سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه بحث آیات ولایت درقرآن 2

 

گره اصلى آیه و نقطه مبهم آن، جمله فوق است. اگر مشخّص شود که منظور از

آیات ولایت در قرآن، ص: 111

أُولوا الأمر کیست، تفسیر آیه واضح و روشن خواهد شد. بدین جهت مفسّران به گفتگو پیرامون مصداق اولو الامر پرداخته‏اند و نظریّات مختلفى، بالغ بر هفت نظریّه، ارائه کرده‏اند.

سؤال: قبل از پرداختن به نظریّات مفسّران پیرامون معناى اولو الامر، پاسخ یک سؤال، که در فهم معناى «اولو الامر» نیز دخالت زیادى دارد، باید روشن شود و آن این که: آیا اطاعت از اولو الامر مقیّد به قیود و مشروط به شرایطى است، یا اطاعت از او همانند اطاعت از خدا و رسولش مطلقاً واجب است؟ به تعبیر دیگر، آیا اطاعت از اولو الامر از نظر زمانى، مکانى، و غیر آن، مقیّد است، یا در هر زمان و مکان و تحت هر شرایطى لازم است؟

پاسخ: ظاهر آیه شریفه این است که اطاعت از اولو الامر مطلق است و مقیّد به هیچ قید و مشروط به هیچ شرطى نیست. به تعبیر دیگر، اطاعت از اولى الامر در این آیه مقیّد به عدم اشتباه و خطاء اولو الامر نشده است و به تعبیر سوم، همانگونه که اطاعت از خدا و رسولش مطلقاً واجب شمرده شده است، اطاعت از اولى الامر که در ردیف آنها قرار گرفته، نیز به صورت مطلق واجب است؛ بنابراین، بناچار باید اولى الامر معصوم باشد، چون اطاعت بى‏قید و شرط جز از معصوم ممکن نیست؛ زیرا نمى‏توان به صورت بى‏قید و شرط از شخصى که خطا و اشتباه مى‏کند، اطاعت و پیروى نمود. بدین جهت ما معتقدیم که اگر قاضى در صدور رأى خطا کند و طرف دعوى یقین به خطاى قاضى در صدور رأى داشته باشد، به صرف رأى او نمى‏تواند ذى‏نفع گردد و طرف مقابل خود را محکوم کند.

حتّى مراجع تقلید، که پیروى از آن بزرگواران بر مقلّدین آنها لازم است، اگر خطایى بکنند در آن مسأله قابل پیروى نیستند، مثل این که رؤیت ماه براى مرجع تقلیدى در شب سى ام ماه مبارک رمضان ثابت نشود و حکم کند مردم روز سى‏ام را روزه بگیرند، ولى برخى از مقلّدین با چشم خود ماه شوّال را در شب سى‏ام ببینند، در اینجا این دسته از مقلّدین نمى‏توانند از مرجع خویش پیروى کنند و روزه بگیرند، بلکه باید روزه خود را بخورند، چون معتقدند مرجع تقلیدشان در

آیات ولایت در قرآن، ص: 112

این مسأله خطا کرده است.

بنابراین، اطاعت مطلق و بى‏چون و چرا، تنها از معصومین جایز است و نسبت به غیر معصوم جایز نیست و از آنجا که خداوند اطاعت از اولى الامر را بصورت مطلق لازم کرده، نتیجه مى‏گیریم که اولى الامر باید معصوم باشد.

نظرات مختلف پیرامون اولو الامر

در مورد تفسیر اولو الامر- همانگونه که گذشت- نظریّات مختلفى است، که به چند نمونه آن اشاره مى‏کنیم:

1- منظور از اولو الامر زمامداران جامعه هستند- هر کسى به هر شکلى زمامدار جامعه اسلامى شود و زمام امور مسلمین را به دست گیرد، او «اولو الامر» خواهد شد و باید بدون قید و شرط اطاعت شود، حتّى اگر با زور شمشیر و بدون خواست و اراده مردم حاکم گردد و فاسق‏ترین افراد باشد! بنابراین، امثال مغولها و چنگیزها هم اگر مسلّط بر جامعه اسلامى شوند، اطاعتشان واجب است!

تعداد قابل ملاحظه‏اى از دانشمندان اهل سنّت طرفدار این نظریّه هستند.

و لکن آیا هیچ عقل سلیمى این سخن را مى‏پذیرد؟

مگر خداوند پیامبرش صلى الله علیه و آله را براى اقامه قسط و برپایى عدل و داد «1» نفرستاده است؟ پس چگونه شخصى ظالم مى‏تواند جانشین پیامبر گردد و ریشه عدالت و قسط را بسوزاند؟

چنین تفسیرى از اولو الامر با کدام یک از برنامه‏هاى سازنده و امیدبخش اسلام سازگار است؟ آیا گویندگان این سخن حقیقتاً معتقدند که اگر حاکم ظالمى با زور شمشیر بر جامعه اسلامى مسلّط شد و تمام ارزشهاى اسلامى را زیر پا نهاد، منکرات را علنى کرد، معروف را از بین برد، واجبات الهى را پرده درى کرد، باید به چشم اولو الامر و جانشین پیامبر به چنین انسان ظالم و منحرف و کافرى نگاه کرد و بى‏قید و شرط از او اطاعت کرد؟!

______________________________
(1) این مطلب در آیه شریفه 25 سوره حدید آمده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 113

متأسّفانه جواب این آقایان مثبت است و افراد فاسد و ظالمى، چون معاویه و پسرش را اولو الامر دانسته‏اند!

اى کاش هیچ یک از دانشمندان مسلمان چنین تفسیرى براى آیه ذکر نمى‏کردند.

2- برخى دیگر از مفسّران عقیده فوق را مردود دانسته و معتقد به عصمت اولو الامر شده‏اند- و از آنجا که انسانها غالباً خطا کار و غیر معصوم هستند، بنابراین مراد از اولو الامر «کلّ جامعه اسلامى» است و روشن است که «امّت اسلامى» از عصمت برخوردار است و امکان ندارد تمام مردم مسلمان خطا کنند. هر چند تک‏تک افراد جامعه خطاکارند! بنابراین، همانگونه که اطاعت از خدا و رسول صلى الله علیه و آله لازم است، پیروى از امّت اسلامى نیز واجب است!

و لکن در جواب این نظریّه عرض مى‏کنیم که: چگونه مى‏توان نظریّه مجموعه امّت اسلامى را در مسئله‏اى تحصیل کرد و به دست آورد؟ آیا به دست آوردن آراء و نظریّات تمام امّت اسلامى لازم نیست؟ اگر گفته شود نظریّه تک تک مسلمانان لازم نیست، بلکه مسلمانان نمایندگانى انتخاب مى‏کنند و اتّفاق و اجماع نمایندگان امّت اسلامى کافى است. مى‏گوئیم: آیا به دست آوردن اتّفاق آراء، حتّى از نمایندگان امّت اسلام (نه همه مسلمانان) امکان‏پذیر است؟

غالباً تحصیل اتّفاق آراءِ حتّى نمایندگان امّت اسلامى نیز امکان‏پذیر نیست؛ اگر گفته شود که اتّفاق آراء لازم نیست، بلکه معیار اکثریّت است، هرگاه اکثریّت نمایندگان امّت اسلامى به مسئله‏اى رأى مثبت دادند، تبعیّت از آنها به عنوان اولو الامر لازم است! آیا حقیقتاً معناى اولى الامر اکثریّت نمایندگان امّت اسلام است؟

3- برخى پا را از این فراتر نهاده‏اند و بر اثر خودباختگى در برابر فرهنگهاى بیگانگان، دموکراسى غربى را مصداق اولو الامر شمرده‏اند!

آیا اینگونه نظرها و تفسیرها، تفسیر به رأى نیست؟! آیا اینها پیشداوریهاى تحمیل شده بر قرآن نمى‏باشد؟! آیا این برداشتها کم لطفى به قرآن نیست؟!

آیات ولایت در قرآن، ص: 114

گذشته از همه اینها، دموکراسى غربى آش دهان‏سوزى نیست! آنها خود نیز قبول دارند که چیز ایده‏آلى نیست و از بابت ناچارى و اضطرار به آن پناهنده شده‏اند، چون در شرایط فعلى اگر به دموکراسى غربى پناهنده نمى‏شدند گرفتار بدتر از آن مى‏شدند و از باب پیاده کردن «اقلّ الضّررین» آن را عملى کردند وگرنه کدام انسان عاقلى مى‏پذیرد که از مجموع 100% مردم یک کشور، 50% در انتخابات شرکت کنند و 26% به یک نفر و 24% به شخص دیگرى رأى دهند، آنگاه منتخب 26% مردم، حاکم بر 100% مردم شود! آیا این عدالت است!؟

خودباختگان در مقابل دموکراسى غربى، آمریکا را مهد این مطلب مى‏دانند و خوشبختانه با افتضاح و رسوایى اخیر، که در جریان انتخابات آمریکا پیش آمد، ماهیّت حقیقى این نوع دموکراسى براى همگان روشن و هویدا شد. آنها که تمام صنعت و ادارات و کشور خود را با سیستم‏هاى کامپیوترى اداره مى‏کنند بر سر شمارش ده الى پانزده هزار برگه رأى دعوى دارند، که آیا آن را با دست بشمارند و یا با کامپیوتر محاسبه کنند! این دعوى چه معنى دارد! کارى که به هر شکلى انجام دهند نهایتاً در یک روز به اتمام مى‏رسد، چقدر دعوى و گفتگو و اختلاف بر سر آن به وجود آمده، به گونه‏اى که گوش جهانیان را کر کرده است!

اینگونه امور نشانگر بى‏اعتمادى مدّعیان دموکراسى و مردم سالارى به خویشتن و صنایع خویشتن است! دنیا باید بر این دموکراسى و انتخابات بخندد! و محقّقان باید این حادثه را موشکافانه بررسى کنند تا ماهیّت مدّعیان دموکراسى براى همه، مخصوصاً براى کسانى که آنجا را کعبه آمال خود مى‏دانند، روشنتر شود. و انصافاً که تفسیر اولو الامر به دموکراسى خلاف ظاهر آیه شریفه، بلکه ظلم و ستمى بزرگ به قرآن مجید است.

4- نظریّه تمام علماى شیعه این است که اولو الامر باید معصوم باشد و نمى‏تواند بیش از یک فرد در هر عصر و زمانى باشد. و آن شخص در عصر پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و پس از او ائمّه یازده‏گانه علیهم السلام مى‏باشند.

توضیح بیشتر: الف- همانگونه که گذشت، اولو الامر به مقتضاى آیه شریفه،

آیات ولایت در قرآن، ص: 115

(که اطاعت از خدا و پیامبر و اولو الامر را به صورت مطلق بیان کرده است) باید معصوم باشد تا بتوان بطور مطلق و بى‏چون و چرا از وى تبعیّت و پیروى کرد.

یعنى اولو الامر باید کسى باشد که نسبت به خطا و گناه و اشتباه بیمه باشد. به تعبیر دیگر، عصمت قدرت معنوى و تقواى بالایى است که شخص معصوم به خاطر آن گناه نمى‏کند و خطا و اشتباهى از او سر نمى‏زند، هر چند داراى اختیار است و مجبور نیست و مى‏تواند خطا و گناه کند، ولى به برکت آن تقواى بالا مرتکب آن نمى‏شود.

و به تعبیر سوم، تقوى مراتب مختلفى دارد؛ یک مرحله آن پرهیز از گناهان کبیره است، به گونه‏اى که اگر هم اتّفاقاً مرتکب شود فوراً از آن توبه مى‏کند؛ در مرحله دیگر علاوه بر این که گناهان کبیره را انجام نمى‏دهد، از گناهان صغیره نیز اجتناب و خوددارى مى‏کند و در صورت ارتکاب توبه مى‏کند. مرحله سوم، که از دو مرحله قبل بالاتر است، این که علاوه بر ترک گناهان کبیره و صغیره، مرتکب مکروهات نیز نمى‏شود. مراتب تقوى به همین شکل بالا مى‏رود تا به اوج آن، یعنى عصمت مطلق از گناهان و خطاها و اشتباهات، مى‏رسد. بنابراین، عصمت، آن‏گونه که برخى گمان کرده‏اند، نوعى جبر نیست؛ بلکه عالیترین مرحله تقوى است.

ب- اولو الامرِ معصوم- همانطور که شرح آن گذشت- کلّ امّت اسلامى یا علماء و اندیشمندان آنها به عنوان نمایندگان امّت اسلامى یا اکثریّت آنها نمى‏تواند باشد، بلکه باید شخصى خاص و فرد معیّنى باشد.

ج- از آنجا که عصمت یک قدرت معنوى و عالیترین مرحله تقوى است و این معیار براى انسانهاى معمولى و همه مردم قابل تشخیص نیست، اولو الامر معصوم باید از ناحیه خداوند، یا پیامبر صلى الله علیه و آله، یا معصوم دیگرى، که عصمتش ثابت شده است، معرّفى گردد.

نتیجه این که: اوّلًا: اولو الامر باید معصوم باشد؛ ثانیاً: باید فرد خاص و معیّنى باشد؛ و ثالثاً: تعیین معصوم و اولو الامر باید از سوى خداوند عالم باشد.

***

 

 



      

ادامه آیات ولایت

 

شیعه برخى از اجناس زکات واجب دارد و زکات برخى دیگر از اجناس مستحب است.

ثانیاً: مقایسه وضع اقتصادى علىّ بن أبی طالب علیه السلام، به هنگام نزول آیه ولایت که در اواخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، با زمان نزول آیات سوره دهر قیاس صحیحى نیست؛ زیرا وضع مسلمانان در ابتداى ظهور اسلام و در مکّه عموماً، وضع مناسبى نبود، بلکه وضع اقتصادى غالب مسلمانان ناگوار بود، مخصوصاً در مکّه که در محاصره اقتصادى نیز بودند، ولى هر چه بر عمر اسلام مى‏گذشت وضع مالى آنها رو به بهبود مى‏رفت، هنگامى که به مدینه مهاجرت کردند و از چنگال حصر اقتصادى مشرکان مکّه رهایى یافتند، و از سوى دیگر به کشت و زرع و تجارت پرداختند گشایشى در زندگى آنها به وجود آمد و با سرازیر شدن غنائم جنگى زندگى آنها رونق بیشترى گرفت، بگونه‏اى که اواخر عمر مبارک پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وضع غالب مسلمانان از نظر اقتصادى خوب بود. و با توجّه به این که آیات سوره مائده در اواخر عمر پیامبر نازل شده است، تعلّق زکات واجب به حضرت على علیه السلام چیز بعیدى نبود و نباید وضع مالى حضرت على را در این زمان، که غالب مسلمانان تمکّن مالى خوبى داشتند، با زمان نزول آیات سوره انسان (اوایل هجرت، طبق عقیده شیعه یا قبل از هجرت، طبق عقیده برخى از اهل سنّت) که عموم مسلمانان در سختى زندگى مى‏کردند مقایسه کرد. چرا که به اصطلاح‏

آیات ولایت در قرآن، ص: 103

طلبگى در تناقض هشت وحدت شرط است که یکى از آنها وحدت مکان و دیگرى وحدت زمان است، که هر دو در محلّ بحث مفقود است.

علاوه بر همه اینها، در مورد حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در روایات آمده است که: «اعْتَقَ الْفَ مَمْلُوکٍ مِنْ کَدِّ یَدِه‏ «1»؛ على علیه السلام از حاصل دسترنج خویش هزار برده آزاد کرد.»

روشن است که آن حضرت در زمان خلافت فرصت فعّالیّتهاى اقتصادى نداشت، تا از دسترنج خویش این مقدار بنده آزاد کند، پس حتماً قبل از خلافت و تصدّى حکومت، موفّق به انجام این عمل بزرگ شده است.

نتیجه این که، پرداختن یک انگشتر از سوى على علیه السلام، حتّى به عنوان زکات واجب، امر عجیب و غیر منتظره‏اى نیست.

حقیقتاً بهانه‏جویان دچار تناقض آشکارى شده‏اند، آنها در یک جا به زکات على علیه السلام به بهانه این که انگشترى بسیار قیمتى بوده و مصداق اسراف مى‏باشد اعتراض کرده‏اند و در جاى دیگر در اصل این کار، به خاطر عدم توانایى مالى على علیه السلام شک مى‏کنند!

*** نتیجه این که، على‏رغم اشکالات و بهانه‏جویى‏هاى فراوانى که پیرامون دلالت آیه شریفه ولایت مطرح شده، که مهمترین آنها در بالا ذکر شد و پاسخ آن بیان گشت، دلالت آیه شریفه بر ولایت روشن است، و آیه فوق ولایت و سرپرستى و امامت و رهبرى را براى سه کس ثابت مى‏کند: نخست خداوند متعال و سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و پس از او، حضرت امیر المؤمنین علىّ بن أبی طالب علیهما السلام.

نکته‏اى بسیار مهم!

اگر بنا باشد چنین بهانه‏جوئى‏هایى، که نمونه‏هایى از آن گذشت، پیرامون هر آیه‏اى از آیات قرآن مطرح شود، روشن‏ترین و محکم‏ترین آیات توحید نیز زیر سؤال مى‏رود و چیزى قابل استدلال باقى نمى‏ماند! در حالى که ملاحظه مى‏کنیم‏

______________________________
(1) بحار الأنوار، جلد 41، صفحه 43.

آیات ولایت در قرآن، ص: 104

که این اشکال‏تراشى‏ها و بهانه‏جوئى‏ها در تفسیر سایر آیات قرآن به چشم نمى‏خورد و گویا تنها به هنگام تفسیر آیات مربوط به ولایت و فضائل اهل البیت علیهم السلام خودنمایى مى‏کند!

اگر در پى علّت این برخورد دوگانه با آیات قرآن باشید، باید بگوئیم چنین اشخاصى در برابر قرآن زانوى ادب بر زمین نگذاشته‏اند و همچون شاگردى در صدد فرا گرفتن آنچه قرآن مى‏گوید نیستند! بلکه مى‏خواهند استاد قرآن باشند و مایلند پیشداوریهاى خود را از قرآن استخراج کنند! و این همان تفسیر به رأى است که در روایات اسلامى شدیداً مذمّت شده و تعبیرات تند و تکان‏دهنده‏اى در مورد آن دیده مى‏شود «1».

خوانندگان محترم! اگر بخواهیم استفاده صحیحى از قرآن، کلام وحى، یا روایات معصومین علیهم السلام داشته باشیم و به حقیقت برسیم باید شاگرد قرآن و احادیث باشیم و هر چه از این دو منبع مهم و غنىّ معارف اسلامى فهمیدیم بپذیریم، هر چند بر خلاف میلمان باشد. وگرنه به تفسیر به رأى و عواقب شوم آن و اشکالتراشى‏ها و بهانه‏جوئى‏ها و انکار مطالب بسیار روشن و واضح منتهى خواهد شد.

در روایت زیبایى سرنوشت و عاقبت این دو نوع برخورد با قرآن، چنین آمده است: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

... مَنْ جَعَلَهُ امامَهُ قادَهُ الَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ الَى النّارِ «2»

... کسى که قرآن را رهبر و امام خویش قرار دهد (و در برابر آن زانوى شاگردى بزند) قرآن او را به سوى بهشت رهنمون خواهد بود و کسى که خود را امام و جلودار قرآن قرار دهد (و پیشداوریهاى خود را بر قرآن تحمیل کند) او را به سمت جهنّم سوق خواهد داد.

حقیقتاً این روایت براى کسانى که تفسیر به رأى مى‏کنند تکان‏دهنده است.

______________________________
(1) مشروح مباحث تفسیر به رأى را در کتاب «تفسیر به رأى» نوشته حضرت آیة اللَّه العظمى‏ مکارم شیرازى «مدّ ظلّه» مطالعه فرمائید.

(2) بحار الأنوار، جلد 74، صفحه 134.

آیات ولایت در قرآن، ص: 105

پیام آیه ولایت‏

آیه شریفه محلّ بحث علاوه بر اثبات ولایت امیر المؤمنین علیه السلام، پیام مهمّى نیز براى شیعیان آن حضرت، بلکه براى تمام مسلمانان جهان دارد. و آن این که:

على علیه السلام بطور تصادفى و اتّفاقى ولىّ و سرپرست مؤمنان و جانشین پیامبر آخر الزّمان صلى الله علیه و آله و خلیفه شایسته خداى منّان نشده، بلکه رسیدن به این جایگاه بزرگ عواملى دارد که در خود آیه محلّ بحث آمده است. ایمان قوى و ریشه دار و اقامه نماز و حفظ رابطه بین خویشتن و خالق خویشتن و پرداخت زکات و برقرارى رابطه بین خویشتن و سایر انسانها، سبب شد که على علیه السلام، امیر المؤمنین گردد. «1»

بنابراین، آیه شریفه فوق به پیروان على علیه السلام مى‏گوید: اگر شما هم مى‏خواهید پا جاى پاى على علیه السلام بگذارید باید ایمانى قوى و نیرومند داشته باشید و در حفظ و تقویت آن بکوشید و رابطه خویش را با خداوند مهربان بیش از پیش عمیقتر و قوى‏تر نمائید و هرگز از نماز غافل نگردید و هماهنگ با نماز از پرداختن حقوق مالى خویش، مانند زکات و غیر آن، خوددارى نکنید. مخصوصاً در ماه مبارک رمضان که ماه بیدارى و هوشیارى و عبادت و خودسازى است باید تلاشى مضاعف در این زمینه‏ها داشت و با تفکّر در مضامین دعاهایى که در این ماه عزیز خوانده مى‏شود گامى عملى در جهت رفع فقر و نیاز نیازمندان، بهبود و شفاى بیماران، اداى قرضِ قرض‏داران، طلب رحمت و غفران براى از دنیا رفتگان، برطرف کردن غم و غصّه گرفتاران، آزادى و رهایى اسیران برداشته شود.

***______________________________
(1) به اصطلاح ما طلبه‏ها: «تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علّیّت است» یعنى اگر حکمى را براى وصفى بیاورند مفهومش این است که آن صفت، سبب این حکم شده است؛ مثلًا اگر گفته شود: «انسانهاى دانشمند را احترام کنید» معنایش این است که دانش این انسانها، سبب احترام آنها شده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 107

آیات خلافت و زعامت مسلمین‏

4 آیه اولى الامر

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا

«سوره نساء، آیه 59»

آیات ولایت در قرآن، ص: 109

آیه اولى الامر

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را؛ و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر [/ اوصیاى پیامبر] را. و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید.

این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. «سوره نساء، آیه 59»

دورنماى بحث‏

آیه فوق- که نام دیگر آن «آیه اطاعت» مى‏باشد- یکى دیگر از آیاتى است که بروشنى بر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام دلالت دارد و نقطه اصلى بحث در این آیه، جمله «أُولِی الْأَمْرِ*» است، که نظریّات مختلفى پیرامون آن مطرح شده است؛ بیان و شرح و نقد این نظریّات خواهد آمد.

شرح و تفسیر

اولو الامر چه کسانى هستند؟

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‏»- خداوند

آیات ولایت در قرآن، ص: 110

متعال در این قسمت از آیه شریفه، که خطاب به تمام مؤمنان به اسلام در سراسر عالم و در همه زمانها تا روز قیامت است، اطاعت مطلق و بى‏چون چرا از سه کس را بر مؤمنان لازم و واجب شمرده است:

نخست اطاعت از خداوند و سپس اطاعت از پیامبرش و سوم اطاعت از اولى الامر.

«فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»- در قسمت دوم آیه، مرجع مسلمانان را به هنگام اختلافات و منازعات مشخّص مى‏کند، گویا یک سیستم قضائى مستقلّى را براى آنها پایه‏گذارى مى‏کند؛ مى‏فرماید: اگر در چیزى نزاع و اختلاف داشتید در مورد آن از خداوند و پیامبرش داورى بطلبید و مسائل اختلافى خویش را در نزد بیگانگان از اسلام مطرح نکنید.

با توجّه به این که قید ایمان به خدا و آخرت آمده است، معلوم مى‏شود که مسلمانانى که در مسائل اختلافى به غیر منابع و محاکم اسلامى رجوع مى‏کنند مؤمن به خدا و آخرت نیستند.

نکته قابل توجّه دیگر این که: در صدر آیه و در ردیف کسانى که اطاعت از آنها واجب شمرده شده، نام اولى الامر به چشم مى‏خورد؛ ولى در ذیل آیه، که مرجع دعاوى و داورى را معیّن مى‏کند، اولى الامر نیامده است، این مطلب، یکى از سؤالات مهمّى است که در تفسیر آیه شریفه فوق مطرح مى‏باشد و ان شاء اللَّه در مباحث آینده پیرامون آن بحث خواهیم کرد.

«ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا*»- این جمله در حقیقت تعلیل دو جمله قبل است.

چرا مؤمنان باید از خدا و پیامبر و اولى الامر اطاعت کنند؟

چرا در منازعات و اختلافات، داورى غیر از خدا و رسولش انتخاب نکنند؟

زیرا این کار براى مؤمنان بهتر و عاقبت و سرانجامش خوشتر و نیکوتر است.

 



      

ادامه آیات ولایت درقرآن

 

او با این هدف نامه‏اى براى سران مکّه نوشت و آن را به زنى به نام «ساره» سپرد تا به مکّه برساند. ساره نامه را در لابه‏لاى گیسوان خود مخفى و به سوى مکّه حرکت کرد.

جبرئیل نازل شد و توطئه مذکور را به اطّلاع پیامبر صلى الله علیه و آله رساند؛ حضرت، على علیه السلام و چند نفر را مأمور کشف نامه کرد، آنها به دنبال زن رفتند و بالاخره نامه را کشف نموده به مدینه بازگشتند. به دنبال این جریان، آیه شریفه نازل شد و به سرزنش حاطب پرداخت. برخى از اصحاب، به پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کردند که حاطب باید به قتل برسد، امّا پیامبر صلى الله علیه و آله که دید حاطب پشیمان شده و قبلًا هم خدماتى کرده و جزء مجاهدان جنگ بدر محسوب مى‏شود، او را بخشید و آزاد کرد. «1»

در این آیه نیز با این که «حاطب» یک نفرد بود، صیغه‏هاى جمع به کار رفته است.

6- در آیه 52 سوره مائده مى‏خوانیم:

فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشى‏ أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ ...

(مؤمنان! یهود و نصارى را ولىّ خود قرار ندهید. ولى) کسانى را که در دلهایشان بیمارى است مى‏بینى که در (دوستى) آنان، بر یکدیگر پیشى مى‏گیرند، و مى‏گویند: مى‏ترسیم حادثه‏اى براى ما اتّفاق بیفتد شود (و نیاز به کمک آنها داشته باشیم.).

پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داده بود که مسلمانان رابطه خویش را با کفّار و مشرکان قطع کنند؛ یکى از منافقان، به نام «عبد الله بن ابى» مى‏گفت: اگر قطع رابطه کنیم زندگى ما

______________________________
(1) الکشّاف، جلد 4، صفحه 511.

آیات ولایت در قرآن، ص: 98

برهم مى‏ریزد و دچار مشکلاتى مى‏شویم. آیه فوق در شأن این منافق نازل شد. «1»

کسى که دم از ادامه ارتباط با کفّار و مشرکان مى‏زد، یکى بیش نبود؛ ولى در آیه از صیغه‏هاى جمع‏ «الّذین، قلوبهم، یسارعون، یقولون، نخشى و تصیبنا» استفاده شده است. پس استعمال جمع در مفرد با قرینه اشکالى ندارد.

7- خداوند متعال در آیه هشتم سوره منافقین مى‏فرماید:

یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ‏

آنها مى‏گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون مى‏کنند!» در حالى که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولى منافقان نمى‏دانند.

آیه فوق بعد از غزوه بنى المصطلق، که در سال ششم هجرى در سرزمین «قدید» واقع شد، نازل گشت. در اختلافى که بین یکى از مهاجرین و انصار رخ داد، سر کرده منافقین، عبد الله بن ابى، حرف بسیار زشتى زد و گفت: «ما، این گروه مهاجرین را پناه دادیم و به آنها کمک کردیم، امّا کار ما شبیه ضرب المثل معروفى است که مى‏گوید: «سمن کلبک یأکُلک؛ سگَت را چاق و فربه کن تا تو را بخورد!» سپس قسم خورد که پس از بازگشت به مدینه، مهاجرین را از آن شهر بیرون خواهد کرد، سپس آیه شریفه نازل شد. «2»

همانگونه که ملاحظه مى‏کنید یک نفر بیشتر این سخن را نگفت، ولى صیغه‏هاى «یقولون، رجعنا» جمع آورده شده است.

نتیجه این که، در آیات هفتگانه، که شرح آن گذشت، و دیگر آیات قرآن، که متعرّض آن نشدیم، صیغه جمع در جایى که باید مفرد به کار رود استعمال شده است و این یک فرهنگ رایج قرآن مجید است.

بنابراین اگر در آیه ولایت نیز صیغه‏هاى جمع به کار رفته، با این که جز علىّ بن‏

______________________________
(1) الکشّاف، جلد 1، صفحه 643.

(2) مشروح این داستان را در تفسیر نمونه، جلد 24، صفحه 156 مطالعه فرمائید.

آیات ولایت در قرآن، ص: 99

أبی طالب علیه السلام کسى در حال رکوع صدقه نداده است، اشکالى به دلالت آیه وارد نمى‏شود، بلکه این کار جهت عظمت على علیه السلام و کار او، انجام شده است.

اشکال ششم: ولایت على علیه السلام در حیات پیامبر صلى الله علیه و آله چه معنى دارد؟

اشکال دیگرى که فخر رازى‏ «1» و دیگران مطرح نموده‏اند این است که:

«اگر ولایت در این آیه شریفه به معناى سرپرستى و صاحب اختیار بودن و امامت و رهبرى باشد، ولایت على علیه السلام در حال حیات پیامبر صلى الله علیه و آله چه معنایى دارد؟

زیرا بر فرض ثبوت این معنى براى علىّ بن أبی طالب علیه السلام، ولایت بعد از رحلت پیامبر براى او ثابت مى‏شود، ولى در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله چنین ولایتى براى او ثابت نیست، امّا اگر ولایت را به معناى دوستى و نصرت بگیریم هیچ اشکالى ندارد، زیرا على حتّى در زمان پیامبر دوست و یار مؤمنان بوده است!».

پاسخ: جواب این اشکال هم روشن است، زیرا ولایت ولىّ و وصىّ و خلیفه و جانشین همواره بالقوّه بوده نه بالفعل و اساساً این مطلب در درون این کلمات نهفته است؛ حضرت زکریّا علیه السلام که از خداوند فرزندى طلب مى‏کند تا ولىّ و جانشین و وارث او باشد و خداوند نیز خواسته‏اش را اجابت نموده و یحیى را به او مى‏دهد «2»، آیا یحیى در زمان حیات پدر، وارث و ولىّ و جانشین اوست. یا پس از رحلت پدر؟ روشن است که این امور بعد از مرگ پدر است.

این مسأله یک امر عرفى و عقلائى است؛ کسانى که وصیتنامه مى‏نویسند و براى خود وصى تعیین مى‏کنند، آیا براى وصى، قبل از مرگ خویش ولایت و اختیارى قائل مى‏شوند، یا اینها مربوط به پس از مرگ است؟ آقاى فخر رازى حتماً وصیت‏نامه داشته است و براى خود وصى انتخاب کرده است، آیا وصىّ او در زمان حیاتش جانشین او بوده است، یا بعد از مماتش!؟ از این بالاتر، تمام زمامداران دنیا براى خویشتن خلیفه و جانشینى تعیین مى‏کنند، ولى هیچ کدام از

______________________________
(1) التّفسیر الکبیر، جلد 12، صفحه 28.

(2) سوره مریم، آیه 5 و 6.

آیات ولایت در قرآن، ص: 100

آنها در حیات زمامدار فعلى، قدرتى ندارند، بلکه قدرت و اختیارات آنها براى پس از مرگ زمامدار فعلى است.

بنابراین ولایت در آیه شریفه به معناى صاحب اختیار و سرپرست و امامت امّت است، ولى تمام این معانى بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله براى على علیه السلام فعلیّت پیدا مى‏کند.

علاوه بر این، مسأله تعیین جانشینى پیامبر اختصاص به این آیه ندارد، بلکه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در طول دوران بیست و سه‏ساله پیامبرى‏اش بطور مکرّر مسأله خلافت على علیه السلام را مطرح کردند، که اوّلین نمونه آن داستان حدیث یوم الدّار است.

پیامبر صلى الله علیه و آله پس از سه سال تبلیغ مخفیانه و غیر علنى، دست به تبلیغ علنى و آشکار زد و در اوّلین گام، سران قریش را به ضیافتى دعوت کرد و پس از ضیافت رسالت خویش را مطرح نمود و در پایان فرمود:

أَیُّکُمْ یُوازِرُنِی عَلى‏ هذَا الْامْرِ

کدام یک از شما در این مسئولیّت مهم مرا کمک خواهید کرد!؟

کسى جز على جواب مثبت نداد، پیامبر در همان مجلس فرمود:

«انْتَ وَصِیِّى؛ تو وصى و جانشین من خواهى بود.»

در حالى که پیامبر هنوز زنده بود، وصى و جانشین براى چه مى‏خواست!؟

نتیجه این که، این قبیل اشکالات، که جواب روشنى دارد، در واقع بهانه‏جویى است!

اشکال هفتم: منظور از زکات چیست؟

همانگونه که گذشت بهانه‏جویى‏هاى مختلفى در مورد دلالت آیه ولایت مطرح شده است، بگونه‏اى که کلمه به کلمه آیه مورد بحث را، زیر سؤال برده‏اند؛ «إنّما»، «ولىّ»، «راکعون»، «الزّکاة»، همه مورد سؤال و ایراد واقع شده است.

فخر رازى و دیگران گفته‏اند: منظور از زکات در آیه شریفه چه زکاتى است؟

آیا زکات مستحبّى منظور است، یا زکات واجب؟ چیزى به نام زکات مستحبّى‏

آیات ولایت در قرآن، ص: 101

نداریم، بنابراین حتماً منظور زکات واجب است. اگر منظور زکات واجب باشد و از سویى بگوئیم آیه در مورد علىّ بن أبی طالب علیه السلام است دچار تناقض مى‏شویم، زیرا على از نظر اقتصادى و مالى در حدّى نبود که زکات واجب به او تعلّق بگیرد، چون طبق آنچه در شأن نزول سوره انسان (سوره دهر) گفته‏اند على و خانواده‏اش وقتى روزه گرفته بودند و سائلى به در خانه آنها آمد و غذاى شب خود را به نیازمند دادند، دیگرى چیزى براى افطار نداشتند و مجبور شدند با آب افطار کنند؛ خلاصه این که، على که به اندازه غذاى یک شب اضافه نداشت، چطور زکات واجب به او تعلّق گرفته بود تا در حال رکوع بپردازد؟!

پاسخ: در جواب این اشکال، و به تعبیر صحیح‏تر بهانه، مى‏گوئیم:

اوّلًا: از نظر اسلام هم زکات واجب داریم و هم زکات مستحب؛ زیرا جمع‏آورى زکات پس از هجرت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به مدینه انجام شد. در حالى که در سوره‏هاى مکّى نیز سخن از زکات به میان آمده، و خداوند مردم را به پرداخت زکات تشویق کرده است؛ حتماً منطور، زکات مستحبّى است، یا زکاتهاى واجب که در آن زمان که حکومت اسلامى تشکیل نشده بود جمع‏آورى نمى‏شد.

به سه نمونه از این آیات، که در مکّه نازل شده است، توجّه کنید:

الف- در آیه چهارم سوره مؤمنون، که یک سوره مکّى است، مى‏خوانیم:

وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ‏

آنها (مؤمنان کسانى هستند) که زکات را انجام مى‏دهند.

در این آیه شریفه پرداخت زکات به عنوان یکى از صفات مؤمنین مطرح شده است و از آنجا که این سوره مکّى است و این آیه قبل از تشریع حکم زکات نازل شده است، در مى‏یابیم که زکات مستحب منظور بوده است.

ب- در آیه سوم سوره نمل، که در وصف مؤمنان است، مى‏خوانیم:

الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‏

مؤمنان کسانى هستند که نماز را برپا مى‏دارند و زکات را ادا مى‏کنند و به آخرت یقین دارند.

آیات ولایت در قرآن، ص: 102

سوره نمل نیز از سوره‏هاى مکّى است، بنابراین منظور از زکات در آیه فوق، زکات مستحبّى است.

ج- در آیه 39 سوره روم مى‏خوانیم:

وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَاولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ‏

آنچه را به عنوان زکات مى‏پردازید و تنها رضاى خدا را مى‏طلبید (مایه برکت است؛ و) کسانى که چنین مى‏کنند داراى پاداش مضاعفند.

این سوره هم مکّى است و منظور از زکات در آیه فوق زکات مستحبّى است.

 



      

دنباله بحث آیات ولایت در قرآن

مجازى این است که هیچ کس از دانشمندان، حتّى دانشمندان متعصّب اهل سنّت، معتقد نیستند غیر از على علیه السلام، کسى در حال رکوع صدقه داده باشد تا مشمول آیه باشد و این خود____________________________
(1) التّفسیر الکبیر، جلد 12، صفحه 28.

(2) روح المعانى، جلد 6، صفحه 167.آیات ولایت در قرآن، ص: 93

بهترین قرینه بر استعمال لفظ جمع در موردى است که باید لفظ مفرد بیاید.

ثانیاً: در آیات قرآن مجید بطور گسترده صیغه جمع در جایى که باید مفرد استعمال شود به کار رفته است؛ براى نمونه هفت مورد آن را متذکّر مى‏شویم:

1- در آیه 215 سوره بقره مى‏خوانیم:

یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْاقْرَبِینَ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَانَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏

(اى پیامبر ما) از تو سؤال مى‏کنند چه چیزى انفاق کنند، بگو: «هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادّى و معنوى که انفاق مى‏کنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.» و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است (لازم نیست تظاهر کنید، او مى‏داند).

در این آیه شریفه صیغه‏هاى‏ «یسألونک، ینفقون، انفقتم و ما تفعلوا» بصورت جمع آمده است و در ابتدا به نظر مى‏رسد که جمعى از مسلمانان سؤال فوق را طرح کردند، ولى طبق شأن نزول آیه، یک نفر بیشتر این سؤال را مطرح نکرد و او شخص ثروتمندى به نام «عمرو بن جموح» بود. «1» بنابراین، در این آیه شریفه لفظ جمع به جاى مفرد آمده است؛ حال یا به جهت عظمت کار، که انفاق مى‏باشد، و یا به منظور احترام به سؤال‏کننده که عمرو بن جموح مى‏باشد.

نکته: مطلب جالبى که در این آیه شریفه به چشم مى‏خورد این که خداوند در پاسخ به سؤال عمرو بن جموح به مطلب دیگرى مى‏پردازد، زیرا عمرو از نوع مالى که انفاق مى‏شود سؤال مى‏کند و خداوند از کسانى که باید به آنها انفاق شود سخن مى‏گوید. پیام این نوع پاسخ، اهمّیّت مصرف انفاق است، که انسان در درجه اوّل پدر و مادر و نزدیکان و بستگان خویش را در نظر بگیرد و به سراغ آنها برود و سپس به دیگران بپردازد.

2- خداوند متعال در آیه 274 سوره بقره مى‏فرماید:

______________________________
(1) الکشّاف، جلد 1، صفحه 257.

آیات ولایت در قرآن، ص: 94

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏

آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق مى‏کنند، مزدشان نزد پروردگارشان است؛ نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگین مى‏شوند.

در این آیه شریفه نیز کلمات «الّذین، ینفقون، اموالهم، فلهم، اجرهم، ربّهم، علیهم، هم، یحزنون» همه، به صیغه جمع آمده است؛ ولى بسیارى از مفسّران گفته‏اند که منظور، علىّ بن أبی طالب علیه السلام بوده است که شب و روز، پنهان و آشکار انفاق مى‏کرده است. طبق روایتى، آن حضرت چهار درهم داشت، یکى را شبانه و دیگرى را در روز، سومى را آشکار و چهارمى را پنهان انفاق کرد و آیه فوق در شأن انفاق او نازل شد! «1»

سؤال: مگر مى‏شود براى کارهاى بسیار جزئى، همچون انفاق چهار درهم، آیه‏اى نازل مى‏شود؟

پاسخ: آنچه از نظر اسلام مهم است کیفیّت و چگونگى عمل است نه مقدار عمل. بنابراین، اگر عمل مخلصانه باشد، ممکن است در شأن انفاق کمتر از چهار درهم نیز آیه‏اى نازل شود، امّا اگر کسى کوهى از طلا هم انفاق کند، ولى از سر اخلاص نباشد، هیچ ارزشى نخواهد داشت و آیه‏اى در شأن آن نازل نمى‏شود.

3- در آیه شریفه 173 سوره آل عمران مى‏خوانیم:

الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ‏

اینها (مجاهدان جنگ احد) کسانى بودند که (بعضى از) مردم، به آنان گفتند:

«مردم [/ لشکر دشمن‏] براى (حمله به) شما اجتماع کرده‏اند؛ از آنها بترسید!» امّا این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافى است؛ و او بهترین حامى ماست.

این آیه پیرامون جنگ احد نازل شده است، وقتى که گروهى از تازه مسلمانان‏

______________________________
(1) الکشّاف، جلد 1، صفحه 319.

آیات ولایت در قرآن، ص: 95

از فرمان پیامبر صلى الله علیه و آله در جنگ احد تخلّف و سرپیچى کردند و محلّ مأموریّت خویش را ترک نموده و به جمع‏آورى غنائم جنگى پرداختند، دشمن شکست خورده از غفلت مسلمانان سوء استفاده کرد و کوه احد را دور زد و مسلمانان را محاصره نمود و بدینسان دشمن شکست خورده پیروز شد و هفتاد تن از مسلمانان به شهادت رسیدند!

کفّار و مشرکین بدون این که کار را یکسره کنند، به همان پیروزى مختصر قناعت کرده و به سوى مکّه بازگشتند؛ در حین بازگشت به سمت مکّه، یکى از آنان گفت: ما که تا این مرحله پیروز شدیم، چرا پیامبر اسلام را به قتل نرساندیم، تا کار اسلام تمام شود؟ اگر امروز این کار را نکنیم، در آینده دوباره اسلام و مسلمانان مزاحم ما خواهند شد! سخنان او در دیگران تأثیر کرد و همه آهنگ بازگشت و ادامه نبرد را سردادند! در بین مشرکین شخصى به نام «نعیم بن مسعود» یا «معبد الخزاعى» بود که از ادامه جنگ ناراضى بود؛ او قبل از این که کفّار به مسلمانان برسند، خبر بازگشت کفّار و تصمیم آنها را به اطّلاع مسلمانها رساند، برخى از مسلمانان از این خبر وحشت کردند و گفتند: «آن زمان که همه سالم بودیم چنین شکست سختى خوردیم، اکنون که این مقدار کشته و مجروح داریم، چگونه مى‏توانیم در برابر آنها مقاومت کنیم! ولى عدّه‏اى دیگر از مسلمانها گفتند: «نه تنها با آنها نبرد مى‏کنیم، بلکه به استقبال آنها مى‏رویم» و حتّى مجروحین را پیشاپیش لشکر نهاده به سمت دشمن حرکت کردند، دشمن وقتى متوجّه شد که مسلمانها با مجروحین خود به استقبال آنها مى‏آیند، ترسید و براى حفظ همان مقدار پیروزى و موفّقیّت، دست به عقب‏نشینى زد و از درگیرى دوباره خوددارى نمود.

آیه شریفه فوق در مورد این داستان نازل شده است. و از «نعیم بن مسعود» یا «معبد الخزاعى» که تصمیم کفّار را به اطّلاع مسلمانان رساند، تعبیر به «ناس/ مردم» مى‏کند، در حالى که او یک نفر بیشتر نبود؛ ولى چون کار او کار با عظمتى بود، براى احترام و عظمت کار او، به جاى مفرد، از جمع استفاده شده است.

4- خداوند متعال در آیه 61 سوره آل عمران مى‏فرماید:

آیات ولایت در قرآن، ص: 96

فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ، ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ‏

هرگاه بعد از علم و دانشى که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.

این آیه پیرامون داستان مباهله است. در این ماجرا- همانطور که همه مى‏دانند- از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله، على و فاطمه و حسن و حسین (سلام اللَّه علیهم اجمعین) آمده بودند. منظور از «أَبْنائِنا» در آیه شریفه حسن و حسین (علیهما السّلام) و منظور از «نِساءَنا»، که جمع است، فاطمه زهراء (سلام اللَّه علیها) و منظور از «أَنْفُسَنا*»، که آن هم جمع است، علىّ بن أبی طالب علیه السلام است. «1»

بنابراین در این آیه شریفه نیز صیغه جمع، یعنى «نسائنا» و «انفسنا»، در مفرد، یعنى «فاطمه» و «على» به کار رفته است.

5- در اوّلین آیه سوره ممتحنه مى‏خوانیم:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ ...

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! ...

بسیارى از مفسّران گفته‏اند که این آیه شریفه در مورد «حاطب ابن ابى بلتعه» نازل شده و او یک نفر بوده است، ولى صیغه‏هاى‏ «الّذین، آمنوا، لا تتّخذوا، عدوّکم» همه جمع به کار رفته است و این به خاطر عظمت خطر کارى است که او مى‏خواست انجام دهد و آن این که: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله تصمیم به فتح مکّه گرفت، راههاى منتهى به مکّه را مسدود نمود، تا خبر لشکرکشى مسلمانان به گوش کفّار و مشرکین مکّه نرسد و آنها غافلگیر شده و بدون جنگ و خونریزى‏

______________________________
(1) الکشّاف، جلد 1، صفحه 368.

آیات ولایت در قرآن، ص: 97

تسلیم شوند؛ «حاطب» که مال و ثروتى در مکّه داشت، نزد خود گفت: «با انتقال خبر لشکرکشى مسلمانان به مکّه، اموالم را از دست مشرکان خارج مى‏کنم»، و به قول سیاستمدارها: «امتیازى بدهم و امتیازى بگیرم

 



      

ادامه آیات ولایت درقرآن 2

 

دومین اشکالى که بیشتر شبیه به بهانه است و از سوى مفسّرین اهل سنّت مطرح شده، این که: قبول داریم آیه شریفه در شأن حضرت على علیه السلام وارد شده است، ولى انجام این کار توسّط علىّ بن أبی طالب در نماز «فعل کثیر» است و «فعل کثیر» باعث بطلان نماز مى‏شود. آیا على در نماز کارى مى‏کند که باعث بطلان شود؟

پاسخ: جواب این بهانه نیز روشن است؛ زیرا:

اوّلًا: فعل کثیر، همانگونه که از اسمش پیداست، به انجام عمل زیادى گفته مى‏شود که ارتباطى به نماز نداشته باشد و صورت نماز را بر هم مى‏زند؛ مثل این که شخصى در وسط نماز، بر اثر شنیدن یک خبر خوشحال‏کننده، شروع به کف زدن کند و همراه آن به بالا و پایین بپرد و سوت و هورا بکشد. امّا یک اشاره به سائل و محتاج، بگونه‏اى که حتّى خود حضرت انگشترش را از دست خارج کند، بلکه شخص نیازمند خود این کار را کند، آیا «فعل کثیر» است؟! «1»

______________________________
(1) زمخشرى در تفسیر الکشّاف، جلد 1، صفحه 649 اعتراف کرده که این کار فعل کثیر نبوده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 89

چگونه چنین کارى فعل کثیر است در حالى که طبق روایات به نمازگزار اجازه داده شده که اگر به هنگام نماز بینى او خون آمد و وسیله شستشو در نزدیک او بود، بینى خود را آب بکشد و به نماز ادامه دهد!؟ یا اگر حیوان خطرناکى در نزدیکى خود مشاهده کرد، آن را بکشد و به نماز خود ادامه دهد؟

آیا این افعال فعل کثیر نیست؛ ولى یک اشاره فعل کثیر است؟!

ثانیاً: این بهانه، نعوذ باللَّه، اشکالى و ایرادى به خداوند است! زیرا خداوند در آیه‏اى که در رابطه با این کار على علیه السلام نازل شده، وى را ستایش مى‏کند. اگر عمل آن حضرت باعث باطل شدن نماز او مى‏شد، آیا خداوند در شأن او و به عنوان مدحش، آیه‏اى نازل مى‏کرد؟

نتیجه این که، این اشکال هم بهانه‏اى بیش نیست و نتیجه تعصّب و لجاجت است.

اشکال سوم: انگشتر بسیار قیمتى بود!

طبق برخى از روایات انگشتر فوق بسیار قیمتى و با ارزش بود، حتّى به گفته بعضى، قیمت آن برابر با مالیات یک استان، مثل شامات، بوده است. آیا استفاده از چنین انگشتر ارزشمندى، براى علىّ بن أبی طالب اسراف و حرام نبوده است؟

پاسخ: جواب این بهانه نیز روشن است؛ زیرا:

اوّلًا: در هیچ روایت معتبرى مطلب فوق دیده نمى‏شود؛ بلکه ظاهراً انگشتر مورد بحث یک انگشتر معمولى و عادى بوده است؛ زیرا در آن زمان هنوز ایران و شامات و مانند آن فتح نشده بود و آن ثروتهاى کلان به دست مسلمانان نرسیده بود، بلکه فتوحات مذکور پس از ارتحال پیامبر صلى الله علیه و آله و در عصر خلفا رخ داد. علاوه بر این، على علیه السلام که غذایش در اوج قدرت و خلافت یک نوع خورشت بیشتر نبود و غالباً به نان جوین اکتفا مى‏کرد و لباسش معمولًا کرباس بود، چگونه امکان دارد از انگشترى چنان قیمتى استفاده کند؟

آیات ولایت در قرآن، ص: 90

بنابراین، شکى نیست که آن روایت ضعیف را، که نه با سایر روایات این باب هماهنگى دارد و نه زندگانى على علیه السلام آن را تأیید مى‏کند و نه با تاریخ مى‏سازد، روى اغراض خاصّى ساخته‏اند!

ثانیاً: چگونه امکان دارد على علیه السلام انگشترى بسیار قیمتى داشته باشد، در حدّى که اسراف و حرام باشد و آن را صدقه دهد و خداوند او را مدح و ستایش کند؟! بنابراین، از این که آیه شریفه در مدح و تمجید چنین شخصى و چنان کارى نازل شده است مى‏فهمیم این سخنان پایه و اساسى ندارد و بر اساس اهداف خاصّى ساخته شده است.

اشکال چهارم: این کار با حضور قلب نمى‏سازد!

با توجّه به حضور قلبى که على علیه السلام به هنگام ذکر و یاد خدا بطور کلّى، و به هنگام نماز بالخصوص داشت، که غرق در صفات جلال و جمال الهى مى‏گشت و هیچ توجّهى به غیر خدا نداشت، بگونه‏اى که عملیّات جرّاحى و خارج نمودن پیکان تیر، که در حال عادى و غیر نماز بر على علیه السلام سخت و دشوار بود، به هنگام نماز انجام شد «1» و در زمانى که آن حضرت بسان عارفى دل‏سوخته فانى در خداوند شده بود و به هیچ چیز جز او توجّه نداشت، پیکان تیر را خارج ساختند. با توجّه به این حضور قلب فوق العاده، چگونه على علیه السلام به هنگام نماز به سخنان سائل توجّه کرد و در رکوع نماز به او کمک کرد؟! خلاصه این که، این مسأله با آن حضور قلب جامع و کامل على علیه السلام در نماز سازگار نیست.

جواب: اوّلًا: سائل پس از ناامیدى از دریافت کمک، در راز و نیاز با خدا، شکوه و گله خویش را با نام خدا شروع کرد: «اللَّهُمَّ اشهد ...؛ خدایا تو شاهد باش» بنابراین، این نام خدا بود که توجّه على را به سوى سائل جلب کرد و این، منافاتى با حضور قلب و توجّه به خداوند در نماز ندارد.

علاوه بر این، مگر مأموم در نماز جماعت صداى مکبّر، یا امام را نمى‏شنود و از او تبعیّت نمى‏کند؟ اگر نمى‏شنود، چگونه مى‏تواند به همراه او نماز را اقامه کند؟!

______________________________
(1) مشروح این جریان را با اسناد و مدارک آن در کتاب «110 داستان از زندگانى امام على علیه السلام» آورده‏ایم.

آیات ولایت در قرآن، ص: 91

و اگر مى‏شنود، پس در هیچ نماز جماعتى حضور قلب وجود ندارد؟!

ثانیاً: آیا شنیدن صداى سائل، با توجّه به این که در احادیث از او به رسول خدا تعبیر شده، اشکالى دارد؟ شنیدن صداى فرستاده خدا، چه منافاتى با حضور قلب دارد؟ «1»

ثالثاً: آیا شنیدن صداى مظلوم و برطرف کردن مشکل او، حتّى در نماز، عبادت نیست؟ «2» اگر عبادت است و على علیه السلام مجذوب آن شده و آن را انجام داده، نه تنها کار آن حضرت اشکال نداشته، بلکه عبادت در عبادت محسوب مى‏شود.

آنچه اشکال دارد پرداختن به خویشتن به هنگام نماز است، امّا پرداختن به نیازمند مظلوم، که عبادت محسوب مى‏شود، اشکالى ندارد.

نتیجه این که، این اشکال هم مردود است و در حقیقت هدف طرّاحان این اشکال و اشکالات مشابه، کم رنگ نمودن دلالت آیه بر ولایت امیر مؤمنان، على علیه السلام است.

اشکال پنجم: چرا تمام ضمیرهاى آیه جمع است؟

همانگونه که گذشت آیه شریفه براى سه گروه ولایت قائل شده است، و در مورد گروه سوم تمام ضمیرها، فعل‏ها و موصول‏ها بصورت جمع آمده است.

توجّه کنید:

1. الَّذین‏ 2. آمنوا 3. الّذین‏ 4. یقیمون‏ 5. یؤتون‏ 6. هم‏ 7. راکعون.

هفت کلمه مذکور همه متناسب با جمع است، معناى این جملات این است که‏

______________________________
(1) در حدیثى از امیر المؤمنین علیه السلام آمده است که: «مسکین فرستاده خدا به سوى شماست، هر کس او را رد کند خدا را رد کرده است و هر کس به او چیزى بدهد، گویا به خداوند داده است!» (وسائل الشّیعة، جلد 6، ابواب الصّدقه، باب 23، حدیث 11).

(2) روایات فراوانى در فضیلت و آثار صدقه و کمک به نیازمندان وارد شده است؛ از جمله در روایتى از امام باقر علیه السلام مى‏خوانیم: «انجام یک حج را از آزاد کردن هفتاد غلام بیشتر دوست دارم و کمک کردن به یک خانواده نیازمند مسلمان و سیر کردن شکم و پوشانیدن آنها و حفظ آبرویشان، از هفتاد حج در نزد من باارزش‏تر است.» (وسائل الشّیعه، جلد 6، ابواب الصدقه، باب 2، حدیث 3)

آیات ولایت در قرآن، ص: 92

افراد مختلفى در حال رکوع به فقیر کمک کردند، در حالى که در تمام روایات فقط از على علیه السلام به عنوان کسى که در حال رکوع صدقه داد، نام برده شده است. با توجّه به این مطلب، آیا روایاتى که در شأن نزول آیه شریفه وجود دارد، با آیه سازگار است؟ و روشن است که اگر بین آیه‏اى از قرآن مجید و روایت یا روایاتى تعارض وجود داشته باشد، باید دست از آن روایت یا روایات برداریم و به مضمون و محتواى آیه قرآن عمل کنیم، پس تعارض فوق بین آیه شریفه و روایات، روایات را بى‏اعتبار مى‏کند.

پاسخ: دانشمندان و مفسران اهل سنّت خود پاسخ این اشکال را داده‏اند؛ فخر رازى در جواب این سؤال مى‏گوید:

جمع گاهى براى احترام است، یعنى گاهى با این که مخاطب یک نفر بیشتر نیست، براى احترام لفظ جمع به کار برده مى‏شود همانگونه که در فارسى نیز چنین است و به جاى «تو رفتى، گفتى، آمدى و مانند آن» گفته مى‏شود: «شما رفتید، گفتید، آمدید و مانند آن» بنابراین در ادبیّات عرب گاهى جهت احترام لفظ جمع به جاى مفرد به کار برده مى‏شود و در آیه فوق نیز چنین است. «1»

آلوسى در روح المعانى‏ پاسخ دیگرى داده است؛ او مى‏گوید:

گاه براى عظمت شخص، و گاه براى عظمت کار، به جاى صیغه مفرد از صیغه جمع استفاده مى‏شود و این در لغت عرب مرسوم است. ولى چون این استعمال، مجازى است نیاز به قرینه دارد. «2»

و امّا پاسخ ما: اوّلًا: همانطور که گفتید استعمال صیغه جمع به جاى مفرد جهت احترام شخص یا عظمت کار، مرسوم و متداول است و در آیه مورد بحث نیز به همین جهت صیغه جمع به کار رفته است و قرینه این استع

 



      

ادامه آیات ولایت درقرآن

 

مطلب مذکور مضمون بیش از چهل روایتى است که پیرامون آیه شریفه فوق نازل شده است؛ ما در اینجا به ذکر سه روایت از روایات چهل‏گانه فوق اکتفا مى‏کنیم و این روایات را مخصوصاً از تفسیر فخر رازى نقل مى‏کنیم:

1- رَوى‏ عَطاء عَنْ ابْنِ عَبَّاس أَنَّها نَزَلَتْ فی عَلِیِّ بْنِ أَبی طالِب ... «2»

شخصى به نام عطاء از ابن عبّاس، صحابى معروف و مفسّر قرآن، نقل مى‏کند که او فرموده است: آیه ولایت در شأن علىّ بن أبی طالب علیهما السلام نازل شده است.

2- روى ان عبد الله بن سلام قال: لَمَّا نَزَلَتْ هذِه الْآیَةُ، قُلْتُ، یا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا رَأَیْتُ عَلِیّاً تَصَدَّقَ بِخاتَمِهِ عَلى‏ مُحْتاجٍ وَ هُوَ راکِعٌ فَنَحْنُ نَتَوَلَّاهُ‏ «3»

روایت شده است که عبد الله بن سلام گفت: هنگامى که آیه شریفه‏ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ ...» نازل شد، به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله عرض کردم: هنگامى که على انگشترش را به شخص نیازمندى صدقه داد من آنجا حاضر بودم و این صحنه را با چشم خود دیدم (حال با توجّه به نزول این آیه درباره ولایت او) من ولایت ایشان را مى‏پذیرم.

______________________________
(1) وضع اقتصادى مسلمانان در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله، مناسب نبود و غالب مسلمانان در عسرت و سختى بسر مى‏بردند و حتّى براى ضروریّات اوّلیّه زندگانى خویش مشکل داشتند.

(2) التّفسیر الکبیر، جلد 12، صفحه 26.

(3) التّفسیر الکبیر، جلد 12، صفحه 26.

آیات ولایت در قرآن، ص: 84

3- سومین روایت، که مهمترین و جامع‏ترین روایت در این موضوع محسوب مى‏شود، از ابو ذر غفارى نقل شده است. روایت مذکور را فخر رازى به نقل از ابو ذر چنین مطرح مى‏کند:

قال: صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى اللَّه علیه وآله یَوْماً صَلوةَ الظُّهْرِ، فَسَأَلَ سائِلٌ فِى الْمَسْجِدِ فَلَمْ یُعْطِهِ أَحَدٌ فَرَفَعَ السَّائِلُ یَدَهُ إِلَى السَّماءِ وَ قالَ: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ أَنِّی سَأَلْتُ فِی مَسْجِدِ الرَّسُولِ فَما أَعْطانِی أَحَدٌ شَیْئاً!» وَ عَلِیٌّ کانَ راکِعاً، فَأَوْمَأ إِلَیْهِ بِخِنْصِرِهِ الْیُمْنى‏ وَ کانَ فِیها خاتَمٌ فَأَقْبَلَ السَّائِلُ حَتّى أَخَذَ الْخاتَمَ بِمَرْأى النَّبِىُّ صلى الله علیه و آله فَقالَ صلى الله علیه و آله: اللَّهُمَّ إِنَّ أَخِی مُوسى‏ سأَلَکَ فَقالَ: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی، وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی، هارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی‏ «1»» فَأَنْزَلَت قُرْآناً ناطِقاً: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً «2»» وَ اللَّهُمَّ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ وَ صَفِیُّکَ فَاشْرَحْ لِی صَدْرِی‏ وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی، عَلِیّاً، اشْدُدْ بِهِ ظَهْرِی.

قالَ أَبُو ذَر: فَوَ اللَّهِ ما أَتَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله هذِهِ الْکَلِمَةِ حَتَّى نَزَلَ جِبْرَئیلُ، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ: اقْرأْ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ...»

ابو ذر مى‏گوید: روزى همراه، با پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نماز ظهر را به جماعت اقامه کردیم، پس (از نماز) نیازمندى تقاضاى کمک کرد، (بر اثر فقرى که بر غالب مسلمانان حاکم بود) کسى از حاضران کمکى به او نکرد، سائل (که از دریافت کمک ناامید شده بود) دستانش را به سوى آسمان بلند کرد و چنین گفت: خدایا! تو شاهد باش که در مسجد پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله تقاضاى کمک کردم، کسى کمکم نکرد! على علیه السلام که در آن هنگام مشغول نماز (مستحبّى و نافله) بود با انگشت خِنْصِرْ (یعنى انگشت کوچک دست راستش، که انگشترى در آن بود) به آن نیازمند اشاره کرد! شخص نیازمند به سوى آن حضرت آمد و انگشتر آن حضرت‏

______________________________
(1) سوره طه، آیات 25 تا 32.

(2) سوره قصص، آیه 35.

آیات ولایت در قرآن، ص: 85

را در آورد و رفت. این صحنه در حضور و جلوى چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله (و اصحاب) انجام شد. پیامبر صلى الله علیه و آله (پس از دیدن این صحنه زیبا و با شکوه، دست به آسمان بلند کرد و) فرمود: پروردگارا! برادرم موسى بن عمران از تو تقاضایى کرد و گفت:

«پروردگارا! سینه‏ام را گشاده کن، و کارم را برایم آسان گردان؛ و گره از زبانم بگشاى؛ تا سخنان مرا بفهمند. و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را. با او پشتم را محکم گردان؛ و او را در کارم شریک ساز»، و تو (در مقام اجابت خواسته‏اش) در قرآن چنین فرمودى: «بزودى بازوان تو را به وسیله برادرت محکم (و نیرومند) مى‏کنیم؛ و براى شما سلطه و برترى قرار مى‏دهیم.»

پروردگارا! من محمّد، پیامبر و برگزیده تو هستم، سینه‏ام را گشاده کن؛ و کارم را برایم آسان گردان؛ و وزیرى از خاندانم؛ یعنى على، برایم قرار ده، با او پشتم را محکم گردان.»

ابو ذر در ادامه این حدیث بسیار زیبا مى‏گوید: «به خدا قسم هنوز سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ ...» را بر پیامبر خواند!

فخر رازى پس از نقل این سه روایت مى‏گوید: «مجموعه روایاتى که در این مسأله وارد شده، همین سه روایت است.» «1»

یادآورى دو نکته‏

1- روایت ابو ذر نشان مى‏دهد که صدقه حضرت على علیه السلام در حال نماز، تنها یک کمک معمولى به شخصى نیازمند نبوده است، بلکه باعث حفظ سُمعه و ابّهت مسجد النّبى، کانون اسلام و مرکز صحابه و مسلمانان نیز شد؛ زیرا آن نیازمند از این که در مسجد النّبى، آن مسجد پرآوازه و پرخاطره، به او کمکى نشده بود، به درگاه خدا شکایت کرد. بنابراین، صدقه آن حضرت در رکوع نماز، علاوه بر رفع نیاز آن انسان محتاج، موجب حفظ اعتبار و ابّهت مسجد النّبى صلى الله علیه و آله و اصحاب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز بود!.

______________________________
(1) التّفسیر الکبیر، جلد 12، صفحه 26.

آیات ولایت در قرآن، ص: 86

2- ادّعاى فخر رازى، مبنى بر این که مجموعه روایات موجود پیرامون آیه شریفه محلّ بحث، تنها سه روایت مذکور است، سخن بى‏اساسى است؛ زیرا همانطور که گذشت، بیش از چهل روایت در این زمینه وجود دارد و جالب این که بیشتر این روایات از خود اهل سنّت نقل شده است، ولى امان از تعصّب و لجاجت که وقتى دامنگیر انسان مى‏گردد، باعث مى‏شود که او سخنان غیر منتظره بگوید، هر چند دانشمندى چون فخر رازى باشد! علاوه بر این که اگر در مسأله‏اى، مانند آیه فوق، بیش از چهل روایت به ما رسیده باشد، مى‏توان ادّعا کرد که چندین برابر آن، روایت وجود داشته که در طول تاریخ از بین رفته است؛ مخصوصاً در دوران سیاه و تاریک بنى امیّه که رسماً با فضائل و مناقب اهل البیت علیهم السلام، مخصوصاً آنچه مربوط به امیر مؤمنان علیه السلام بود، مبارزه مى‏شد و کسى جرأت بیان و نشر فضائل آن حضرت را نداشت و چه بسا افرادى بودند که فضائلى از حضرت مى‏دانستند و جرأت بیان آن را نداشتند و آن فضائل را با خود به گور بردند! جوّ خفقان و اختناق بقدرى شدید بود که افرادى که فضائل اهل بیت را مى‏گفتند تحت تعقیب قرار مى‏گرفتند، بلکه اگر کسى نام فرزندش را على مى‏نهاد، نیز مورد مؤاخذه قرار مى‏گرفت!

با این شرایط سخت اگر در مسأله‏اى 40 روایت به ما برسد به جرأت مى‏توان ادّعا کرد که چند برابر این مقدار روایت بوده که در طول تاریخ از بین رفته است!

نتیجه این که، با توجّه به روایات فراوان، که در حدّ تواتر است و برخى از آنها به طور مفصّل مطرح شد، شکّى باقى نمى‏ماند که آیه شریفه‏ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ» در شأن حضرت امیر مؤمنان علیه السلام وارد شده و آن حضرت، پس از خداوند و پیامبرش، سرپرست مسلمانها و امام و رهبر و پیشواى آنهاست.

بهانه‏ها و اشکالها!

على‏رغم دلالت روشن آیه شریفه بر ولایت امیر المؤمنین علیه السلام، برخى از دانشمندان اشکالها و ایرادهایى پیرامون دلالت آیه مطرح کرده‏اند که بسیارى از

آیات ولایت در قرآن، ص: 87

این اشکالات، در لباس اشکال و پرسش، ولى در واقع بهانه‏جویى است! «1»

به نمونه‏هاى از این اشکالات توجّه کنید:

اشکال اوّل: إنّما دلالت بر حصر ندارد!

همانطور که گذشت استدلال بر آیه فوق بر سه امر استوار بود؛ یکى این که کلمه «انّما» در آیه شریفه دلالت بر حصر دارد و ولایت را به سه گروهى که در آیه آمده اختصاص مى‏دهد. بنابراین، ولایت مورد بحث براى غیر آنها ثابت نیست.

برخى از مفسّران اهل سنّت گفته‏اند: «إنّما» در آیه فوق دلالت بر حصر ندارد، چون در قرآن آیه دیگرى نیز وجود دارد که کلمه «إنّما» در آن آمده و دلالت بر حصر ندارد و آن، آیه شریفه 20 سوره حدید است، در این آیه مى‏خوانیم:

إِعْلَمُوا أَنَّما الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِى الْامْوالِ وَ الْاوْلادِ ...

بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمل‏پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است ...

«إنَّما» در آیه فوق به معناى حصر نیست؛ زیرا مى‏دانیم زندگى دنیا فقط آنچه در آیه آمده نیست، بلکه شامل لذّت و عبادت و کار و فعالیّت و تحصیل علم و امور دیگر هم مى‏شود؛ بنابراین، همانگونه که «انَّما» در این آیه دلالت بر حصر نمى‏کند، در آیه ولایت نیز دلالت بر حصر نمى‏کند، پس استدلال به آن آیه ناقص است.

______________________________
(1) البتّه شکّى نیست که سؤال و پرسش دریچه علم و دانش و کلید فتح و حلّ مشکلات و مجهولات است؛ بدین جهت در دو آیه قرآن، بصورت مطلق دستور به پرسش و کنجکاوى داده شده است؛ خداوند در آیه 43 سوره نحل و 7 سوره انبیاء مى‏فرماید:

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ*؛ اگر نمى‏دانید، از آگاهان بپرسید!»

این آیه شریفه از هر جهت مطلق است، یعنى هر کسى، هر سؤالى داشته باشد، مى‏تواند از اهل خبره آن بپرسد. در روایات هم، احادیث فراوانى در این مورد وارد شده است؛ ولى آنچه مهم است این که سؤال، به قصد فهم حقیقت و دریافت جواب باشد، نه از روى لجاجت و تعصّب، مانند بسیارى از سؤالات بالا که از سوى دانشمندان اهل سنّت، پیرامون آیه ولایت، مطرح شده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 88

پاسخ: این اشکال، از جمله اشکالاتى است که در لباس اشکال و در واقع بهانه است؛ زیرا ما معتقدیم که:

اوّلًا: «إنّما» در این آیه هم به معناى حصر است و دنیا از دید یک انسان مؤمن و عارف، حقیقتاً جز لهو و لعب و مانند آن نیست. شما گرفتار زرق و برق دنیا شده‏اید و خیال مى‏کنید دنیا چیز دیگرى هم هست، ولى اگر با چشم حقیقت بین نگاه کنید، حکومتها، مقامها، قصرها، کاخها، و همه مظاهر دنیا را بازیچه‏اى بیش نخواهید دید که دنیاپرستان بسان کودکان سرگرم آن هستند.

ثانیاً: بر فرض که در یک جا کلمه «انّما» در معناى حقیقى خود استعمال نشود، این، دلیل نمى‏شود که در موارد دیگر هم حمل بر معناى غیر حقیقى کنیم.

نتیجه این که، بدون شک «انّما» در آیه شریفه دلالت بر حصر دارد و استدلال به آیه کامل است.

اشکال دوم: إعطاء خاتم فعل کثیر است!

 



      

ادامه آیات ولایت درقرآن 2

 

وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً

و آن کس که مظلوم کشته شده، براى ولىّ و سرپرست او سلطه و حقّ قصاص قرار دادیم.

ولىّ، در این آیه به معناى سرپرست و صاحب اختیار بکار رفته است؛ زیرا حقّ قصاص براى دوست مقتول ثابت نیست، بلکه براى وارث و ولىّ او ثابت است.

ج‏ در طولانى ترین آیه قرآن مجید، آیه 282 سوره بقره، که در مورد نوشتن سند «1» به هنگام پرداخت قرض الحسنه مى‏باشد، مى‏خوانیم:

فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ‏

(اگر کسى که حق بر ذمّه اوست توانایى بر املا کردن ندارد،) باید ولىّ و سرپرست او (به جاى او،) با رعایت عدالت، املا کند.

در این آیه شریفه نیز ولىّ به معناى سرپرست و صاحب اختیار آمده است.

د- در آیه شریفه 34 سوره انفال مى‏خوانیم:

وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ‏

... و حال آن که از (عبادت موحّدان در کنار) مسجد الحرام جلوگیرى مى‏کنند در حالى که سرپرست و ولىّ آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزگارانند.

______________________________
(1) با این که طولانى ترین آیه قران پیرامون نوشتن سند دین و قرض الحسنه است، ولى متأسّفانه این حکم در بین مسلمانان ترک شده و بر اثر ترک این سنّت، گرفتاریها و مشکلات فراوانى به بار آمده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 80

ولىّ، در این آیه به معناى سرپرست است و الّا روشن است که کفّار و مشرکان هیچ‏گونه دوستى با چنین مکان مقدّسى ندارند!

ه- در آیه پنجم سوره مریم نیز مى‏خوانیم:

فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ‏

(خدایا!) تو از نزد خود جانشینى به من ببخش (و فرزندى به من عنایت کن) که وارث من و دودمان یعقوب باشد.

روشن است که ورثه پس از مرگ ولىّ و سرپرست، وارث اموال او هستند، نه این که تنها دوست و یار و یاور او باشند.

نتیجه این که کلمه ولىّ در آیات قرآن در معانى مختلفى استعمال شده است؛ ولى در اکثر موارد به معناى سرپرست و صاحب اختیار است.

منظور از ولىّ در آیه مورد بحث‏

با توجّه به آنچه گذشت، منظور از ولىّ در آیه مورد بحث، آیه ولایت، چیست؟

آیا ولىّ در این آیه به معناى دوست و یار و یاور است؟

این که بر خلاف اکثر موارد استعمال این کلمه در سراسر قران مجید است. پس انصاف این است که «ولىّ» در این آیه به معناى سرپرست و صاحب اختیار است؛ نه به معناى دوست و یار و یاور؛ زیرا:

اوّلًا: «انّما» که در صدر آیه آمده دلیل بر حصر است. یعنى فقط این سه دسته ولىّ مؤمنان هستند، نه غیر آنها؛ در حالى که اگر ولىّ به معناى دوست باشد حصر معنى نخواهد داشت، زیرا در این صورت واضح است که غیر از سه گروه فوق کسان دیگرى هم یار و یاور مؤمنان هستند، علاوه بر این که اگر ولىّ به معناى یار و یاور باشد این همه قید براى‏ «الَّذِینَ آمَنُوا»* لازم نبود، که در حال اقامه نماز زکات بدهند. زیرا همه مؤمنان، حتّى در غیر حال نماز و بلکه حتّى مؤمن بى‏نماز، مى‏تواند یار و یاور برادر مسلمان خویش باشد؛ بنابراین، از کلمه «انّما» که دلالت بر حصر مى‏کند و قیود متعدّدى که در مورد «الَّذِینَ آمَنُوا»* آمده است، استفاده‏

آیات ولایت در قرآن، ص: 81

مى‏شود که ولایت در آیه شریفه به معناى دوستى و نصرت نیست؛ بلکه به معناى سرپرستى و صاحب اختیار بودن است. خداوند و پیامبر و مؤمنین (با آن شرایطى که در آیه آمده) ولىّ و صاحب اختیار و سرپرست شما مى‏باشند.

ثانیاً: آیه 56 سوره مائده، که بعد از آیه مورد بحث آمده است، بهترین قرینه و دلیل بر مدّعاى ماست؛ خداوند متعال در این آیه مى‏فرماید:

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ‏

و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند، (پیروزند؛ زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است.

حزب به معناى جمعیّت متشکّل است، پیروزى یک حزب به معناى غلبه و پیروزى آنها در یک حرکت و جهش اجتماعى است؛ بنابراین، از این آیه شریفه که در ارتباط با آیه قبل و مورد بحث است و ظاهراً همزمان نازل شده‏اند، استفاده مى‏شود که ولایت مطرح شده در آیه مذکور یک ولایت سیاسى و حکومتى است.

بنابراین، معناى آیه چنین مى‏شود: «کسى که حکومت خدا و پیامبر و حکومتِ‏ الذین آمنوا .... را بپذیرد، چنین حزب و جمعیّتى پیروز است.»

نتیجه این که، با تفکّر و تعمّق در کلمه کلمه و جمله جمله آیه ولایت و با صرفنظر از روایات فراوانى که در تفسیر آیه وارد شده است، معلوم شد که ولىّ در این آیه به معناى امام و پیشوا و سرپرست است و هر کس حکومت خدا و رسول و «الَّذِینَ آمَنُوا*» را با آن شرایطى که در آیه آمده بپذیرد پیروز و منصور خواهد بود.

مصداق «الَّذِینَ آمَنُوا* ... راکِعُونَ*» کیست؟

از مجموع ابحاث گذشته معناى «انّما» و «ولىّ» روشن شد، ولى هنوز ابهام آیه کاملًا برطرف نشده است؛ زیرا از بحثهاى گذشته معلوم نشد که مراد از «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...* راکِعُونَ*» کیست؟

براى پاسخ به این سؤال باید بدانیم که در میان راویان، مفسّران، دانشمندان و علماء شیعه و اهل سنّت، هیچ کس، جز «على» را مصداقى براى آیه ذکر نکرده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 82

بنابراین، اجماع و اتّفاق همه علماء مسلمان بر این است که بجز على هیچ کسى مصداق آیه شریفه نیست. از سوى دیگر، براى جمله «وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...*» لااقل یک مصداق وجود داشته است، پس حتماً آن نفر، جز على بن أبی طالب علیه السلام نبوده است.

نتیجه کل مباحث گذشته، منهاى روایات و احادیث و نظریّات مفسران، سه مطلب شد:

1- این که، «انّما» کلمه حصر است و ولایت را در سه طایفه منحصر مى‏کند.

2- این که ولایت در این آیه شریفه، همانند اکثر موارد استعمال آن در قرآن، به معناى سرپرستى و صاحب اختیار بودن است.

3- این که مصداقِ‏ «الَّذِینَ آمَنُوا ...*» بدون شک وجود مقدّس على بن أبی طالب علیه السلام است.

راه دوم: تفسیر آیه با توجّه به احادیث‏

مرحوم محدّث بحرانى در غایة المرام 24 حدیث از منابع اهل سنّت و 19 روایت از منابع و مصادر شیعه نقل کرده است، که مجموعاً 43 حدیث مى‏شود.

بنابراین، روایاتى که پیرامون این آیه وارد شده متواتر است‏ «1».

علاوه بر این، علّامه امینى در کتاب بى‏نظیرش، الغدیر، از بیست منبع معروف اهل سنّت روایاتى پیرامون آیه شریفه محلّ بحث نقل مى‏کند؛ منابع معروفى چون تفسیر طبرى‏، تفسیر اسباب النّزول‏، تفسیر فخر رازى، تذکره‏ سبط ابن جوزى و الصّواعق‏ ابن حجر و نور الابصار شبلنجى و تفسیر ابن کثیر و مانند آن که از اعتبار خاصّى در نزد اهل سنّت برخوردار است. راویان این احادیث ده نفر از صحابه معروف، به شرح زیر، مى‏باشند:

1. ابن عبّاس 2. عمّار یاسر 3. جابر بن عبد الله الانصارى 4. ابو ذر غفارى که مشروح‏ترین و متقن‏ترین روایت را در این زمینه نقل کرده است 5. انس بن مالک‏

______________________________
(1) هرگاه روایات وارده در مسئله‏اى، بقدرى زیاد باشد که انسان یقین به مضمون آن پیدا کند به چنین روایاتى، روایات «متواتر» مى‏گویند و نیازى به بررسى سند چنین روایاتى نیست.

آیات ولایت در قرآن، ص: 83

6. عبد الله بن سلام 7. سلمة بن کهیل 8. عبد الله بن غالب 9. عقبة بن حکیم 10. عبد الله بن ابىّ.

علاوه بر این که از شخص حضرت على علیه السلام نیز روایاتى در شأن نزول آیه شریفه نقل شده و آن حضرت بارها به این آیه استدلال کرده است.

مضمون روایات فوق چنین است: روزى حضرت على علیه السلام در مسجد النّبى صلى الله علیه و آله مشغول نماز بود، نیازمندى وارد مسجد شد، و تقاضاى خویش را مطرح کرد، کسى چیزى به او نداد «1». حضرت على علیه السلام که در آن هنگام در حال رکوع بود با دست به آن نیازمند اشاره کرد، او آمد و انگشتر را از انگشت مبارک آن حضرت بیرون آورد و از مسجد رفت؛ در این هنگام آیه شریفه مورد بحث بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد.

 



      

آیات ولایت درقرآن 2

 

آیات ولایت در قرآن       73     3 آیه ولایت ..... ص : 73

3 آیه ولایت‏

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏

«سوره مائده، آیه 55»

آیات ولایت در قرآن، ص: 75

آیه ولایت‏

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند؛ همانها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند.

«سوره مائده، آیه 55»

دورنماى بحث‏

سوره مائده مشتمل بر قسمت مهمّى از آیات ولایت است؛ زیرا این سوره، همانگونه که گذشت، در اواخر عمر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نازل شده است. و از سوى دیگر مسأله ولایت و جانشینى هم به صورت طبیعى در اواخر عمر مطرح مى‏شود، بدین جهت این سوره مشتمل بر آیات متعدّدى از آیات ولایت است. به هر حال، آیه شریفه فوق یکى دیگر از آیاتى است که به روشنى- با توضیحى که خواهد آمد- دلالت بر ولایت امیر مؤمنان على علیه السلام دارد.

شرح و تفسیر

نشانه‏هاى ولىّ‏

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» مى‏دانیم که کلمه‏ إنَّما در ادبیّات عرب از الفاظ حصر شمرده شده است و معادل فارسى آن، کلمه «فقط» یا جمله «این‏

آیات ولایت در قرآن، ص: 76

است و جز این نیست» مى‏باشد؛ بنابراین، ولى و سرپرست شما مؤمنان، فقط سه دسته‏اى هستند که در آیه شریفه آمده است و غیر از این سه، هیچ کس ولىّ مؤمنان محسوب نمى‏شود؛ سه دسته مذکور عبارتند از:

1- خداوند 2- رسول خدا صلى الله علیه و آله 3- «الَّذِینَ آمَنُوا*؛ آنها که ایمان آورده‏اند» البتّه نه تمام مؤمنان؛ بلکه بعضى از آنها طبق شرائطى که در ادامه آیه آمده است.

«الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏»- گروه سوم از اولیاء مؤمنان، مؤمنان هستند، امّا نه همه مؤمنان؛ بلکه مؤمنانى که اوّلًا اقامه نماز مى‏کنند و علاوه بر اقامه نماز، زکات مى‏پردازند و ثالثاً زکات را در حال رکوع نماز به مستحقّ آن مى‏دهند.

نتیجه این که، ولى و سرپرست شما مؤمنان فقط سه دسته هستند:

1- خداوند 2- پیامبر صلى الله علیه و آله 3- آنها که ایمان آورده‏اند و نماز را برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.

سؤال: «الَّذِینَ آمَنُوا» در این آیه کیست؟ و «ولى» به چه معناست؟

آیه شریفه فوق از دو جهت ابهام دارد؛ نخست این که منظور از «ولى» در این آیه چیست؟ چون مى‏دانیم که «ولى» معانى مختلفى دارد، بدین جهت باید مشخّص کنیم که معناى آن در اینجا چیست؟

دیگر این که مراد از الَّذِینَ آمَنُوا» با آن قیود سه‏گانه چه کسى مى‏باشد؟ آیا شخص خاصّى منظور آیه است، یا هر کسى که داراى این اوصاف سه‏گانه گردد مشمول آیه است؟

پاسخ: براى روشن شدن جواب این سؤالات از همان دوراهى که در آیات قبل بهره گرفتیم، استفاده مى‏کنیم و سپس پاسخ برخى سؤالات دیگر و بهانه‏جوئیهاى افراد متعصّب- که تعصّب مانع از فهم حق و حقیقت براى آنها گشته است- را بیان خواهیم کرد.

آیات ولایت در قرآن، ص: 77

راه اوّل: تفسیر آیه با قطع نظر از احادیث‏

ابتدا به تبیین و تشریح کلمه «ولى» مى‏پردازیم؛ زیرا اگر معناى این کلمه روشن شود، بسیارى از مسائل حل خواهد شد. برخى از مفسّران اهل سنّت براى دور کردن مخاطبان خویش از معناى روشن آیه، معانى بسیارى، بیست و هفت معنى‏ «1» براى ولى ذکر کرده‏اند، تا بگویند این کلمه لفظ مشترکى است که معانى مختلفى دارد و ما نمى‏دانیم که خداوند در این آیه کدامیک از آن معانى را اراده کرده است؛ پس آیه مبهم است و دلالت بر چیزى ندارد!

ولى هنگامى که به لغت مراجعه مى‏کنیم و کلمات و نظریّات متخصّصین لغت را مطالعه مى‏نمائیم، مشاهده مى‏کنیم که آنان بیش از دو تا سه معنى براى کلمه‏ «ولى» نگفته‏اند. بنابراین بقیّه معانى، همه، به این سه معنى بازمى‏گردد! این سه معنى عبارتند از:

1- «ولى» به معناى یار و یاور و ناصر، و ولایت به معناى نصرت و یارى است.

2- معنى دومى که براى ولایت گفته‏اند، سرپرستى و صاحب اختیار بودن است، بنابراین «ولى» سرپرست و صاحب اختیار است.

3- سومین معناى «ولى» دوست و رفیق است؛ هر چند انسان را نصرت و یارى نکند. ولى از آنجا که دوست در عالم رفاقت، غالباً به یارى انسان مى‏شتابد، معناى سوم نیز به معناى اوّل بازمى‏گردد؛ بنابراین، از نظر دانشمندان لغت «ولى» داراى دو معناى عمده است و بقیّه معانى به این دو بازمى‏گردد.

«ولى» در استعمالات قرآن‏

اکنون به قرآن بازمى‏گردیم و موارد استعمال این کلمه را در این کتاب عزیز بررسى مى‏نمائیم.

کلمه «ولى» و «اولیاء» نزدیک به هفتاد بار در قرآن مجید استعمال شده و در

______________________________
(1) مرحوم علّامه امینى در اثر گرانسنگ خویش، الغدیر، جلد 1، صفحه 362، این احتمالات بیست و هفتگانه را نقل کرده است.

آیات ولایت در قرآن، ص: 78

معانى مختلفى به کار رفته است.

1- در بعضى از آیات به معناى «یار» و «یاور» و «ناصر» استعمال شده است؛ مثل آیه شریفه 107 سوره بقره، که خداوند مى‏فرماید:

وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ

و جز خدا، ولىّ و یاورى براى شما نیست.

ولىّ در این آیه به معناى ناصر و یاور آمده است.

2- «ولى» در برخى از آیات به معناى «معبود» است، آیه 257 سوره بقره از جمله این آیات است:

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا ... وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ‏

خداوند، معبود کسانى است که ایمان آورده‏اند ... (امّا) کسانى که کافر شدند، معبود آنها طاغوتها هستند.

ولىّ در این آیه به معناى معبود است، معبود مؤمنین خدا و معبود کفّار طاغوتها، شیاطین و هواى نفس آنهاست.

3- این کلمه در قرآن مجید به معناى «هادى» و «راهنما» نیز آمده است، در آیه 17 سوره کهف مى‏خوانیم:

وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً

و هر کس را (خدا) گمراه نماید، هرگز ولىّ و راهنمایى براى او نخواهى یافت.

در این آیه شریفه، همانطور که مشاهده مى‏کنید، کلمه «ولىّ» به معناى هادى و راهنما آمده است.

4- در بسیارى از آیاتى که مشتمل بر این کلمه است، «ولى» به معناى سرپرست و صاحب اختیار است؛ به نمونه‏هایى از این آیات توجّه کنید:

الف- در آیه شریفه 28 سوره شورى مى‏خوانیم:

وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ

آیات ولایت در قرآن، ص: 79

او کسى است که باران سودمند را پس از آن که مأیوس شدند نازل مى‏کند و رحمت خویش را مى‏گستراند؛ و او ولىّ (و سرپرست) و ستوده است.

ولىّ، در این آیه به معناى سرپرست و صاحب اختیار است.

البتّه ولایت در این آیه شریفه ولایت تکوینیّه است.

ب- در آیه شریفه 33 سوره اسراء، که در مورد ولایت تشریعى بحث مى‏کند، آمده است:

 



      

اعتقادات

 

______________________________
(1) تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ‏ (سوره معارج آیه 4)

(2) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ، فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (سوره قمر آیه 54 و 55)

(3) وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ (سوره آل عمران آیه 163)

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 55

و فرموده که: مگوئید در باره کسانى که کشته در راه خدا میشوند که آنها مردگانند «1» و جناب پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند که: ارواح گروههاى فراهم‏

______________________________
(1) سوره بقره آیه 149

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 56

آمده‏اند؛ پس هر کدام از آنها که شناسا بیکدیگر شدند الفت با هم گرفتند و آنان که ناشناس یک دیگر شدند مختلف گردیدند.

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 57

و حضرت صادق علیه السّلام فرمود: بدرستى که حقتعالى برادرى قرار داده میان ارواح در عالم اظله پیش از آنکه خلق کند بدنها را بدو هزار سال؛ پس اگر بر پا شود قائم ما اهل بیت هر آینه میراث خواهد داد آن برادرى را که اخوت قرار داده حق تعالى میانشان در عالم اظله و میراث نخواهد

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 58

داد برادر ولادتى را.

و فرمود: بتحقیق که ارواح ملاقات مینمایند در هواء و شناسائى بهم میدهند و پرسش احوال از هم میکنند و چون آید روحى از زمین ارواح گویند بحال خودش گذارید که از هول عظیمى روى آورده (جسته خ ل) بعد از آن میپرسندش فلان چه شد و فلان چه شد؟ و هر چه گوید در دنیا مانده امید دارند که آن کس بایشان ملحق شود و هر چه گوید مرد ارواح گویند بگو دال افتاد بگو دال افتاد.

و حقتعالى فرمود: هر کس وارد شود بر او غضب من پس بتحقیق که بهلاکت افتاده‏ «1» و فرموده: اما کسى که سبک است ترازوهاى اعمالش، پس مادر مهربانش گودال هاویه است و چه دانستى که چیست هاویه؟ آتشى است گداخته شده‏ «2»

______________________________
(1) وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏ (سوره طه آیه 80)

(2) وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ نارٌ حامِیَةٌ (سوره قارعة آیه 7 و 8 و 9 و 10 و 11)

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 59

و مثل دنیا و صاحب دنیا مثل دریا و ناخدا و کشتى است و لقمان حکیم به پسر خود فرمود: اى فرزند من بدرستى که دنیا دریائى است عمیق و بتحقیق که هلاک شده‏اند در آن عالمى فراوان پس تو کشتى خود را در آن ایمان بخداوند قرار ده و توشه خود را در آن تقواى خدا نما و بادبان آن کشتى را در این دریا توکل بر خداوند کن، پس اگر نجات یافتى برحمت خدا بوده و اگر هلاک شدى بگناهان خودت هلاک‏شده‏اى نه از جانب خدا.

و سخت‏ترین ساعتهاى آدمیزاد سه ساعتست روزى که متولد شده و روزى که میمیرد و روزى که زنده برانگیخته میگردد، و بتحقیق که حقتعالى سلام داده بر یحیى علیه السّلام در این ساعتها.

و فرمود: سلام بر یحیى روزى که زاده شد و روزى که بمیرد و روزى که زنده مبعوث شود.

و عیسى علیه السّلام سلام داده بر خودش فرموده: سلام بر من روزى که زادم و روزى که بمیرم و روزى که زنده برآورده شوم.

و اعتقاد ما در ذات روح آن است که از جنس بدن نیست و خلقتى دیگر است جهت آنکه خداوند فرموده: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ‏ و اعتقاد ما در باره انبیا و رسل و ائمه صلوات اللَّه علیهم اجمعین آن است که در ایشان پنج روح است، روح قدس یعنى روح عصمت و روح ایمان و روح قوت و روح شهوت و روح مدرج یعنى روح حرکت. و در مؤمنان چهار روح است روح ایمان و روح قوّت و روح شهوت و روح مدرج.

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 60

و اما اینکه حقتعالى در قرآن فرمود که: میپرسند تو را یا محمّد (ص) از روح، بگو روح از امر خدا است؛ مراد از این روح خلقتى است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل علیهما السّلام که با رسول خدا و ائمه هدى است صلى اللَّه علیهم و او از ملکوت است.

و در این باب کتابى تصنیف مینمایم که در آن شرح معانى این مجملات دهم ان شاء اللَّه تعالى و اللَّه اعلم.

باب (شانزدهم) اعتقاد در موت‏

«1» ابن بابویه رحمة اللَّه علیه گوید که:

خدمت جناب امیر علیه السّلام عرض شد که صفت مرگ را براى ما بیان فرمائید، آن جناب فرمودند با خبرى را برخوردید؛ مرگ یکى‏

______________________________
(1) فرموده است شیخ ابى عبد اللَّه مفید که ابو جعفر ابن بابویه عنوان باب را بموت نموده است و ذکر نموده است غیر آن را و بود سزاوار که ذکر نماید حقیقت موت را یا عنوان کند باب را بمآل موت و عاقبت اموات، پس موت ضد حیات است که باطل میگردد با آن نمو و محال میگردد احساس و آن حلول میکند در محل حیات پس نفى میکند آن را و آن از فعل خداوند تعالى است و نیست از براى احدى در آن صنعى و قادر نمیباشد بر آن هیچ کس بجز خداوند تبارک و تعالى.

فرموده است خداوند سبحانه: وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ‏ (سوره مؤمن آیه 68) پس نسبت داده است خداوند تعالى زنده نمودن را بسوى خودش و نسبت داده است میرانیدن را بسوى خودش و فرموده است حقتعالى که: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (سوره ملک آیه 2) یعنى خداوند تعالى خلق نموده است موت و حیات را تا آنکه بیازماید شما را که کدام یک از شماها نیکوتر میباشید از حیثیت عمل پس حیات آن چیزى است که میباشد بآن نمو و احساس و موت آن چیزى است که باطل مى‏شود با آن نمو و احساس و صحیح نمیباشد با آن قدرت و علم و خلق نموده است خداوند موت را در زندگان بجهت نقل نمودن انسان از دار عمل و امتحان بسوى دار جزا و مکافات و نمیمیراند خداوند بنده را از بندگان خودش مگر آنکه موتش اصلح است از براى او از بقایش و زنده نمیگرداند بنده را مگر آنکه حیات اصلح است از براى او از موتش و هر چه میکند آن را خداوند تعالى بخلقش پس آن اصلح است از براى ایشان و اصوب است در تدبیر، و گاهى امتحان مینماید خداوند تعالى بسیارى از خلقش را بآلام شدیده پیش از موت و معاف مى‏دارد دیگران را از آن، و گاه میباشد الم پیش از مرگ نوعى از عقوبت از براى کسى که حلول میکند در او، و میباشد صلاح حال او و غیر او (صلاح حال غیر او) و بعقب در مى‏آورد آن عقوبت را نفع عظیمى و عوض کبیرى و نیست هر آن کسى که دشوار باشد بر او بیرون آمدن نفسش که بوده باشد بآن معاقب و نه هر کس که آسان باشد بر او امر در نفس بیرون آمدن که مکرم و مثاب باشد و بتحقیق که وارد شده است خبر بآن که آلامى که پیش از مرگ واقع مى‏شود میباشد کفاره از براى گناهان مؤمنین و میباشد عقاب از براى کافرین و میباشد راحت پیش از مرگ استدراج از براى کافرین و نوعى از ثواب براى مؤمنین، و این امرى است پوشیده و پنهان از خلق که مطلع نساخته است خداوند تعالى هیچ کس را از خلق خود بر اراده خود در آن بجهت آگاه گردانیدن او که جدا شود از براى او حالت امتحان از حالت عقاب و حال ثواب از حال استدراج و بجهت تغلیظ امتحان تا آنکه تمام گردد تدبیرش بر خلق.

و اما آنچه ذکر نموده است آن را شیخ ابو جعفر رحمه اللَّه از احوال مردگان بعد از وفات ایشان پس به تحقیق که آمده است اخبارى باین مضمون بر وجه تفصیل و بتحقیق که ایراد نموده است شیخ ابو جعفر بعضى را از آنچه وارد شده است در این باب مگر اینکه نیست داخل عنوان باب اصلا و بهر حال موت یکى از بشارات مؤمن است زیرا که میباشد اول راه او بسوى محل نعیم و بآن میرسد مؤمن بسوى ثواب اعمال جمیله که در دار دنیا بجاى آورده است و آن موت اول سختى است که میرسد بکافر از سختیهاى عقاب و اول راه او است بسوى حلول عقاب، زیرا که قرار داده است خداوند تعالى جزاء بر اعمال را بعد از موت و گردانیده است موت را سبب از براى نقلش از دار تکلیف بسوى دار جزاء و حال مؤمن بعد از مرگش نیکوتر است از حالش قبل از مرگ، و حال کافر بعد از مرگش بدتر است از حالش قبل از مرگ، زیرا که مؤمن گردنده است بسوى جزایش بعد از مردنش و کافر گردنده است بسوى جزایش بعد از مردنش و بتحقیق که آمده است در حدیث از آل محمد صلوات اللَّه علیهم که فرموده‏اند که: دنیا زندان مؤمن است و قبر خانه‏اش و بهشت جایگاهش و دنیا بهشت کافر است و قبر زندان او است و آتش جایگاه او است.

و روایت شده است از ایشان علیهم السّلام که فرموده‏اند که: خیر همه خیر بعد از مرگ است و شر همه شر بعد از مرگ است، و نیست حاجتى از براى ما با نص قرآن در عواقب بسوى اخبار، و بشاهد عقول بسوى احادیث و بتحقیق که ذکر نموده است خداوند تعالى جزاء صالحین را، پس بیان نموده آن را و ذکر نموده است جزاء فاسقین را پس تفصیل داده است آن را و در تفصیل خداوند بى‏نیازى حاصل است از غیرش- مفید.

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 61

از سه امر است که بر شخص وارد مى‏شود، یا بشارت است بعیش ابدى یا بشارت است بعذاب ابدى یا ترسانیدن و هول دادن و امر مشتبهیت که نمیداند از کدام فرقه است. اما دوست ما که مطیع فرمان ما است پس آن است که بشارت

 



      

اعتقادات

 

است آن ارواح را در آن اجساد و اگر بود این چنین هر آینه بودیم ما که میشناختیم آنچه را که بودیم بر آن و در این هنگام یاد مى‏آوردیم آن را و مخفى نمیبود بر ما حال در آن عالم؛ آیا دیده نمیشود که کسى بزاید و نمو کند در شهرى از شهرها پس بماند در آن شهر یک سال بعد از آن بگردد از آن شهر بشهرى دیگر، نرود از او علم آن شهر اول، و اگر پوشیده شود بر او در وقتى بجهت فراموشیش از آن؛ پس متذکر کنند او را بیاد آورد آن را، و اگر نبود امر چنان که ما گفتیم، هر آینه جائز بود که تولد شود انسانى از مادر در بغداد و نشو و نما کند در آن و بماند مدت بیست سال در آن، بعد از آن بگردد بشهرى دیگر پس فراموش کند حال خود را در بغداد و بیاد نیاورد از آن حال هیچ چیزى را و اگر چه متذکر شود بآن و شمرده شود بر او علامات حال او و مکان، و نشو و نماى او، و این چیزى است که نمیرود بسوى آن هیچ عاقلى و نمیباشد سزاوار از براى کسى که نیست از براى او معرفتى بحقایق امور، اینکه تکلم کند در آن بر مثال پاى بر زمین (زدن) شتر شب کور در شب، و آنچه تصریح نموده است بآن ابو جعفر رحمة اللَّه علیه در معنى روح و نفس آن بعینه قول تناسخیه است بدون آنکه برخورد که قول ایشان است پس جنایت نمودن به این گفتار بر خودش و بر غیرش عظیم است.

و اما یاد نمودنش ابو جعفر ره که نفسها باقى میباشد، پس عبارتى است ناپسند و لفظى است ضد الفاظ قرآن مجید فرموده است خداوند تعالى: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ (سوره الرحمن آیه 26 و 27) یعنى هر آن کس که بر زمین است فانى است و باقى میماند ذات پروردگار تو اى محمد صلى اللَّه علیه و آله که صاحب جلال و اکرام است، و آنچه حکایت نموده است آن را از این مطلب و توهم نموده است آن را، آن مذهب بسیارى از فلاسفه ملحدین است، که گمان نموده‏اند که نفسها ملحق نمیگردد آنها را کون و فساد و اینکه باقى میباشند و جز این نیست که فانى و فاسد میگردند جسمهاى مرکب، و بسوى این مذهب رفته‏اند بعضى از اصحاب تناسخ و گمان نموده‏اند که نفسها همیشه مکرر میگردند در صورتها و هیکلها که حادث نمیگردند و فانى نمیشوند و معدوم نمیگردند و اینکه آنها باقیند نه فانى و این خبیث‏تر قولى و دورتر قولى است از صواب، و بسبب آنچه او تدوین نموده است آن را در قباحت و فساد؛ سرزنش میزنند بآن ناصبیها بر شیعه و نسبت میدهند ایشان را بسوى زندقه، و اگر مى‏شناخت ثبت‏کننده آن آنچه را که در آن است هر آینه متعرض آن نمیگردید، لیکن اصحاب ما که چنگ میزنند باخبار اصحاب در اثر سلامتى و دورى ذهن و کمى زیرکى، میگذرند بر رویهاى آنچه شنیده‏اند آن را از احادیث و نظر نمیکنند در سند آن‏ها و تمیز نمیدهند میانه حق و باطل آن‏ها و نمى‏فهمند آنچه را که داخل میگردد بر ایشان در اثبات آن‏ها و تحصیل نمیکنند معانى آنچه را که میگوید از آن اخبار، و آنچه ثابت گردیده است از حدیث در این باب آن است که ارواح بعد از مرگ اجساد بر دو قسمند، بعضى از آنها چیزى است که نقل میشوند بسوى ثواب و عقاب؛ و بعضى از آن‏ها چیزیست که باطل میگردد پس بر نمیخورد بثوابى و نه عقابى، و بتحقیق که روایت شده است از حضرت صادق علیه السّلام آنچه را که ذکر نمودیم آن را در این معنى و بیان نمودیم آن را، پس سؤال شد از آن حضرت علیه السّلام پس کسى که بمیرد در این دار که کجا مى‏باشد روح او؟ (فرمود آن حضرت) پس کسى که بمیرد و مؤمن محض باشد یا کافر محض، نقل مى‏شود روحش از هیکلش بسوى مثلش در صورت و جزا داد مى‏شود باعمالش تا روز قیامت، پس هر گاه برانگیخت خداوند کسانى را که در قبور مى‏باشند برمیآورد جسم او را و رد مینماید روحش را و ملحق میسازد آن را بجسدش و محشور میگردد تا آنکه داده شود جزاء اعمالش، پس مؤمن منتقل میگردد روحش از جسدش بمثل جسدش در صورت پس قرار داده مى‏شود در بهشتى از بهشتهاى خداوند تعالى که تنعم کند در آن تا روز بازگشت و کافر منتقل میگردد روحش از جسدش بسوى مثلش بعینه و قرار داده مى‏شود در آتش پس معذب میگردد بآن آتش تا روز قیامت و شاهد این قول در مؤمن قول حقتعالى است: قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی‏ (سوره یس آیه 25 و 26) یعنى گفته شود بمؤمن که داخل شو ببهشت، (گفت) او که (اى) کاش که قوم من میدانستند آنچه را که آمرزید از براى من پروردگار من؛ و شاهد آنچه ذکر نمودیم آن را در باب کافر قول حقتعالى است که: النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا (سورة مؤمن آیه 46) یعنى کفار عرض میشوند بآتش هر صبح و خفتن پس خبر داده است خداوند سبحانه که مؤمن گفت بعد از مرگش در وقتى که داخل بهشت شد که: کاش قوم من میدانستند و خبر داده است که کافرى عذاب مى‏شود بعد از مرگش صبح و خفتن و روزى که برپا مى‏شود قیامت مخلد میگردد در آتش.

و قسم دیگر کسى است که فراموش مى‏شود از او و معدوم مى‏گردد نفسش نزد فساد جسمش، پس شاعر (یعنى دانا) نمیگردد بچیزى تا آنکه مبعوث گردد و آن کسى است که خالص نگردانیده است ایمان را خالص کردنى، و خالص نگردانیده است کفر را خالص کردنى و بتحقیق که بیان نموده است خداوند این قسم را نزد قولش‏ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا یَوْماً (سوره طه آیه 104) پس بیان نموده است خداوند سبحانه اینکه قومى میباشند نزد حشر که نمیدانند مقدار درنگ خود را در قبور بآن غایت که گمان میکنند پاره از ایشان که آن یک روز بوده است و جایز نیست که این آیه در وصف کسى باشد که معذب میباشد تا وقت بعثتش بجهت آنکه کسى که همیشه با نعمت یا معذب میباشد مجهول نمیباشد بر او حال خود در آنچه معامله مى‏شود با او و مشتبه نمیباشد بر او امر در بقائش بعد از وفاتش و بتحقیق که روایت شده است از ابى عبد اللَّه علیه السّلام که جز این نیست که سؤال مى‏شود در قبرش کسى که خالص نموده است ایمان را خالص کردنى یا آنکه خالص کرده است کفر را خالص نمودنى و اما غیر از این دو پس بدرستى که فراموش مى‏شود از او و فرمود آن حضرت علیه السّلام که در رجعت جز این نیست که بر نمى‏گردد بسوى دنیا نزد قیام قائم علیه السّلام کسى که خالص نموده است ایمان را خالص نمودنى یا خالص کرده است کفر را خالص کردنى و اما غیر از این دو نفر پس نیست رجوعى از براى ایشان تا روز بازگشت، و بتحقیق که اختلاف نموده‏اند اصحاب ما گروه امامیه در آنکه کدام یک متنعم یا معذب مى‏گردد بمردن! پس گفته‏اند گروهى از ایشان که معذب و متنعم آن روح است که متوجه میگردد بسوى او امر و نهى و تکلیف و نام گذارده‏اند آن را جواهر و گفته‏اند دیگران که بلکه روح حیات است که قرار داده مى‏شود در جسدى مانند جسدش در دار دنیا، و هر دو امر جائز میباشند در عقول، و اظهر نزد من قول کسیست که گفته است که آن جوهرى است که مخاطب است و آن آن چیزیست که نام گذارده‏اند آن را فلاسفه بسیط، و بتحقیق که آمده است در حدیث که انبیا صلوات اللَّه علیهم بخصوصه و ائمه بعد از ایشان علیهم السّلام نقل مى‏شوند بجسدهاى خود و روحهاى خود از زمین بسوى آسمان پس متنعم میگردند در اجساد خود، آن اجساد که بوده‏اند در آن‏ها نزد بودن ایشان در دار دنیا: و این مختص حجتهاى خداوند است نه غیر ایشان از مردم و بتحقیق که روایت شده است از حضرت پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله که فرموده که: هر آن کس که صلوات فرستد بر من نزد قبر من بشنوم من آن را، و هر آن کس که صلوات فرستد بر من از دور رسانیده شوم آن را و فرمود آن حضرت صلى اللَّه علیه و آله که هر آن کس که صلوات فرستد بر من یک مرتبه صلوات فرستم من بر او ده مرتبه، و کسى که صلوات فرستد بر من ده مرتبه صلوات فرستم بر او صد مرتبه، پس باید که بسیار کند صلوات را، یا پس باید که بگوید صلوات را مردى که از شما است.

پس بیان فرموده است آن حضرت علیه السّلام که او بعد از خروجش از دنیا مى‏شنود صلوات بر خود را و نمى‏باشد چنین مگر کسى که او زنده باشد نزد خداوند تعالى و همچنین ائمه هدى علیهم السّلام میشنوند سلام کسیرا که سلام کند بر ایشان از نزدیک و میرسد بایشان سلام آن کس از دور، و باین مضمون آمده است خبرهاى راست از ایشان علیهم السّلام: بتحقیق که فرموده است خداوند تعالى:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ‏ (سوره آل عمران آیه 170) یعنى البته البته گمان مکن کسانى را که کشته گشته‏اند در راه خدا مردگان، بلکه زنده و روزى داده مى‏شوند نزد خداوند، یا زنده‏اند نزد خداوند و روزى داده مى‏شوند.

و روایت شده است از پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله که ایستاد بر سر چاه بدر، پس فرمود از براى مشرکینى که کشته گشته بودند آن روز و انداخته شده بودند در چاه که: هر آینه بتحقیق که بودید شماها بدهمسایه‏اى از براى رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله، بیرون نمودید او را از مکان ولادتش و راندید او را، بعد از آن جمعیت فراهم آوردید بر سر او، پس جنگ نمودید با او، پس بتحقیق که یافتم من آنچه را که وعده داده بود مرا پروردگار من حق، پس آیا یافتید شماها آنچه را که وعده داده آن را پروردگار شما حق؟ پس عمر عرض نمود که اى رسول خدا (ص) چیست خطاب تو از براى سرى چند؟

پس فرمود آن حضرت (ص) از براى او که ساکت شو اى پسر خطاب پس بخدا سوگند است که نیستى تو شنواتر از ایشان و نیست میانه ایشان و میانه آنکه گیرند ایشان را ملائکه بگرزهاى آهن مگر آنکه بگردانم روى خود را چنین از ایشان.

و مرویست از حضرت امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه الصلاة و السّلام که سوار شد آن حضرت (ع) بعد از فراغ از جنگ بصره، پس مى‏گردید در میانه صفهاى کشتگان تا آنکه گذشت آن حضرت (ع) بر کعب بن سور، و بود او قاضى بصره که والى نموده بود او را عمر بن الخطاب، پس چون که واقع شد بشغل قضاوت در میانه اهل بصره زمان خلافت عمر و عثمان، پس چون که واقع شد فتنه در بصره، آویخت در گردن خود مصحفى را و بیرون رفت با اهل و فرزند خود که جنگ کند امیر المؤمنین علیه السّلام را در حالتى که کعب افتاده بود در میانه کشتگان پس آن حضرت فرموده که بنشانید بقدر یک نفس کشیدن و فرموده از براى او که: اى کعب بن سور بتحقیق که یافتم من آنچه را که وعده داده بود مرا پروردگار من حق، پس آیا یافتى تو آنچه را که وعده داده بود پروردگار حق! بعد از آن فرمود که بخوابانید کعب را و رفت آن حضرت اندکى پس گذشت بطلحة بن عبد اللَّه در حالتى که افتاده بود، پس آن حضرت فرمود که بنشانید طلحه را پس نشانیدند او را، پس فرمود آن حضرت علیه السّلام: اى طلحه بتحقیق که یافتم من آنچه را که وعده داده بود مرا پروردگار من حق، پس آیا یافتى تو آنچه را که وعده داده بود پروردگار تو حق؟ بعد از آن فرمود که بخوابانید طلحه را، پس عرض نمود خدمت آن حضرت مردى از اصحابش که اى امیر المؤمنین (ع) چیست کلام تو از براى؛ او کشته که نمیشنوند از تو؟ پس آن حضرت فرمود: ساکت شو اى مرد پس بخدا سوگند است که هر آینه بتحقیق که میشنوند: کلام مرا چنان که شنیدند اهل چاه کلام رسول خدا را صلى اللَّه علیه و آله.

و این خبر از اخبارى است که دلالت میکند بر آنکه پاره از اشخاص که میمیرند برمیگرداند خداوند روح او را از براى متنعم ساختن یا معذب ساختنش و نیست این عام از براى هر کس که میمیرد بلکه آن بنحوى است که بیان نمودیم آن را. مفید ره‏

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 52

و حقتعالى در قرآن فرموده که: اگر خواسته بودیم هر آینه بالا برده بودیم بلعم باعورا را بسبب آیات کتاب‏هاى آسمانى یا اسم اعظم‏

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 53

ربانى که میخواند؛ لکن او راغب بدنیا شد و تبعیّت هواى نفس نمود «1» پس هر نفسى از آن نفوس که بملکوت سموات بالا برده نشود میماند بکار فرو رفتن در هاویه و این بسبب آن است که بهشت درجها است و آتش درکها است.

______________________________
(1) وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏ (سوره اعراف آیه 175)

ترجمه الاعتقادات، متن، ص: 54

و حق تعالى فرمود که: بالا میرود ملائکه و روح بسوى خداوند «1» و فرموده: بدرستى که پرهیزکاران در باغها و نهرهایند در نشیمنگاه درست (خوب خ ل) نزد پادشاهى بااقتدار «2» و فرمود: گمان مکن زنهار که آنان که کشته در راه خدا گشته‏اند مردگانند بلکه زندگانند نزد پروردگارشان روزى داده میشوند «3»

 



      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >