از شاگردان بلاشر
1) ابراهیم انیس، دلال? الالفاظ، ص __________________________________________________)
(3) .[. 2) ر. ک: پانویس کتاب بلاشر، ص 11 . [رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمان: محمود رامیار، ص 24 ، پانویس 15 ) .185
4) رژی بلاشر، در آمدی بر قرآن، ص 12 . [رژی بلاشر، در آستانه ) .245 - محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، صص 242
5) مصطفی مندور، رساله دکترا درباره قرائتهای شاذ، ص 13 . تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، ) .[. قرآن، ترجمان: محمود رامیار، ص 27
به بیان زیبای استاد بلاشر بنگرید: » : متن، ص: 43 صلی اللّه علیه [و آله و سلم- با خواندن و نوشتن تأیید میکند. وی میگوید
میتوان اندیشه آشنایی وی [محمد (ص)] به این فن [کتابت و قرائت را با ملاحظهای دیگر تأیید کرد و آن، این که: سورههای
صفحه 36 از 159 www.Ghaemiyeh.com تاریخ قرآن (شاهین/سیدی) مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان
نخستینی که به محمد [ص وحی شدهاند، به ستایش قلم و خواندن پرداختهاند و این امری است که برای یک امّیّ (به نظر دکتر
مندور جاهل) انتظار نمیرود. [دکتر مندور] بدون این که متوجه این سخن شود، سخن استادش را از طرفی نقض میکند و گویی
یعنی (بیم ده یا تبلیغ کن) را نخوانده است تا برای آن دلیلی بیاورد. از طرف دیگر گویی وحی « اقرأ » تفسیر استادش از فعل امر
مشروط به انتظار پیامبر [ص است تا پایبند به حدود شناخت وی باشد و از آن حدود هم تجاوز ننماید. امّا رای ما که در این مسأله
به آن اطمینان داریم، مبتنی بر دو حقیقت است: 1) صحابه با حالات و ویژگیهای پیامبر [ص آشنا بودند و در کتابهای حجیم سیره از
آن سخن گفتهاند. چگونه آنها به جزئیات زندگی روزمره و حتی امور ساده میپرداختند ولی این نکته را یادآور نمیشدند که وی
با خواندن و نوشتن آشنا بوده است؟ آیا این دلیلی بر این امر نیست که پیامبر [ص با قرائت و کتابت آشنا نبوده است؟ 2) پیامبر-
صلی اللّه علیه [و آله و سلم- نسبت به کتابت وحی و ثبت آن، چه با کتابت و چه با حفظ کردن، در هنگام نزول، بسیار توجه
داشتند و روند ثبت متن [قرآن با دو وسیله [کتابت و حفظ] به طور همزمان یا به وسیله یکی در غیاب دیگری، صورت میگرفت.
گاهی پیامبر [ص به حافظان، قرآن را تعلیم میداد و نوشتن را به کسانی واگذار میکرد که از امر کتابت به خوبی بر میآمدند.
حال اگر ایشان از عهده کتابت بر میآمدند، هرگز در غیاب نویسنده، به خود تردید راه نمیدادند که ننویسند؛ به ویژه در نیمههای
شب. امّا پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- در چنین وضعی- به طور خاص- و در دیگر اوضاع و شرایط- به طور کلّی- به حفظ
کردن تکیه میکردند. اخبار فراوانی در این باره آمده است، از جمله این که: قرآن را به حافظه میسپردند و برای خود میخواندند.
در روز فتح مکّ ه پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم را دیدم که بر بالای شترش سوره فتح را » : عبد اللّه بن مغفل میگوید
پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- به ابیّ بن » : وی بر اصحابش قرآن میخواند، چنان که انس [بن مالک میگوید .« میخواند
اصحاب پیامبر [ص هم .« کعب فرمودند: تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن، ص: 44 خداوند به من امر کرد که بر تو قرآن را بخوانم
برای او قرآن میخواندند. ابن مسعود میگوید: پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- به من فرمودند: برایم قرآن بخوان. گفتم: ای
رسول خدا! برای شما قرآن بخوانم در حالی که قرآن بر شما نازل شده است؟! پیامبر فرمود: آری! پس سوره نساء را خواندم. قبل از
این اتفاق و بعد از آن، پیامبر [ص بر جبرئیل و جبرئیل بر او، قرآن را میخواندند. ابن عباس میگوید: پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله
و سلم- در امر خیر بخشندهترین مردم بود و در ماه رمضان بخشندهتر از همه بود، وقتی که جبرئیل به دیدارش میآمد. جبرئیل (ع)
در .«1» در هر شب ماه رمضان با پیامبر [ص ملاقات میکرد تا این که ماه تمام شود و پیامبر [ص قرآن را بر جبرئیل عرضه میداشت
پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم- به من گفت که جبرئیل در هر سال » : حدیث فاطمه [سلام اللّه علیها] آمده است که میفرمود
اگر بنا را بر این .«2» «. قرآن را به من عرضه میکرد و امسال قرآن را دو بار عرضه کرد و من، این را نشانه رسیدن اجلم میبینم
باشد مانعی نیست « بتپرستان غیر اهل کتاب » در تفسیر برتر- به معنای -« امیّین » و « پیامبر امّیّ » در « امّیّ » بگذاریم که کلام قرآن از
بوده است. «3» بودن به معنای جهل به خواندن و نوشتن است که ویژگی غالب جامعه عربی در آن دوران تمدنی « امّیّ » که بگوییم
بودن پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و سلم-، « امّیّ » . در آینده به تفصیل از اخبار آشنایی آنها [اعراب با نوشتن، صحبت خواهیم کرد
به معنای عدم آشنایی وی با خواندن و نوشتن، امری نبود که پیامبر [ص را به استمرار آن [عدم آشنایی با کتابت تشویق نماید بلکه
حکم محیطی که در آن پرورش یافته بودند، چنین بود و زمانی هم که [پیامبر (ص)] به سن بزرگی رسیدند، فرصت فراگیری آن را
از دست دادند و تلاش برای جبران آن ننمودند، چون خداوند او را به واسطه وحی و رسالت، بینیاز کرده بود امّا پیامبر [ص
1) ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل __________________________________________________)
2) بدر الدین محمد بن عبد اللّه الزرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 232 به ) . البخاری، صحیح البخاری، ج 1، ص 287
188 . تاریخ قرآن(شاهین/سیدی)، متن، ص: 45 تلاش کرد تا آگاهی - نقل از بخاری. ( 3) ابراهیم انیس، دلال? الالفاظ، صص 183
به ارزش خواندن و نوشتن را در دل و جان یارانش برانگیزاند، لذا در مدینه به آموزش فرزندان مسلمانان اهتمام ورزید، به ویژه بعد
صفحه 37 از 159 www.Ghaemiyeh.com تاریخ قرآن (شاهین/سیدی) مرکز تحقیقات رایانهای قائمیه اصفهان
از جنگ بدر که سربهای [فدیه آزادی هر اسیر را آموزش نوشتن به ده کودک مسلمان تعیین کرد. امّا این امر مانع از آن نمیشود
که پیامبر [ص - با توجه به این که معاصر حوادث و اموری بوده که با خواندن و نوشتن ارتباط داشته- در اواخر زندگیاش اندک
آشنایی با خواندن و نوشتن نداشته باشد، هر چند، آشنایی ایشان به خواندن و نوشتن به طور اتفاقی و خود به خودی بوده؛ نه از
پیامبر- صلی اللّه علیه [و آله و » روی قصد یا بهبود بخشیدن آن. این مطلب را شعبی در سخن پیشین خود، اشاره کرده است که
یعنی اندکی نوشتن، در اواخر عمرشان برای ایشان میسّر شد. این همان احتمال دومی است که .« سلم- از دنیا نرفت تا این که نوشت
.( در این جا به ترجیح آن گرایش داریم ( 2
کاتبان و
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 82
[وصف قلب]
اى مفضّل! اکنون وصف مىکنم براى تو احوال دل را: که سوراخ چند در آن هست مقابل سوراخ چند که در شش هست که باد زن دل است. اگر اینها مقابل یک دیگر نمىافتاد، هر آینه نسیم نفس به دل نمىرسید و آدمى هلاک مىشد.
آیا تجویز مىکند صاحب فکر و اندیشه که این قسم امور بدون تدبیر مدبّر حکیم به عمل آید؟ آیا عقل خود هیچ مانعى از این سخن باطل نمىیابد.
اگر ببینى یکتاى دو در را که در آن قلّابى باشد آیا احتمال مىدهى که این را عبث ساخته باشند؟ بلکه جزم مىکنى که صانعى که این را ساخته است یکتاى دیگر ساخته و قلّاب را براى آن ساخته که با تاى دیگر جفت شود. هم چنین حیوان نر گویا یکتاست که عقل حکم مىکند که براى او جفتى ساختهاند که با او ضم شود و آلت در آلت دیگرى داخل شود براى مصلحت توالد و تناسل.
پس هلاک و ناامیدى و عذاب براى آنها باد که دعوى فلسفه و حکمت مىکنند چگونه کور شدهاند از صنعتى تا آن که انکار صانع و مدبّر او نمودهاند؟
آیا نمىدانند که اگر آلت مرد همیشه سست و آویخته مىبود چگونه به قعر رحم مىرسید که نطفه را در آنجا بریزد؟ و اگر پیوسته ایستاده مىبود چگونه آدمى در میان رختخواب مىگردید، یا میان
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 83
مردم راه مىرفت و چنین عمودى در پیش روى او ایستاده بود و با این قباحت منظر بایست همیشه شهوت بر مردان و زنان هر دو غالب باشد.
پس حق تعالى چنین مقرر گردانیده که در اکثر اوقات خوابیده باشد و در هنگام احتیاج برخیزد براى مصلحت دوام نسل.
[زوائد خوراکىها]
عبرت بگیر اى مفضّل: بر نعمتهاى عظیم که حق تعالى را بر آدمى هست در خوردن و آشامیدن و فضلات به آسانى از او دفع شدن.
آیا نمىبینى که از نیکوئى تقدیر خانه که آدمى بنا مىکند آن است که بیت الخلاء در پنهانترین جاهاى خانه باشد؟
و هم چنین خالق قدیم و مدبّر حکیم در خانه بدن محل خروج فضله را که به منزلت بیت الخلاى بدن است در پنهانترین اعضاء قرار داده است و از پیش و پس نمایان نیست، بلکه پنهان گردانیده در موضع پنهانى از بدن که پوشیده و مستور است. آنها و الیتان با گوشتى که در آنهاست او را پوشانیده، پس هر گاه آدمى محتاج شود به دفع فضله و کثافت بنشیند به آن نحو مخصوص، آن سوراخ ظاهر مىشود براى آن که آن فضله و کثافت دفع شود، پس بسى صاحب نعمت و برکت است آن خداوندى که پیاپى است رحمتهاى او و احصا نمىشود نعمتهاى او.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 84
[لطف اختلاف اوضاع دندانها]
فکر کن اى مفضّل: در این آسیاها که در دهان آدمى آفریده، بعضى را تیز کرده براى قطع کردن و بریدن و جدا کردن طعام، و بعضى را پهن آفریده براى خائیدن و خورد کردن طعام، چون به هر دو نوع احتیاج بود هر دو را آفریده و آنهائى که براى بریدن است در پیش دهان قرار داده، و آنها که براى خورد کردن است در عقب آنها قرار داده که از اینها میوه و گوشت و سایر مطعومات را قطع کند و چون داخل دهان گردد به آن آسیاها خورد شود.
[حکمت در نموّ مو و ناخن]
تأمل کن و عبرت بگیر در آفریدن مو و ناخنها که چون نمو مىکنند و دراز مىشوند و بسیار مىشوند و باید تخفیف داد به تدریج، پس به این سبب آنها را بىحس گردانیده که از بریدن، الم نیابد و متأثر نشود، و اگر چنین نمىبود آدمى میان دو امر بد و ناملایم مردّد مىشد یا آن که مىگذاشت که دراز شوند و گران بودند بر او و اگر تخفیف مىداد درد و الم مىیافت.
مفضّل گفت: چرا حق تعالى چنان نیافرید اینها را که بر یک اندازه باشند و بلند نشوند؟
حضرت فرمود که: خدا را در بلند شدن و بریدن آنها نعمتها هست که اکثر مردم قدر آنها را ندانند و شکر خداى را بر آنها نمىکنند.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 85
بدان که دردها و المهاى بدن بیرون مىرود به بیرون آمدن موها از مسامات آنها و به دراز شدن ناخنها از سر انگشتان و به این سبب امر کردهاند آدمى را به نوره مالیدن و سر تراشیدن و ناخن گرفتن در هر هفته تا مو و ناخن زودتر بلند شوند و به بیرون آمدن آن دردها از بدن بیرون رود، و چون بلند شوند و نبریدند دیرتر دراز مىشوند و دردها و مواد آنها در بدن محتبس مىشوند و باعث بیمارىها و علتها مىگردند.
[حکمت تخصیص روئیدن مو به برخى اعضا]
و ایضا مو را در جایى چند که ضرر دارد نرویانیده، اگر مو در دیده روئیده مىشد مورث کورى مىشد، و اگر در میان دهان مىروئید آشامیدن و خوردن بر این کس ناگوار مىشد. و اگر در میان کف مىروئید احساس اشیاء را به لمس نمىتوانست کرد. و بعضى از اعمال به آسانى متمشّى نمىشد. و اگر در ذکر مرد مىروئید، لذت جماع از مردن و زن فوت مىشد، پس نظر کن که هر جا که مصلحت در روئیدن نیست نروئیده و این نه مخصوص به انسان است، بلکه در بهایم و درندگان و سایر حیوانات که نسل مىآورند مىبینى بدنهاى ایشان را که همه اعضاء را مو گرفته به غیر از این مواضع که ذکر شد به سبب این وجوه که مذکور شد از مو خالى است.[1].
[شرافت انسان بر دیگر حیوانات]
اى مفضّل! نظر کن در آنچه حق تعالى مخصوص گردانیده است به آن انسان را در خلقتش براى تشریف و تفضیل او بر سایر حیوانات زیرا که چنان خلق شده که راست مىتواند ایستاد و درست مىتواند نشست که کارها را به دستها و جوارح خود به عمل آورد و تواند کارها را چنانچه خواهد به تقدیم رساند اگر به روش چهار پایان به رو در افتاده بود هیچ یک از اعمال او مباشر نمىتوانست شد.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 71
[حواس پنجگانه در انسان و اسرار آفرینش آن]
اکنون نظر کن اى مفضّل به سوى این حواس که مخصوص شده است به آنها انسان در خلقت خود و شرف یافته به آنها بر غیر خود چگونه دیدهها را در سر او قرار داده است مانند چراغها که در بالاى مناره برافروزند تا تواند همه اشیاء را مطالعه نماید، و دیده را در اعضاى پائینتر قرار نداده مانند دستها و پاها که آفتها به آن برسد یا در مباشرت اول اعمال به آن جوارح علتى در آنها حادث شود و در اعضاى وسط بدن قرار نداد مانند شکم و پشت که دشوار باشد به کار فرمودن آن در دیدن اشیاء و چون هیچ موضعى از براى این حاسّه مناسبتر از سر نبود در آنجا قرار داد که از همه اعضاء بلندتر است و آن را صومعه گردانیده براى حواس پنجگانه که محسوسات پنجگانه را درک نماید و ادراک هیچ یک از محسوسات از او فوت نشود.
پس چشم را آفرید که رنگها را دریابد. اگر دیده نمىبود که رنگها را احساس نماید، خلق رنگها بىفایده بود.
و سمع را از براى ادراک صداها آفریده. اگر صدا مىبود و گوش نمىبود که بشنود، آفریدن صدا بىنفع بود.
و هم چنین است سایر حواس. اگر محسوسات مىبودند و حواس نبودند، خلق آنها بىفایده بود و از آن جانب نیز چنین است.
و اگر دیده مىبود و صاحب رنگ که دیده مىشود نمىبود، دیده را فایده نبود.
و اگر گوش مىبود و شنیدنى نمىبود، گوش بىفایده بود.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 72
پس نظر کن که چگونه هر چیزى را براى چیزى آفریده و براى هر حاسّه محسوسى و براى هر محسوسى حاسّه مقرر ساخته.
و ایضا در هر حسّى امرى چند مقرر گردانیده که متوسط باشند میان حاسّه و محسوس که احساس بدون آنها حاصل نمىشود مانند روشنى و هوا براى دیدن و شنیدن. اگر روشنى نباشد که رنگ براى دیده ظاهر شود دیده ادراک آن نمىکند. و اگر هوا نباشد که صدا را به سامعه برساند، سامعه ادراک صدا را نمىکند. آیا مخفى مىماند بر کسى که صحیح باشد نظرش و بکار فرماید فکرش را آن که مانند آنچه من وصف کردهام از تهیّه حواس و محسوسات که هر یک با دیگرى مطابق و موافق است و آن چه احساس حواس بر آنها موقوف است همه مهیّاست نمىباشد مگر به عمد و تقدیر از خداوند لطیف و خبیر.
[فقدان بینایى و خللهاى آن]
تفکّر کن اى مفضّل! در حال کسى که نابیناست چه خللها در امور او به هم مىرسد زیرا که پیش پاى خود را نمىداند، و پیش روى خود را نمىبیند، و میان رنگها فرق نمىکند، و صورت نیک و بد را تمیز نمىکند، و اگر بر گودالى مشرف شود احتراز نمىتواند کرد. و اگر دشمنى بر روى وى شمشیر کشد امتناع نمىتواند نمود و هیچ صنعتى از او متمشّى نمىشود مانند کتابت و درودگرى و زرگرى حتى
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 73
آن که اگر نه تندى فهم او باشد، به منزله سنگى خواهد بود که افتاده باشد.
[فواید سامعه]
و هم چنین کسى که سامعه ندارد، بسیارى از امور او مختّل است زیرا که از لذّت مخاطبه و محاوره و نغمات دل ربا و الحان راحت افزا محروم است، و در محاورت او کار بر مردم بسیار دشوار است، و دلتنگ مىشوند از مکالمه او. و نمىشنود از اخبار و احادیث مردم سخنى گویا حاضرى است مانند غایبان، و زندهاى است مانند مردگان و کسى که عقل ندارد مانند چهارپایان است، بلکه بسیارى از مصالح که چهارپایان مىدانند، دیوانگان نمىدانند.
آیا نمىبینى که چگونه اعضاء و جوارح و عقل و حواس و مشاعر انسان هر چه او را ضرور است و از فقد آن خلل به احوال او راه مىیابد. همه در خلقت حاصل است؟ اینها همه دلیل است بر این که به تقدیر و تدبیر عالم خبیر آفریده شده است.
[راز محروم ماندن بعضى افراد از بینایى و شنوایى]
مفضّل گفت: پس چرا بعضى از مردم این جوارح ایشان مفقود مىباشد و آن اختلالها که فرمودید در احوال ایشان به هم مىرسد؟
حضرت فرمودند که: این براى تأدیب و موعظه است براى آن کسى که مبتلا مىشود و غیر آن، چنانچه پادشاهان تأدیب مىکنند
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 74
مردم را که ایشان ترک اعمال قبیحه بکنند و دیگران نیز از احوال ایشان پند گیرند، و مردم این را از ایشان مىپسندند و انکار بر ایشان نمىکنند و در این باب تصویب رأى ایشان مىنمایند. و باز حق تعالى این گروه را که به این بلاها مبتلا گردانیده اگر صبر کنند و به سوى خدا انابت نمایند بعد از مرگ آن قدر ثواب کرامت فرماید که در جنب آن ثوابها بسیار سهل و حقیر مىشمارند این بلاها را حتى آن که اگر ایشان را بعد از مرگ مردد گردانند میان آن که به دنیا برگردند، صحیح باشند یا مبتلا، هر آینه اختیار بلا را خواهند کرد براى آن که مثوبات ایشان مضاعف گردد.
[حکمت خلق برخى از اعضاء به صورت فرد یا جفت]
فکر کن اى مفضّل! در اعضائى که طاق و جفت آفریده شدهاند، چه حکمت و تدبیر در آنها مرعى داشته، پس «سر» را یکى آفریده، زیرا که مصلحتى نیست در آن که آدمى را دو سر بوده باشد نمىبینى که اگر با سر آدمى سر دیگر تصور کنى هر آینه آن زیاد خواهد بود بر او بدون احتیاجى به سوى آن زیرا که حواسى که آدمى به آن محتاج است در یک سر مجتمع مىتواند بود.
و ایضا اگر چنین باشد اگر به یک سر سخن گوید، سر دیگر معطّل خواهد بود و حاجتى به او نخواهد بود. و اگر از هر دو سر یک سخن گوید یکى بىفایده و زاید خواهد بود و اگر به یکى سخن گوید به غیر سخنى که به دیگرى گوید بر شنونده دشوار خواهد شد که متوجه
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 75
کدام یک شود و اختلاف در فهم به هم خواهد رسید.
و دستها را جفت آفریده، زیرا که خیرى نیست در آن که آدمى یک دست داشته باشد زیرا که خلل مىرساند به آنچه مزاولت آنها نماید از اعمال، نمىبینى که نجّار و بنّا اگر یک دست ایشان شل شود نمىتوانند که صناعت خود را به عمل آورند، و اگر به تکلّف و مشقّت به عمل آورند مانند کسى که دو دست دارد هر دستى معاونت دست دیگر مىکند به عمل نمىتوانند آورد.
[قدرت تکلّم و عضوهاى مربوط به صدا]
بسیار تفکّر کن اى مفضّل! در صدا و سخن و آلتها که قادر منّان براى آنها در انسان مقرر ساخته است، پس حنجره مانند لولهاى است از براى بیرون آمدن آواز، و زبان و دندانها و لبها آلتى چندند براى قطیع حروف و ظهور نغمات، نمىبینى کسى را که دندانهایش ریخته است «سین» را چنانچه مىباید نمىتواند گفت، و کسى که لبش افتاده باشد «فا» را درست نمىتواند ادا کند و کسى که زبانش سنگین شده «راء» را درست نمىتواند اظهار کرد. و شبیهترین چیزها به ادوات اخراج حروف و اصوات ناى انبانى است که باد حنجره شبیه است به ناى، و شش شبیه است به انبانى که باد در آن مىکنند، و عضلاتى که شش را مىگیرند تا صدا بیرون آید مانند انگشتان است که بر آن انبان مىگذارند تا داخل شود باد در ناى، و لبها و دندانها که حروف نغمات را تقطیع مىکنند مانند انگشتان است که پیاپى بر دهان مىگذارند تا
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 76
صداى آن به الحان مختلفه بیرون آید.
و هر چند محلّ خروج صدا را ما تشبیه کردیم به ناى انبانى براى شناسانیدن، اما در حقیقت آن را باید تشبیه به ادوات صوت کرد زیرا که آن مقدم است بر این. و این منافع که مذکور شد از آن برخاسته و آن خلقت صانع است و این مخلوق که از آن صنعت خالق برداشته، پس خبر داد تو را به منافعى که این اعضاء را هست در صنعت کلام و اخراج حروف.
[فواید دیگر این اعضا]
و در این اعضاء با این منافعى که مذکور شد منافع دیگر است، پس حنجره براى آن که نسیم از خارج به شش برسد و ترویح کند دل را و بادزنى باشد براى آن به آن نفس که پیاپى پیوسته بر آن وارد مىشود که اگر اندک زمانى آن نسیم حبس شود و به دل نرسد البته آدمى هلاک مىشود.
و به زبان مزههاى مختلف مىچشد و میان آنها تمیز مىکند که کدام تلخ است و کدام ترش و شیرین و کدام آب شور است و کدام شیرین و کدام گندیده و کدام پاکیزه و با این منافع، زبان یاورى است بر فرو بردن طعام و آب.
و دندانها خورد مىکند غذا را که آسان شود فرو بردن آن. و دندانها با این منفعتها پشتیبانى است براى لبها که از اندرون دهان نگاه مىدارد آنها را که سست نشوند و نیاویزند.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 77
[خللهایى که فقدان برخى آلات مذکور پدید مىآورد]
عبرتگیر براى این از حال کسى که دندانهایش افتاده است، نمىبینى که لبهایش سست و متحرک است و به لبها مىمکد آب را که به تدریج به گلو داخل شود که اگر به یک دفعه داخل شود در گلو بند مىشود یا اندرون را مجروح مىگرداند، و با این منافع لبها به مثابه دو در است که بر دهان بسته مىشوند و هر گاه خواهند مىگشایند و هر گاه خواهند مىبندند، پس دانستى که به آنچه وصف کردیم براى تو بر هر یک از این اعضاء چندین منفعت عظیم مترتّب مىشود چنانچه یک آلت براى چندین عمل به کار آید مانند تیشه نجّارى که براى تراشیدن چوب و کندن زمین و غیر آن به کار مىرود.
[دستگاه فهم و ادراک]
و اگر دماغ و مغزى که در سر است براى تو گشوده شود، خواهى دید آن را که پیچیده شده است به حجابى چند بعضى بر بالاى بعضى براى آن که نگاه دارند آن را از عوارضى که موجب اختلال آن مىگردد و براى آن که آن را محافظت کنند که متحرک و مضطرب نشود. و استخوان کاسه سر به منزله کلاه خودى است براى محافظت آن که اگر صدمه بر سر واقع شود یا بر جایى سائیده شود ضررى به آن نرسد. و به روى پوست سر موئى رویانیده که به مثابه پوستینى باشد براى آن و آن را از سرما و گرما محافظت نموده است، پس کى محافظت کرده
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 78
است دماغ را چنین محافظتى مگر آن خداوندى که آن را آفریده و منبع حواس آدمى گردانیده و سزاوار محافظت و حراست است به سبب علوّ منزلت و بلندى درجه و علو مرتبت که نسبت به سایر اجزاى بدن دارد.
[قرارگاه چشم]
تأمل کن اى مفضّل پلک را بر چشم چگونه به منزله پرده به روى آن قرار داده که آویخته شود و کنار آن را که شفر مىنامند مانند رسنها و حلقهها تعبیه کرده که هر وقت که خواهند پرده را بیاویزند و هر گاه خواهند بالا کشند و دیده را در میان غارى قرار داده و به آن پرده و موهاى مژه که بر آن رویانیده محافظت نموده.
[ساختمان دل]
اى مفضّل! کى دل را در میان سینه قرار داده و پنهان کرده و پیراهنى که آن پرده دل است بر روى آن پوشانیده و دندهها را بر بالاى آن حافظ آن گردانیده با گوشت و پوستى که بر روى دندهها رویانیده براى آن که از خارج چیزى بر او وارد نشود که موجب جراحت آن گردد؟
کى در حلق دو منفذ قرار داده، که یکى محل بیرون آمدن صدا و نفس باشد که آن حلقوم است و متّصل است به شش و دیگرى محل
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 79
نفوذ غذا است که آن را مرى مىگویند و متصل است به معده و غذا را به معده مىرساند.
و بر حلقوم سرپوشى قرار داده که در هنگام خوردن غذا مانع شود او را از آن که به شش برسد و آدمى را هلاک کند؟
کى شش را بادزن دل قرار داده که پیوسته در حرکت است و آن را سستى به هم نمىرسد و باز نمىایستد براى آن که حرارت در دل جمع نشود که آدمى را تلف کند؟
کى براى منافذ بول و غایط مانند بندهائى که در میان کیسهها مىباشد قرار داد، که هر وقت که خواهند بر هم آورند و هر وقت که بخواهند بگشایند که هر دو فضله دفع شوند؟ و اگر چنین نبود، همیشه این دو فضله جارى و متقاطر مىبودند و عیش آدمى فاسد مىشد، آدمى چه قدر از این نعمتها را وصف تواند کرد. بلکه آنچه احصاء نمىکنیم زیاده است از آن که کردیم و آنچه مردم نمىدانند بیشتر است از آن که مىدانند.
کى معده را عضوى عصبى در نهایت صلابت گردانیده از براى آن که طعامهاى غلیظ را هضم تواند کرد؟
و کى جگر را نرم و نازک گردانیده براى آن که قبول نماید خالص غذاى لطیف را تا آن که در آنجا هضم دیگر یابد لطیفتر از هضم معده مگر خداوند قادر؟
آیا گمان مىبرى که بىمدبّرى و مقدّر حکیم علیم چنین امور که
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 80
مشتملند بر انواع حکمتها و مصلحتها به عمل تواند آمد؟ کلّا و حاشا، متمشّى نمىشود مگر از خداوند قادرى که عالم است به اشیاء پیش از آفریدن آنها و هیچ چیز از قدرت او بیرون نیست و لطیف و خبیر است.
[مغز در لولههاى استخوان]
فکر کن اى مفضّل چرا مغز نازک را در میان لولههاى استخوان مضبوط گردانیده تا آن را حفظ نماید که ضایع نشود؟ چرا خون سائل را در رگها محسور گردانیده است مانند آب که در ظرفها جاى دهند مگر از براى آن که ضبط نماید آن را که از بدن بیرون نرود و یا به جاها که نباید جارى نشود؟
چرا ناخنها را در اطراف انگشتان قرار داده است؟ مگر براى آن که نگاه دارنده آنها و یاور آنها مىباشد در کارها.
چرا میان گوش را پیچیده قرار داده مانند زندانها و دخمهها؟ مگر براى آن که آواز از در آن جارى شود، تا به پرده گوش که محل قوه سامعه است برسد و سورت آن شکسته باشد که به آن پرده جراحتى و ضررى به هم نرسد.
چرا خداوند این گوشت را بر رانها و نشستگاهش قرار داده؟ مگر براى آن که در نشستن آزار به وى نرسد چنانچه کسى که بدنش در بیمارى یا غیر آن کاهیده شده باشد اگر چیز نرمى حایل نباشد میان او
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 81
و زمین که صلابت زمین به او نرساند آزار مىکشد.
کى گردانیده است آدمى را نر و ماده، و مگر کسى که او را براى تناسل آفریده؟
و کى او را نسل آورنده آفرید؟ مگر آن کسى که او را صاحب امل و آرزو قرار داده که براى آن آرزوها تحصیل نسل نماید.
و کى داده است به او آلات عمل، مگر آن که او را کار کن آفریده.
و کى او را کار کن آفریده مگر آن که او را محتاج گردانیده؟
و کى او را محتاج گردانیده مگر آن که اسباب رفع حاجت او را مهیّا گردانیده و کى او را به فهمانیدن میان سایر حیوانات مخصوص گردانیده؟
مگر آن که مکلف گردانیده و پاداش عمل نیک و بد براى او مقرر گردانیده.
و کى به او چاره بخشیده مگر آن که او را قوت چاره عطا کرده است.
و کى قوت چاره او را عطا کرده است. مگر آن که حجت را بر او تمام کرده.
و کى متکفّل امرى چند شده که چارهاش به آنها نمىرسد مگر آن خداوندى که به نهایت شکر نعمتهاى او نمىتواند رسید.
فکر کن: و تدبیر نما در آنچه از براى تو وصف کردم آیا بىصانعى چنین او را حاصل مىتواند شد و چنین کارخانه منظم مىتواند بود؟
تبارک اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى ؛ ص62
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 62
[اثبات خدا]
پس فرمود که: کیست آن که مترصد احوال انسان است و او را در هر حال و به آنچه مناسب اوست مىرساند مگر آن خداوندى که او را از سراى عدم به ساحت وجود آورده و متکفّل مصالح او گردیده؟ اگر اشیاء به اهمال و بىمدبّرى بر این نظام و نسق تواند بود، باید که تدبیر و تقدیر باعث اختلال امور گردد.
و این سخن در غایت رسوائى و بطلان است و دلیل جهل گوینده آن است، و هر [ذى] عقل مىداند که از خلاف تدبیر، انتظام نمىآید و تدبیر موجب اختلال امور نمىشود، خدا بلندتر است از آنچه ملحدان مىگویند [به] بلندى بسیار.[1]
[سخن مترجم] [توضیح دلالت نظام امور بر وجود صانع]
مترجم گوید: که این سخن به دو وجه تقریر مىتوان کرد:
اول: آن که هر گاه اشیاء به اسبابشان منوط و مربوط نباشد و چنین نظامى بدون تدبیر به عمل تواند آمد، پس جایز است که تدبیر موجب دفع انتظام و مزید اختلال گردد.
و این مخالف مقتضاى عقول کافّه خلق است که بناى امور خود را بر تدابیر مىگذارند و موجب انتظام احوال خویش مىدانند.
دوم: آن که عقل حاکم است به آن که آثار امور متضادّ، و متناقصه مخالف یک دیگر مىباید باشد چنانچه آتش و آب چون در صفات
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 63
ضد یک دیگرند، آثارشان مخالف یک دیگر است، پس هر گاه عدم تدبیر موجب انتظام گردد، باید تدبیر که نقیض آن است مورث اختلال باشد.
[چرا نوزاد هنگام تولد فاقد عقل و قوه تشخیص است؟]
پس امام علیه السّلام فرمود که: اگر فرزند، دانا و عاقل متولد مىشد، هر آینه دنیا در نظرش بسیار غریب مىنمود و حیران مىماند به جهت آن که بناگاه امرى چند مىدید که نمىدانست، و وارد مىشد بر او غرایبى که مانند آنها مشاهده نکرده بود از اختلاف صور عالم و مرغان و چهار پایان و غیر آنها و ساعت به ساعت و روز به روز.
و عبرت بگیر براى این، از حال کسى که او را اسیر کنند و از شهرى به شهرى برند و او عاقل باشد مانند واله و حیران او را وحشتى مىباشد با آن که اوضاع شبیه به آنها را بسیار دیده است و کسى را که در کودکى و نادانى اسیر کنند سخن و ادب زودتر مىآموزد از کسى که در دانائى و بزرگى او را اسیر کنند.
و ایضا اگر عاقل متولد شود، مذلّتى در خود خواهد یافت از آن که نتواند به راه رفتن و او را بر دوش گیرند و در خرقهها پیچند و در گهواره خوابانند و بر رویش جامه افکنند، و حال آن که ناچار است براى او این امور براى رقّت بدن و رطوبتى که در اعضاى او است در هنگام متولد شدن.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 64
و ایضا اگر دانا و کامل متولد مىشد، آن شیرینى و وقعى که کودکان را در دلها مىباشد او را نخواهد بود لهذا اول که به دنیا مىآید نادان و غافل است از آنچه اهل دنیا در آن هستند و اشیاء را ملاقات مىکند با ذهن ضعیفى و معرفت ناقص و روز به روز اندک اندک در دیدن هر چیز و ورود هر حال معرفتش زیاد مىشود، و به امور غریبه الفت مىگیرد، و بر احوال مختلف معتاد مىشود، و به تدریج از حد تأمل و حیرت به مرتبه مىرسد که به عقل خود تصرّف و تدبیر و چاره امور معاش خود مىکند و عبرت مىگیرد از احوالى که مشاهده مىنماید و به سهو و غفلت مبتلا گردد و به طاعت و معصیت مکلّف مىشود.
و ایضا اگر در حین ولادت عقلش کامل و اعضایش قوى مىبود و در کار خود مستقل مىبود، حلاوت تربیت اولاد زایل مىشد و مصلحتى که پدر و مادر را در تربیت فرزندان هست به عمل نمىآمد.
و حکمتى که در این تربیت است که بعد از احتیاج پدر و مادر به تربیت ایشان مکافات حقوق آباء و امّهات بکنند برطرف مىشد، و پدران و فرزندان به یک دیگر الفت نمىگرفتند زیرا که فرزندان از تربیت و محافظت ایشان مستغنى مىبودند، پس در همان ساعت که از مادر متولد مىشدند از ایشان جدا مىشدند، و کسى پدر و مادر خود را نمىشناخت و نمىتوانست احتراز کرد از نکاح و خواستگارى مادر و خواهر و محرمان خود و کمتر قباحتى بلکه شنیعتر و قبیحتر از همه
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 65
آنست که اگر با عقل از شکم مادر بیرون آید خواهد دید چیزى که حلال و نیکو نیست دیدن آن، یعنى عورت مادر. آیا نمىبینى چگونه هر امرى از امور خلقت را باز داشته با نهایت صواب و حکمت و خالى گردانیده خورد و بزرگ امور خود را از شوائب خطا و زلل.
[منفعت گریه اطفال]
بشناس اى مفضّل منفعت گریه اطفال را و بدان که در دماغ اطفال رطوبتى هست که اگر بماند علتها و دردهاى عظیم در ایشان احداث مىنماید مانند کورى و امثال آن، پس گریه این رطوبت را از سر ایشان فرود مىآورد و باعث صحّت بدن و سلامتى ابصار ایشان مىگردد، پس چنانچه طفل به گریه منتفع مىگردد و بر پدر و مادر منفعت آن پنهان است و ایشان سعى مىکنند که او را ساکت گردانند و به هر حیله مىخواهند او را خاموش کنند که از گریه باز ایستد به سبب آن که نمىدانند که گریه براى او اصلح است و عاقبتش نیکوتر است. هم چنین جایز است که در بسیارى از چیزها منفعتها باشد که ملحدان که مذمت تدبیر خالق مىکنند ندانند و اگر بدانند و بفهمند این معنى را حکم نخواهند کرد بر چیزى از چیزهاى عالم که در آن منفعتى نیست به سبب آن که حکمت آن را ندانند زیرا که بسیارى از آنها را که منکران نمىدانند عارفان مىدانند و بسى از آنها که علم مخلوق از آن قاصر است و علم حق تعالى به آن احاطه کرده است.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 66
[فایده و حکمت سرازیر شدن آب دهان اطفال]
و اما آبى که از دهان اطفال جارى مىشود و اکثر اوقات سبب دفع رطوبتى مىگردد که در ابدان ایشان بماند، هر آینه احداث دردهاى عظیم در ایشان نماید چنانچه مىبینى کسى را که رطوبت بر او غالب مىشود یا دیوانه و مخبّط مىشود یا به فلج و لغوه و اشباه آن مبتلا مىگردد.
پس خداوند علیم در کودکى مقرر گردانیده که این رطوبت از دهان ایشان دفع شود تا موجب صحت ایشان در بزرگى گردد. و تفضّل کرده است بر خلق خود به آنچه جاهلند به حکمت آن و لطف کرده است بر ایشان به آنچه نمىدانند آن را.
و اگر بشناسند نعمتهاى او را بر خود، هر آینه تفکّر در آنها مشغول گرداند ایشان را از ارتکاب معصیت او، منزّه است خداوندى که بزرگ و کامل است نعمتهاى او بر مستحقین و غیر ایشان از خلق بىپایان، و بلندتر است از آنچه مىگویند مبطلان و ملحدان بلندى بسیار.
[آفرینش آلات توالد و تناسل]
اکنون نظر کن اى مفضّل که قدیر ذو المنن چگونه آلات مجامعت را در مرد و زن آفریده بر وجهى که مناسب حکمت آن است، پس مرد را آلتى داده که منتشر و بلند مىشود با نطفه و به سبب آن به قعر رحم مىرسد چون مىباید که آب خود را در دیگرى بریزد و براى زن ظرف عمیقى آفریده که آب مرد و زن هر دو در آنجا جمع شود و گنجایش
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 67
فرزند داشته باشد در آن ظرف و مصون و محفوظ باشد تا هنگامى که بدنش مستحکم شود و بیرون خرامد آیا این از تدبیر حکیم لطیف نیست سبحانه و تعالى عما یشرکون؟
[حکمت در خلقت هر یک از اعضاى بدن و فواید آنها]
تفکّر کن: اى مفضّل در همه اعضاى بدن و تدبیر آنها که هر یک براى غرضى و حاجتى آفریده شدهاند دستها براى کار کردن و پاها براى راه رفتن، چشمها براى دیدن، و دهان از براى غذا خوردن، و معده، براى هضم کردن، و جگر براى جدا کردن اخلاط بدن، و منافذ بدن براى بیرون رفتن فضلات تا هنگام دفع، و فرج براى حصول نسل و هم چنین جمیع اعضا اگر تأمل کنى در آنها و نظر و فکر خود را به کار فرمائى مىدانى که هر یک براى کارى خلق شدهاند و براى مصلحتى مهیّا گردیدهاند.
[پندار واهى]
مفضّل گفت: گفتم اى مولاى من! گروهى مىگویند که اینها از فعل طبیعت است.
حضرت فرمود که: بپرس از ایشان که آیا این طبیعت که شما مىگوئید علم و قدرت دارد بر این افعال یا نه؟ پس اگر گویند که علم و قدرت دارد، پس به خدا قائل شدهاند و او را «طبیعت» نام کردهاند، زیرا که معلوم است طبیعت را شعورى و اراده نیست.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 68
و اگر گویند که طبیعت را علم و اراده نیست، پس معلوم است که این افعال محکمه متقنه از طبیعت بىشعور صادر نمىشود چنانچه دانستى و لیکن عادت الهى جارى شده است که اشیاء را با اسباب جارى نماید و جاهلان بر این اسباب نظر افکندهاند و از مسبب الاسباب غافل شدهاند.
[چگونگى هضم غذا[2]]
تفکّر کن: اى مفضّل در تدبیر حکیم قدیر در رسیدن غذا به جمیع بدن، به درستى که اول غذا وارد معده مىشود و معده آن را طبخ مىدهد، هضم مىکند و خالص آن را به جگر مىفرستد در عروق باریکى چند که در میان معده و جگر هستند، و این عروق مانند پالایشند براى غذا که نرسد از ثقل غذا چیزى به جگر که باعث جراحت آن گردد زیرا که جگر نازک است و تاب غذاى خشن و غلیظ
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 69
را ندارد، پس جگر صافى غذا را قبول مىکند و در آنها به لطف تدبیر حکیم خبیر مستحیل به خون و بلغم و صفرا و سودا مىشود و از جگر راهها و مجارى به سوى سایر بدن هست که خون از آن مجارى و عروق به سایر بدن مىرسد مانند مجارى که در زمین براى آب مهیّا کنند تا به همه زمین جارى گردد و آنچه خبائث و زیادتىهاست جارى مىشود به سوى اوعیهاى که براى آنها خلق شده است و آنچه از صفرا است به سوى زهره[3] مى رود و سودا به سوى سپرز مىرود، و رطوبتها به سوى مثانه جارى مىشود.
پس تأمل کن حکمت تدبیر حق تعالى را در ترکیب بدن و گذاشتن هر یک از اعضاء در جاى خود و مهیّا کردن اوعیه و ظرفها در آن براى فضول اغذیه و اخلاط تا آن که این زیادتىها و کثافتها در بدن پهن نشوند که مورث فساد بدن و دردها شوند[4].
پس صاحب برکت و نعمت است خداوندى که نیکو کرده است تقدیر را و محکم گردانیده است تدبیر را و او را است حمد و ستایش چنانچه اهل و مستحق آن است.
[مرحله آغازین رشد بدن و کیفیت تکوّن آن در رحم]
مفضّل گفت که: گفتم: وصف نما براى من نشو و نمو بدن را در همه احوال تا به حد تمام و کمال رسد.
توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 70
حضرت امام علیه السّلام فرمود که: اول این تدبیر تصویر جنین در جایى که دیدهاى نمىبیند و دستى بدان نمىرسد و در چنین جایى تدبیر آن را مىکند تا او را از رحم بیرون مىآورد با خلقت تمام و اعضاى مستوى و حال آن که در او مخلوق شده آنچه قوام و صلاح بدن در آن است از اعضاء و جوارح و احشاء و کارکنان بدن و آنچه در اصل ترکیب بدن ضرور است از استخوان و گوشت و پیه و مغز و پى و رگها و غضروفها، پس چون به سوى جهان بیرون آمد مىبینى چگونه نمو مىکند با همه اعضاء بر یک شکل و هیئت و یک نسبت که هر نسبتى که هر عضوى با سایر اعضاء داشته در کودکى در بزرگى تفاوت نمىکند تا آن که به حد اشدّ که نهایت قوّت بدن است برسد. اگر عمرش به آن حد برسد یا آن که پیش از آن حد مدّت عمر خود را تمام کند آیا مىتواند بود چنین امرى مگر از لطف حکمت و تدبیر خداوند قدیر.
[1]( 1) سوره اسراء، آیه 43.
[2]( 1) کورسى موریس در راز آفرینش مىگوید: تا به حال هزاران کتاب در باره هاضمه و طرز کار دستگاه گوارش نوشته شده ولى هر سال کشفیات جدیدى در این زمینه مىشود و آن قدر مطالب تازه در این باره نوشته مىشود که موضوع همیشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به یک آزمایشگاه شیمیایى تشبیه کنیم، و مواد غذایى را که به درون آن مىرود، مواد خام این آزمایشگاه بدانیم، آن وقت حیرت مىکنیم که عمل هضم تا چه اندازه کامل است، که هر چیز خوردنى را هضم مىکند و تحلیل مىبرد. معده غذاهاى گوناگونى که در آن مىریزد، موادى را که مفید تشخیص بدهد انتخاب نموده با مواد شیمیایى که خود تولید کرده است مخلوط، مواد زاید آن را دفع، و بقیه را به انواع گوناگون تقسیم و به مصرف ترمیم گوشت، پوست، استخوان، مو، خون و رگ و غیره مىرساند، و میلیاردها سلول که در بدن انسان زندگى مىکنند از آن تغذیه مىشوند.
پایههاى علمى و منطقى عقائد اسلامى، 25- 26.
[3]( 1) کیسه صفرا.
[4]( 2) اگر صفرا داخل خون شود تولید بیمارى یرقان( زردى) مىکند و چنانچه بول از جریان طبیعى خود باز ماند بدن مسموم و آدمى هلاک مىگردد.
فضیلت ماه مبارک رمضان از نگاه قرآن و احادیث/آماده شدن برای ضیافت الهی
یکی از ماههای بسیار پر برکت و پر اهمیت از نگاه اهل البیت (علیهم السلام ) ماه مبارک رمضان میباشد. شاید بیشترین روایاتی که ماههای قمری وارد گردیده است، مربوط به ماه مبارک رمضان باشد .
به گزارش نشاط ،
رمضان ماه خدا
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: شعبان ماه من است، و رمضان ماه خداوند متعال، رمضان بهار فقیران است، و خداوند متعال هم این قربانىها را بدین جهت قرار داده، که افراد مسکین سیر شوند، پس به آنها طعام بدهید.
اتفاقات مهمی که دراین ماه مبارک اتفاق افتاده است
لازم به تذکر است که خیلی از وقایع در این ماه شریف اتفاق افتاده است که خود اهمیت این ماه را میرساند؛ مانند اینکه شبی که مسیح (علیهالسلام) به آسمان رفت، نقل میکنند که طبق برخی روایات، شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بوده است. (1) و یا به نقل شیخ مفید، ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) در این ماه رخ داده است و همچنین در سومین روز از این ماه شریف جنگ تبوک که یکی از جنگهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میباشد، رخ داده است؛ و باز نیز در این ماه شریف وفات حضرت ابوطالب در هفتمین روز از این ماه و وفات حضرت خدیجه در دهمین روز این ماه رخ داده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن سالی که این دو اتفاق ناگوار رخ داد را عام الحزن (یعنی سال اندوه) نامگذاری فرمودند؛ و باز در دوازدهمین روز از این ماه شریف به دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عقد اخوت و برادری بین مومنین بسته شد. در پانزدهمین روز این ماه که نیمهی ماه مبارک رمضان باشد، مقارن با ولادت با سعادت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) میباشد؛ و همچنین جنگ بدر نیز در ماه رمضان سال دوم هجرت، پس از مقطع نزول سوره رخ داد و برخی از آیات جهادی این سوره در پی زمینهسازی این جنگ است. که در روز هفدهم و یا هجدهم از ماه مبارک رمضان رخ داده است. (2) باز نیز در بیستم این ماه فتح مکه و پیروزی مسلمانان در مقابل مشرکین مکه رخ داد. در نوزهمین روز این ماه ضربت خوردن امام المومنین حضرت علی (علیه السلام) و شب بیست و یکم شهادت ایشان رخ داد؛ و آخرین اتفاقاتی که میتوانیم از آن یاد نمائیم این است که جنگ نهروان (ییکی از جنگهای تحمیلی بر حضرت علی «علیه السلام») در روز بیست و چهارم این ماه رخ داده است. (3)
1- کتاب الخصال، ج 2، ص 508
2- تفسیر تسنیم، ج 2، ص 53
3- ره توشه تبلیغی، استاد قرائتی
علت نام گذاری ماه رمضان
ماه رمضان را از این جهت رمضان نامیدهاند که در آن ماه گاهى از شدت گرما برههاى گوسپندان و کره شترها مىمردهاند و گفته شده است به این نام، از آن جهت نامیده شده که گناهان را ذوب و نابود مىکند.
از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله روایت شده که این ماه رمضان نامیده شده، زیرا «یرمض الذّنوب» است یعنى گناهان را مىسوزاند (مىآمرزد).
معنى رمضان و نهی از اینکه آن را رمضان صدا بزنند
رمضاناز مصدر «رمض» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنین واژه اى براستى از دقت نظر و لطافت خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش می باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان .
وعطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته می گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است.
1- شخصى بنام سعد، از امام باقر علیه السّلام روایت نموده و گفت: هشت تن در محضر آن بزرگوار بودیم و در باره «رمضان» صحبت مىکردیم، حضرت فرمود:
نگوئید «این رمضان» و نگوئید رمضان رفت، و رمضان آمد! زیرا «رمضان» نامى از نامهاى خداوند عزّ و جلّ مىباشد. نمىآید و نمىرود، آنکه مىآید و مىرود زائل و نیستشونده است، بلکه بگوئید: شهر رمضان (ماه رمضان) یعنى شهر اضافه گردیده به اسمى که نام خداست، ماهى که قرآن در آن ماه نازل گردید، و خداوند آن را حجّت و محلّ شادمانى براى اولیاء خود قرار داده است.
2- غیاث بن ابراهیم گوید: امام صادق علیه السّلام از پدر بزرگوارش از جدّش روایت نموده که فرمود: حضرت علىّ صلوات اللَّه علیه فرمودند: نگوئید رمضان، بلکه بگوئید «شهر رمضان» چون شما نمىدانید رمضان چیست!
شرح: «نهى در اینجا بمعنى حرام بودن نیست بلکه حمل بر کراهت شده است».
3. پیامبر اکر(ص): نگویید: رمضان؛ چون رمضان یکى از نام ھاى خداى متعال است، بلکه بگویید: ماه رمضان .
ماه مبارک رمضان از نگاه قرآن
اهمیت این ماه را از نگاه قرآن کریم نمیتوان انکار نمود که خدای تعالی در قرآن کریم اهمیت شایانی به این ماه قائل شدهاند چنانکه میفرماید:
1. أَیَّامًا مَعْدُودَاتٍفَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَى? سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَوَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره آیه 184) یعنی : چند روز معدودی را (باید روزه بدارید!) و هر کس از شما بیمار یا مسافر باشد تعدادی از روزهای دیگر را (روزه بدارد) و بر کسانی که روزه برای آنها طاقتفرساست؛ (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان،) لازم است کفّاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند؛ و کسی که کارِ خیری انجام دهد، برای او بهتر است؛ و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید!
2. شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى? وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى? سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى? مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون(بقره آیه 185)یعنی : (روزه، در چند روز معدودِ) ماهِ رمضان است؛ ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم، و نشانههای هدایت، و فرق میان حق و باطل، در آن نازل شده است. پس آن کس از شما که در ماه رمضان در حضر باشد، روزه بدارد! و آن کس که بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به جای آن، روزه بگیرد! خداوند، راحتی شما را میخواهد، نه زحمت شما را! هدف این است که این روزها را تکمیل کنید؛ و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، بزرگ بشمرید؛ باشد که شکرگزاری کنید!
ماه مبارک رمضان از نگاه روایات و حدیث
باب فضیلت ماه رمضان و ثواب روزه داشتن آن
1. از جابر نقل شده است که امام باقر (ع) فرمود: اى جابر، هر کس ماه رمضان بر او در رسد و روزها را روزه بگیرد و بخشى از شب را به عبادت برخیزد، و دامن و زبان خود را از حرام نگه دارد و چشم خود را از حرام بپوشد و به کسى آزار نرساند، مانند روزى که مادرش او را زاییده است از گناهان خود بیرون مىرود. راوى مىگوید: به امام (ع) گفتم: فدایت شوم، این حدیث چه نیکوست! فرمود: این شرط هم چه سخت است!
2. و نیز از جابر نقل شده است که امام باقر (ع) فرمود: پیامبر خدا (ص) چون به هلال ماه رمضان نظر مىکرد، رو به قبله مىنمود، سپس مىگفت: «خداوندا، این ماه را همراه با امنیت و ایمان، و سلامتى و اسلام، و تندرستى شکوهمند، و روزى وسیع، و دفع بیماریها، و تلاوت قرآن، و یارى بر نماز و روزه، بر ما نو بگردان. خداوندا، ما را براى ماه رمضان سالم نگهدار و آن را نیز براى ما سالم بدار، و آن را از جانب ما بپذیر، تا ماه رمضان در حالى تمام شود که ما را آمرزیده باشى». سپس رو به سوى مردم مىکرد و مىفرمود: اى گروه مسلمانان، هنگامى که هلال ماه رمضان طلوع مىکند، شیاطین سرکش به زنجیر کشیده مىشوند، و درهاى آسمان و درهاى بهشت و درهاى رحمت همه گشوده مىشود، و درهاى دوزخ را مىبندند، و دعا مستجاب مىگردد، و هنگام هر افطارى براى خدا آزادشدگانى خواهد بود که آنان را از آتش آزاد مىکند، و هر شب منادیى ندا مىکند: «آیا درخواستکنندهاى هست؟ آیا استغفارکنندهاى هست؟ خداوندا، به هر انفاقکنندهاى عوض ده و مال هر بخیلى را به دست تلف بسپار» تا چون هلال شوّال طلوع کرد، مؤمنان را ندا مىکنند که: صبحگاهان براى گرفتن جایزههاى خود حاضر شوید که آن روز، روز پاداش است. سپس امام باقر (ع) فرمود: آگاه باشید، سوگند به آن کسى که جانم به دست اوست، این جایزهها دینار و درهم نیست [بلکه آمرزش و رحمت الهى است].
3. زراره مىگوید: امام باقر (ع) فرمود: هنگامى که پیامبر (ص) از عرفات بازگشت و به سوى منى حرکت کرد، وارد مسجد شد. مردم بر گرد او جمع شدند و در باره شب قدر از او سؤال کردند. پیامبر (ص) براى خطبه بپاخاست و پس از ثناى خدا فرمود:
«امّا بعد، کدام یک از شما در باره شب قدر از من سؤال کردید؟ من آن را از شما پنهان نکردهام، زیرا بدان آگاه نیستم. اى مردم، بدانید که هر کس ماه رمضان بر او در رسد و سالم و تندرست باشد، پس روزها را روزه بگیرد و پاسى از شب را به عبادت برخیزد و مراقب نماز خویش باشد و به نماز جمعه رهسپار شود و در نماز عید فطر حاضر گردد، قطعا شب قدر را درک کرده و به جایزه پروردگار رسیده است. راوى گفت: امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند به جوایزى رسیده است که مانند جوایز بندگان نیست.
4. ابو بصیر مىگوید: امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) هنگامى که ماه رمضان فرا مىرسید و سه روز از ماه شعبان باقى مانده بود، به بلال مىفرمود که مردم را خبر کند. مردم گرد مىآمدند و پیامبر (ص) به منبر مىرفت و حمد و ثناى الهى به جاى مىآورد و سپس مىفرمود: اى مردم، این ماه که سرور ماههاى دیگر است فرا رسیده است. شبى در آن است که از هزار ماه بهتر است. در این ماه درهاى دوزخ بسته مىشود، و درهاى بهشت گشوده مىگردد. هر کس این ماه را درک کند و آمرزیده نشود، خدا او را از رحمت خود دور ساخته است، و هر کس پدر و مادرش را دریابد و مورد آمرزش قرار نگیرد، خدا او را از خود طرد کرده است، و هر کس نام من نزد او برده شود و بر من درود نفرستد و آمرزیده نشود، خداوند بزرگ او را از رحمت خود دور ساخته است.
5. زید بن على از پدرش از جدّش از على (ع) نقل کرده است که فرمود: چون ماه رمضان نزدیک شد، رسول خدا (ص) برخاست و حمد و ثناى الهى به جاى آورد، سپس فرمود: اى مردم، خداوند شرّ دشمن جنّى شما را از شما دور ساخته و فرموده است: «مرا بخوانید تا شما را پاسخ گویم» و وعده اجابت به شما داده است. آگاه باشید که خداوند بر هر شیطان سرکشى هفت فرشته از فرشتگان خود را گمارده است و تا این ماه تمام نشود آنها را رها نمىکند. بدانید که درهاى آسمان از شب اوّل این ماه گشوده است. آگاه باشید که دعا در این ماه پذیرفته مىشود.
فضائل ماه رمضان
گرچه ذکر تمام فضائل ماه مبارک رمضان از حوصله این مقال خارج است؛ ولی پرداختن و ذکر برخی از فضائل آن از نظر قرآن و روایات اسلامی خالی از لطف نیست .
1. برترین ماه سال
ماه مبارک رمضان به جهت نزول قرآن کریم در آن و ویژگیهای منحصری که دارد در میان ماههای سالقمری برترین است؛ قرآن کریم میفرماید: «ماه رمضان ماهی است که قرآن برای هدایت انسانها در آن نازل شده است.»( سوره بقره، آیه 185)
پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله) درباره ماه رمضان میفرماید : «ای مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت به شما روی آورد، ماهی که نزد خدا از همه ماهها برتر و روزهایش بر همه روزها و شبهایش بر همه شبها و ساعاتش بر همه ساعات برتر است، ماهی است که شما در آن به میهمانی خدا دعوت شده و مورد لطف او قرار گرفتهاید، نفسهای شما در آن تسبیح و خوابتان در آن عبادت، عملتان در آن مقبول و دعایتان در آن مستجاب است.... بهترین ساعاتی است که خداوند به بندگانش نظر رحمت میکند ... .»5
2. نزول کتب آسمانی در این ماه
تمام کتب بزرگ آسمانی مانند: قرآن کریم، تورات، انجیل، زبور، صحف در این ماه نازل شده است. حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «کل قرآن کریم در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس در مدت بیست سال بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و صحف ابراهیم در شب اول ماه رمضان و تورات در روز ششم ماه رمضان، انجیل در روز سیزدهم ماه رمضان و زبور در روز هیجدهم ماه رمضان نازل شد .»6
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «ماه رمضان به این نام خوانده شده است، زیرا گناهان را میسوزاند .»
3. توفیق روزه
در ماه رمضان خداوند متعال توفیق روزهداری را به بندگانش داده است؛ «پس هر که ماه [رمضان] را درک کرد، باید روزه بگیرد.»( سوره بقره، آیه 185 )
انسان افزون بر جنبه مادی و جسمی، دارای بُعد معنوی و روحی هم هست و هر کدام در رسیدن به کمال مطلوب خود، برنامههای ویژه را نیاز دارند، یکی از برنامهها برای تقویت و رشد بُعد معنوی، تقوا و پرهیزگاری است؛ یعنی اگر انسان بخواهد خودش را از جنبه معنوی رشد و پرورش دهد و به طهارت و کمال مطلوب برسد، باید هوای نفس خود را مهار کند و موانع رشد را یکی پس از دیگری بر دارد و خود را سرگرم لذتها و شهوات جسمی نکند. یکی از اعمالی که در این راستا مؤثر و مفید است روزهداری است، قرآن کریم میفرماید: «... ای افرادی که ایمان آوردهاید! روزه بر شما نوشته شد، همان گونه که بر پیشینیان از شما نوشته شده، تا پرهیزگار شوید.»( سوره بقره، آیه 183 )
4. وجود شب قدر در این ماه
شب قدر از شبهایی که برتر از هزار ماه است و فرشتگان در این شب به اذن خدا فرود میآیند و جمیع مقدرات بندگان را در طول سال تعیین میکنند(سوره قدر، آیه 1 ـ 5) و وجود این شب در این ماه مبارک نعمت و موهبتی الهی بر امت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) است و مقدرات یک سال انسانها (حیات، مرگ، رزق و...) براساس لیاقتها و زمینههایی که خود آنها به وجود آوردهاند تعیین میشود و انسان در چنین شبی با تفکر و تدبر میتواند به خود آید و اعمال یک سال خود را ارزیابی کند و با فراهم آوردن زمینه مناسب بهترین سرنوشت را برای خود رقم زند.7
حضرت امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «تقدیر مقدرات در شب نوزدهم و تحکیم آن در شب بیست و یکم و امضاء آن در شب بیست و سوم است.»8
5. بهار قرآن
نظر به این که قرآن کریم در ماه مبارک رمضان نازل شده و تلاوت آیات آن در این ماه فضیلت بسیاری دارد، در روایات اسلامی، از ماه رمضان به عنوان بهار قرآن یاد شده است؛ چنان که حضرت امام باقر(علیه السلام) میفرماید: «هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.»9
یک نکته!
بدیهی است فضائل و ثوابهایی که برای ماه مبارک رمضان و روزهداری ذکر شده و به برخی از آنها اشاره شد، از آنِ کسانی است که حقیقت آن را درک کنند و به محتوای آن عمل و در گفتار و کردار به کار گیرند و به آنها جامه عمل بپوشانند. چنان در روایات اسلامی برای روزهداری آدابی ذکر شده و کسانی که صرفاً تلاوت قرآن میکنند، ولی به آیات و احکام آن عمل نمیکنند و یا آن که از روزهداری تنها رنج گرسنگی و تشنگی را میکشند و بوسیله گناه، تأثیر روزه را از بین میبرند و ماه مبارک رمضان و فضای معنوی آن تأثیری بر اشخاصی بر جای نمیگذارد، مورد نکوهش قرار گرفتهاند.
چنانکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به زنی که با زبان روزه کنیز خود را دشنام میداد فرمود: چگونه روزهداری و حال آنکه کنیزت را دشنام میدهی؟! روزه فقط خودداری از خوردن و آشامیدن نیست، بلکه خداوند آن را علاوه بر این دو، مانع کارها و سخنان زشت که روزه را بیاثر میکنند قرار داده است، چه اندکند روزهداران و چه بسیارند کسانی که گرسنگی میکشند.»10
حضرت امام سجاد(علیه السلام) در دعای حلول ماه رمضان به درگاه خداوند عرض میکند: به وسیله روزه این ماه یاریمان ده تا اندامهای خود را از معاصی تو نگه داریم و آنها را به کارهایی گیریم که خشنودی تو را فراهم آورد، تا با گوشهایمان سخنان بیهوده نشنویم و با چشمانمان به لهو و لعب نشتابیم و تا دستمانمان را به سوی حرام نگشاییم و با پاهایمان به سوی آنچه منع شده ره نسپاریم و تا شکمهایمان جز آنچه را تو حلال کردهای در خود جای ندهد و زبانهایمان جز به آنچه تو خبر دادهای و بیان فرمودهای گویا نشود... .»11
بنابراین، در ماه مبارک باید تمام اعضا و جوارح را از حرام دور نگه داشت و با اخلاص، توکل و توسل از اهلبیت(علیهمالسلام) و عمل به دستورها و احکام قرآن کریم و دوری از گناهان، انجام توبه نصوح و واقعی، عبادت، شبزندهداری، درک فضیلت شب قدر و... فضیلت ماه مبارک رمضان را درک کرد و از آن در راستای رسیدن به کمال حرکت کرد و باید در این ماه به گونهای خودسازی کرد که با اتمام ماه مبارک تأثیر و فواید آن در روح و جان افراد باقی باشد و اثر آن تا ماه رمضان سال بعد ماندگار باشد.
1. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 209، دارالکتاب العربی، بیروت.
2. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 55، ص 341، مؤسسه الوفاء، بیروت.
3. ر.ک: الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 628، دارالکتب الاسلامیة، تهران.
4. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 628، دارالکتب الاسلامیة، تهران.
5. ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج 10، ص 313.
6. ر.ک: الکافی، همان، ج 2 ،ص 628.
7. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 18، ص 132؛ ج 19، ص 90، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، قم.
8. وسائل الشیعه، همان، ج 10، ص 354.
9. وسائل الشیعه، همان، ج 6، ص 203.
10. الکافی، همان، ج 4، ص 87.
11. الصحیفة السجادیة، امام سجاد(علیه السلام) ص 186، دفتر نشر الهادی، قم.
قالَ رسول اللَّه(ص): اَلصَّوْمُ جُنَّةٌ مِنَ النَّار.(21 )
روزه سپر است از آتش جهنم
حدیث 22
قالَ رسول اللَّه(ص ): مَنْ صامَ شَهَرَ رَمَضانَ فَاجْتَنِبَ فِیهِ الْحَرامَ وَالْبُهْتانَ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ وَ اَوْجَبَ لَهُ الْجِنانِ.(22 )
هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد و در آن از حرام و بهتان دورى کند خداوند از او راضى شده و بهشت را بر او واجب مىکند .
حدیث 23
قالَ رسول اللَّه(ص): ثَلاثَةٌ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، اَلتَّهَجُدُ مِنَ اللَّیْلِ بِالصَّلاةِ وَلِقاءِ الْاَخَوانِالصَّوْمِ.(23)
سه چیز از روح خداست: شب زنده دارى با نماز، جویاى حال برادران و روزه گرفتن.
حدیث 24
قالَ رسول اللَّه(ص): اِنَّ اللَّهَ تَعالى وَکَّلَ مَلائِکَتَه بالدُّعاءِ لِلصّائِمینَ.(24)
همانا خداوند تعالى دستور داده است ملائکهها روزه داران را دعا کنند.
حدیث 25
قالَ رسول اللَّه(ص): نَوْمُ الصَّائمِ عِبادَةٌ، وَصُمْتُهُ تَسْبیحٌ وَعَمَلُهُ مُتَقَبَّلُ وَدُعاءُهُ مُسْتَجابٌ.(25)
خواب روزه دار عبادت است، سکوتش تسبیح، عملش قبول شده و دعایش پذیرفته است.
حدیث 26
قالَ رسول اللَّه(ص): لا تُرَدُّ دَعْوَةَ الصَّائِمِ.(26)
دعاى روزه دار رد نمىشود.
حدیث 27
قالَ رسول اللَّه(ص): لِلْجَنَّةِ بابُ یقالُ لَهُ: الرَّیَّانُ لا یَدْخُلُ مِنْهُ الاّ الصَّائِمُونَ.(27)
براى بهشت درى است بنام ریّان از او وارد نمىشود مگر روزه داران.
حدیث 28
قالَ الکاظم(ع): دَعْوَةُ الصَّائِمِ یُسْتَجابُ عِنْدَ اِفْطارِهِ.(28)
دعاى روزه دار هنگام افطار قبول مىشود.
حدیث 29
قالَ رسول اللَّه(ص): ما مِنْ عَبْدٍ یَصْبَحُ صائِماً فَیُشْتَمُّ فَیَقُول اِنّى صائِمٌ سَلامٌ عَلَیْکَ اِلاَّ قالَ الرَّبُّ تَبارَکَ وَتَعالى اِسْتَجارَ عَبْدى بِالصَّوْمِ مِنْ عَبْدى اَجیرُوهُ مِنْ نارى وَادْخُلُو جَنَّتى.(29)
هر بنده روزهدارى که دشنام داده شود در مقابل آن گوید درود خدا بر تو من روزه هستم مگر اینکه خداوند تبارک و تعالى گوید بنده روزهدار من به من پناه آور او را از آتش چهنم پناه داده و وارد بهشت کنید.
حدیث 30
قالَ الصادق(ع): ما مِنْ مُؤْمِنٍ صامَ فَقَرَءَ اِنَّا اَنْزَلْناهُ فى لَیْلَةِ الْقَدْرِ عِنْدَ سُحُورِهِ وَ عِنْدَ اِفْطارِهِ اِلاّ کانَ فیما بَیْنَهُما کَالْمُتَشَحِّط بِدَمِهِ فی سَبیلِ اللَّه.(30)
هر مؤمن روزه دار هنگام سحر و افطارش سوره قدر را بخواند همانند کسى است که در فاصله این دو وقت در راه خدا به خونش آغشته شده است.
حدیث 31
قالَ رسول اللَّه(ص): لِلصَّائِمِ فَرْحَتانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ فِطْرِهِ وَ فَرَحَةٌ یَوْمَ القِیامَةِ.(31)
براى روزه دار در دو وقت شادى است هنگام افطار و روز قیامت.
حدیث 32
قالَ على(ع): لِکُلِّ شَیءٍ زَکاةٌ وَزَکاةُ الْبَدَنِ الصِّیامُ.(32)
براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدن روزه است.
حدیث 33
قالَ الصادق(ع): اِنَّما فَرَضَ اللَّهُ الصِّیامَ لِیَسْتَوِىَ بِهِ الْغَنِىُّ وَالْفَقیرُ.(33)
خداوند روزه را واجب کرد تا ثروتمند و فقیر یکسان باشند.
حدیث 34
قالَ فاطمة الزهر(س): فَرَضَ اللَّهُ الصِّیامَ تَثْبیتاً للِاِْخْلاصِ.(34)
خداوند روزه را براى محکم کردن اخلاص واجب کرده است.
حدیث 35
قالَ على بن موسى الرض(ع): فَلِمَ اُمِرُوا بِصَوْمِ شَهْرُ رَمَضانَ لااَقَلَّ مِنْ ذلِکَ وَلا اَکْثَرَ؟ قیلَ لِاَنَّهُ قُوَّةٌ الْعِبادَةِ اَلَّذی یَعُمُّ فیهِ الْقَوِىُّ الضَّعیفُ.(35)
اگر پرسیده شد چرا روزه ماه رمضان کمتر و زیادتر از این نشد جواب داده شود؛ زیرا این مدت توان نیروى است شامل قوى و ضعیف مىشود.
حدیث 36
قالَ رسول اللَّه(ص): اِنَّما سُمِىَ اَلرَمَضانُ لِاَنَّهُ یُرْفِضُ الذُّنُوبَ.(36)
براستى که این ماه، رمضان نامیده شد؛ زیرا گناهان را از بین مىبرد.
حدیث 37
قالَ رسول اللَّه(ص): وَالَّذی نَفْسى بِیَدِهِ لَخُلُوفِ فَمِ الصَّائِمِ اَطْیَبُ عِنْدَاللَّهِ مِنْ ریحِ الْمِسْکِ.(37)
سوگند به خدا همانا بوى دهان روزه دار در نزد خدا بهتر است از بوى مشک.
حدیث 38
قالَ رسول اللَّه(ص): صُومُوا تَصِحُّوا.(38)
روزه بگیرید تا سالم بمانید.
حدیث 39
قالَ رسول اللَّه(ص): مَنْ صامَ رَمَضاناً وَ اِحْتِساباً غَفَرَاللَّهُ لَهُ ما مَضى مِنْ ذُنُوبِهِ.(39)
هر کس ماه رمضان را روزه بگیرد و از کارهاى حرام دور شود خداوند گناهان گذشته او را مىبخشد.
حدیث 40
قالَ رسول اللَّه(ص): یا مَعْشَرَ الشُّبانِ مَنْ اِسْتَطاعَ مِنْکُمْ الْباءَةَ فَلِیَتَزَوَّجَ فَاِنَّهُ اَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَاَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَعَلَیْهِ بَالصَّوْمِ فَاِنَّهُ لَهُ وَجاءٌ.(40)
اى جوانان سالم ازدواج کنید که آن به چشمپوشى از نامحرمان و حفظ آبرو بهتر است و هر کس نتوانست ازدواج کند روزه بگیرد که به کنترل غریزه جنسى بهتر است
مقدمه : حدیث 2 حدیث 3 حدیث 4 حدیث 5 حدیث 6 حدیث 7 حدیث 8 حدیث 9 حدیث 10 حدیث 11 حدیث 12
«الحمدللَّه الذى هدانا لحمده، و جعلنا من اهله لنکون لاحسانه من الشاکرین و لیجزینا على ذلک جزاء المحسنین ... والحمدللَّه الذى جعل من تلک السبل شهره شهر رمضان شهر صیام، و شهر الاسلام و شهر الطهور، و شهر المحیص و شهر القیام الذى انزل فیه القرآن، هدى للناس و بینات من الهدى و الفرقان ».
رمضان ماه خداست، ماه رحمت، مغفرت، ماه برترین ماهها و شب قدرش بهترین شبهاست، رمضان ماه رابطه خلق و خالق و عبد و معبود است، رمضان ماه نزول کتابهاى آسمانى و قرآن مبین است . رمضان ماه اخلاص و تقواست، رمضان ماه ایثار، صبر و مقاومت است . رمضان ماه روزه، مبارزه و جهاد با نفس است، رمضان ماه تقرب، پرورش ایمان، عبادت و عمل است، رمضان ماه بررسى اعمال و تقدیر برنامه هر سال است، رمضان ماه به بند کشیدن شیطان انس و جن است. آرى آنان که فرزندان رمضان شدند و شیطان را به بند کشیدند در مبارزه با دشمنان بشریت و استکبار جهانى پیروزند و با پایان ماه با شادى عیدى و هدیه و نماز، کارنامه قبولى را دریافت و مدال پیروزى را به سینه مىزنند. از آنجایى که نمىتوان ماه خدا را آنچنان که است معرفى کرد مگر با سخنان پاسداران دین و وارثان وحى، لذا بر آن شدیم با غوص در بحر مواج معارف اهل بیت، از سخنان دُرَربار و همسوى وحىِ این ماه پیامبر گرامى اسلام و امامان معصوم چهل حدیث را در چهار موضوع زیر انتخاب کرده و به خدمت پیروان مکتبشان ارائه دهیم: در فضیلت ماه رمضان، روزه، روزهداران و فلسفه روزه. قم، احمد محسنزاده
حدیث 1
قالَ الباقر(ع): لِکُلِّ شَىْءٍ رَبیعٌ وَرَبیعُ الْقُرآنِ شَهْرُ رَمَضان.(1)
براى هر چیز بهارى است و بهار قرآن ماه رمضان است.
قالَ على(ع): شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرُ اللَّهِ وَشَعْبانُ شَهْرُ رَسُولُ اللَّهِ وَرَجَبُ شَهْرى.(2)
ماه رمضان ماه خداست و ماه شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.
قالَ رسول اللَّه(ص): لَوْ یَعْلَمَ الْعَبْدُ ما فى رَمَضانَ لَوَدَّ اَنْ یَکُونَ رَمَضانُ اَلسَنَةَ.(3)
اگر بنده خدا مىدانست در ماه رمضان چه فضیلتى است دوست مىداشت که تمام سال رمضان باشد.
قالَ الصادق(ع): اَفْضَلُ الْجِهادِ الصَوْمُ فى الْحَرِّ.(4)
بهترین جهاد روزه دارى در هواى گرم است.
قالَ رسول اللَّه(ص): اِنَّ اَبْوابَ السَّماءِ تُفْتَحُ فِى اَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ وَلا تُغْلَقُ اِلى اخَرِ لَیْلَةٍ مِنْهُ.(5)
درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مىشود و تا آخرین شب بسته نمىشود.
قالَ الرض(ع): مَنْ قَرَءَ فى شَهْرِ رَمَضانَ آیَةً مِنْ کِتابِ اللَّهِ کانَ کَمَنْ خَتَمَ الْقُرانَ فى غَیْرِ مِنَ الشُّهورَ.(6)
کسى که در ماه رمضان یک آیه از قرآن بخواند مانند کسى است که در ماههاى دیگر تمام آن را خوانده است.
قالَ رسول اللَّه(ص): اِنَّ الْجَنَّةَ لَتُنْجَدُ وَتُزَیَّنُ مِنَ الْحَولِ اِلى اَلْحَولِ لِدُخُولِ شَهْرِ رِمَضانَ.(7)
همانا بهشت تزیین و اراسته مىشود از سالى به سال دیگر به خاطر ورود به ماه رمضان.
قالَ الصادق(ع): اِذا نَزَلَتْ بِالرَّجُلِ النَّازِلَةِ اَوْ شِدةٍ فَلِیَصُمْ.(8)
هنگامىکه انسان را گرفتارى پیش آمد روزه گیرد.
قالَ علىبن الحسین(ع): اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنْ شَهْرٍ )رمضان( لا تَنافُسُهُ الْاَیامُ مِنْ شَهْرٍ.(9)
درود بر تو اى ماهى که هیچ ماهى با تو مسابقه و رقابت ندارد.
قالَ رسول اللَّه(ص): اِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتاقَةٌ اِلى اَرْبَعَةَ نَفَرٍ اِلى ... وَصائِمِ شَهْرِ رَمَضانَ.(10)
همانا بهشت به چهار نفر مشتاق است، به ... و کسى که در ماه رمضان روزه بدارد.
قالَ رسول اللَّه(ص): شَهْرُ رَمَضانَ سَیِّدُ الشُّهُورِ وَلَیْلَةُ الْقَدْرِ سَیِّدُ اللَّیالى.(11)
ماه رضمان سرور ماهها و شب قدر سرور شبهاست.
قالَ رسول اللَّه(ص): مَنْ صامَ شَهْرَ رَمَضانَ فَاجْتَنَبَ فیه الْحَرامَ وَالْبُهْتانَ رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ وَاَوْجَبَ لَهُ الْجِنانَ.(12)
کسى که ماه رمضان را روزه بگیرد و از کارهاى حرام و بهتان پرهیز کند خدا از او راضى شده و بهشت را بر او واجب مىکند.
قالَ الباقر(ع): اِنَّ لِجَمْعِ شَهْرِ رَمَضانَ لَفَضْلاً عَلى جَمیعِ سایِرِ الشُّهُورِ کَفَضْلِ رسول اللَّه(ص) عَلى سایِرِ الرُّسُلِ.(13 )
همانا براى ماه رضمان نسبت به سایر ماهها برترى است همانند برترى رسول خد(ص) نسبت به سایر پیامبران .
حدیث 14
قالَ رسول اللَّه(ص): هُوَ )شَهْرُ رَمَضانَ( شَهْرٌ اَوَّلَهُ رَحْمَةٌ وَاَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَآخَرهُ عِتْقٌ مِنَ النَّار.(14)
او )ماه رمضان( ماهى است که اولش رحمت، وسطش آمرزش و پایانش رهایى از آتش جهنم است.
حدیث 15
قالَ على(ع): اَلصَّوْمُ عِبادَةٌ بَیْنَ الْعَبْدِ وَخالِقِهِ لا یَطَّلِعُ عَلَیْها غَیْرُهُ.(15)
روزه عبادتى است بین بنده و آفریدگارش که غیر از خدا کسى از آن آگاهى ندارد.
حدیث 16
قالَ رسول اللَّه(ص): لِکُلِّ شَیءٍ بابٌ وَبابُ الْعِبادَةِ اَلصَّوْمُ.(16)
براى هر چیزى درى است و در عبادت روزه مىباشد.
حدیث 17
قالَ رسول اللَّه(ص): الصَّوْمُ نِصْفُ الصَّبْرِ.(17)
روزه نصف صبر است صبر هم نصف ایمان است.
حدیث 18
قالَ رسول اللَّه(ص) عن جبرئیل عن اللَّه تعالى: کُلُ عَمَلِ اِبْنُ آدَمَ لَهُ اِلاَّ الصَّوْمِ وَهُوَ لى اَنَا اَجْزِءُ بِهِ.(18)
همه اعمال نیک فرزند آدم به خودش بر مىگردد غیر از روزه که براى من است و من به او جزا خواهم داد.
حدیث 19
قالَ رسول اللَّه(ص): عَلَیْکَ بِالصَّوْمِ فَاِنَّهُ لا عَدْلَ لَهُ.(19)
رسول خدا به یکى از یارانش فرمود: بر تو باد روزه؛ زیرا روزه همتا ندارد.
حدیث 20
قالَ الباقر(ع): بُنِىَ الْاِسْلامُ عَلى خَمْسَةِ أَشْیاءٍ عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالْحَجِّ وَالصَّوْمِ وَالْوِلایَةِ.(20)
اسلام بر مبناى پنچ چیز برقرار است: نماز، زکات، حج، روزه و دوستى اهل بیت(ع).
-روزه واقعى
قال امیرالمومنین علیه السلام: الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب .
امام على علیه السلام فرمود :
روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنى و نوشیدنى پرهیز مىکند. (بحار ج 93 ص 249 )
10-برترین روزه
قال امیرالمومنین علیه السلام: صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن .
امام على علیه السلام فرمود :
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است. (غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80 )
11-روزه چشم و گوش
قال الصادق علیه السلام: اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک .
امام صادق علیه السلام فرمود :
آنگاه که روزه مىگیرى باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزهدار باشند.«یعنى از گناهان پرهیز کند .»
(الکافى ج 4 ص 87، ح 1 )
12-روزه اعضا و جوارح
عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها: ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه .
حضرت زهرا علیها السلام فرمود :
روزهدارى که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزهاش به چه کارش خواهد آمد. (بحار، ج 93 ص 295 )
...
-روزه بى ارزش
قال امیرالمومنین علیه السلام :
کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء.
امام على علیه السلام فرمود:
چه بسا روزهدارى که از روزهاش جز گرسنگى و تشنگى بهرهاى ندارد و چه بسا شب زندهدارى که از نمازش جز بیخوابى و سختى سودى نمىبرد. (نهج البلاغه، حکمت 145)
.....
-جرعه نوشان بهشت
قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا على الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
کسى که روزه او را از غذاهاى مورد علاقهاش باز دارد برخداست که به او از غذاهاى بهشتى بخورانند و از شرابهاى بهشتى به او بنوشاند. (بحار الانوار ج 93 ص 331 )
.........
-مژده به روزهداران
قال الصادق علیه السلام:
من صام لله عزوجل یوما فى شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتى اذا افطر.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس که در روز بسیار گرم براى خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را مىگمارد تا دستبه چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامى که افطار کند. (الکافى، ج 4 ص 64 ح 8; بحار الانوار ج 93 ص 247 )
...........
-رمضان ماه رحمت
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله) :... و هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:
رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانهاش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.
(بحار الانوار، ج 93، ص 342 )
33-فضیلت ماه رمضان
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
ان ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر لیلة منه
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مىشود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد. (بحار الانوار، ج 93، ص 344 )
34-اهمیت ماه رمضان
قال رسول الله (صلى الله علیه و آله)
لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود: اگر بنده «خدا» مىدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مىداشت که تمام سال، رمضان باشد. (بحار الانوار، ج 93، ص 346 )
35-قرآن و ماه رمضان
قال الرضا (علیه السلام)
من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور.
امام رضا (علیه السلام) فرمود:
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.
(بحار الانوار ج 93، ص 346 )
......
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : إذا استَهَلَّ رَمَضانُ غُلِّقَتْ أبوابُ النارِ، وفُتِحَتْ أبوابُ الجِنانِ، وصُفِّدَتِ الشَّیاطینُ؛ چون هلال ماه رمضان پدید آید، درهاى دوزخ بسته گردد و درهاى بهشت گشوده شود و شیاطین به زنجیر کشیده شوند. ................ |
دعای روزه داران
قال الکاظم (علیه السلام)
دعوة الصائم تستجاب عند افطاره
امام کاظم (علیه السلام) فرمود:دعای شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب می شود.
بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33.