سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بحث زیبای حاج آقای قرائتی با یک وهابی


 

 

 

یک وهاب? در قبرستان بق?ع به آقای قرائتی گفت که چرا شما فاطمه ?ا حسن ?ا ز?ن العابد?ن را صدا م? زن?د وقت? آنها مرده اند و خاک هستند؟

 
آن وهاب? که م?خواست ش?عه را بشکند؛ ?ک قلم برداشت گفت بب?ن ا?ن قلمه، آ? ش?عه‌ها من ا?ن قلم رو ‌م?‌‌‌‌ندازم زم?ن و انداخت و گفت شما م?گ?د 4 تا امام ا?نجا خواب?ده، ا? امام حسن قلم رو به من بده؛ نداد! ا? امام ز?ن العابد?ن؛ امام باقر؛ امام صادق؛ فاطمه زهرا؛ قلم رو به من بده؛ نداد! وقت? ا?نا نم?تونن ?ک قلم رو به من بدن پس چطور شما متوسل م?‌‌‌ش?د؟ ا?نا مردن تموم شد د?گه ه?چ قدرت? ندارن، ?ک قلم رو به ما ندادن.

آقای قرائتی هم گفت خب قلم رو حا? تو به من بده وقلم رو انداخت زم?ن و گفت: ?الا، خدا?ا قلم رو به ما بده! و اتفاقی نیفتاد. بعد به وهابی گفت: د?د? خدا هم نداد، پس با منطق شما خدا هم مرده! مگه هرکس زنده هست با?د نوکر تو باشه؟!

 

 


مطلب بعدی : حدیث