مردی خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد و گفت: میخواهم گناه نکنم ولی نمیتوانم، مرا موعظهای کن (تا مانع صدور گناه از من شود). امام فرمود: پنج کار انجام بده و بعد از آن، هرچه خواستی گناه کن (وگرنه دست از گناه بکش).
“دوربین مداربسته” ! واژه ای که هم بسیار شنیده اید و هم بسیار دیده اید و کاربردهای آن آشنا هستید. امروزه کاربردها و فواید فراوان این دوربین ها برای کشورها و سازمان ها،ادارات امنیتی،پلیس راهنمایی و رانندگی و … بر کسی پوشیده نیست و حتّی به جرأت می توان ادعا کرد که در دنیای کنونی گریزی از استفاده از آنها وجود ندارد.
س?ال اینجاست آیا در هر محیط و اداره ای می توان از این ابزارها بهره برد؟ حتّی در محیط ها و اماکنی که متولّی فرهنگ سازی، تعلیم و تربیّت و پرورش افراد به عنوان یک شهروند مدنی می باشند؟
همان اماکنی که قرار است نسل آینده ی جوامع برای پذیرش مسئولیّت ها و حفظ دستاوردهای اخلاقی،علمی،فرهنگی،دینی و سیاسی خروجی آنها باشد؟ و آیا نمی توان ابزار یا راه حل دیگری را در اینگونه اماکن جایگزین این دوربین ها نمود؟!
در این جا نمی خواهیم به این س?ال ها پاسخ بدهیم و تنها یک تلنگری برای دوستان است که اگر تمایل دارند به دنبال پاسخ هایش بروند .
در اینجا به عنوان یک مسلمان یک اصل قرآنی را در قالب مقایسه ای، یادآور می شوم و آن همان احساس حضور در پیشگاه خداوند در مقایسه با احساس حضور در برابر دوربین های مداربسته است.
مقایسه ای میان احساس حضور در پیشگاه خداوند با احساس حضور در برابر دوربین های مداربسته از منظر قرآن
1- محدودیت دایره ی دید و نظارت دوربین ها
این دوربین ها تنها قادرند تصاویر و اصواتی را نشان دهند که در چارچوب و محدوده ی خاصی قرار داشته باشند امّا در کلّ جهان هستی هیچ مکان و جایی را نمی توان سراغ داشت که از نظارت نامحدود الهی خارج باشد. این هم آیات قرآنی دال بر این حقیقت:
« وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ: و او در هر کجا که باشید، با شما است. و خدا میبیند هر چیزی را که انجام می دهید.» [حدید/4]
« مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ: و هیچ دانهای در تاریکی های (درون) زمین، و هیچچیز تَر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر این که (خدا از آن آگاه، و در علم خدا پیدا است و) در لوح محفوظ ضبط و ثبت است.» [انعام/59]
2- کلّی نگری و غفلت از رفتار جزئی و درونی انسان ها
معمولاً این ابزارها تصاویر چیزها را به همان اندازه که در دایره ی دیدشان قرار گیرد منعکس می کنند و قادر به نشان دادن جزئیات تصاویر و نفوذ در درون آنها نمی باشند امّا تمام ابعاد وجودی انسان و سایر مخلوقات برای خداوند مکشوف و آشکار است؛حتّی وسوسه های درونی
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: ما انسان را آفریدهایم و میدانیم که به خاطرش چه میگذرد و چه اندیشهای در سر دارد. و ما از شاهرگ گردن به او نزدیکتریم » [ق/16]
خداوند حتّی چشم های خائن را از چشم های پاک ، شناسایی می کند.« یَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ: خداوند از دزدانه نگاه کردن چشمها و از رازی که سینهها در خود پنهان می کند، آگاه است.» [غافر/19]
3- دوربین های مدار بسته تنها به بررسی عملکردهای منفی می پردازند
یکی دیگر از معایب این دوربین ها آن است که تنها نقاط ضعف و اشتباهات ما را منعکس می کنند و هیچ گاه به خاطر عملکرد مثبت و مفید کسی، از او قدردانی به عمل نمی آورند،اگر هم چنین کاری کنند س?ال برانگیز است؛ زبرا انگیزه درونی ما را به هنگام انجام کار نمی دانند که آیا از روی احساس مسئولیّت بوده یا برای خودنمایی و کسب موقعیت.
این در حالی است که نظارت الهی طوری است که نه تنها کوچکترین و ریزترین کارهای اشتباه ما را ثبت می کند بلکه به همان صورت کوچکترین اعمال و سخنان نیک ما را نیز ثبت و ضبط نموده و چندین برابر هم به ما پاداش عطا می کنند.
« فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ:پس هرکس به اندازهی ذرّه ای کار نیکو کرده باشد،[پاداش] آن را خواهد دید.» [زلزال/7]
« مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا: هرکس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دستکم از دریای جود و کرم خداوند عظّیم) ده برابر دارد.» [انعام/160]
4- دوربین ها با ضعف و ناتوانی و خرابی و از کار افتادن روبرو می شوند، پس زیاد جای اعتماد نیستند
یکی از معایب کلّی ابزارها و دستاوردهای بشری استهلاک و مواجه شدن آنها با معایب و خرابی است. این خصیصه گاهی اوقات سبب بی نتیجه ماندن یا نقص در استفاده از آنها می شود ، به طوری که با کوچکترین دستکاری و دخالت، کارایی خود را از دست خواهند داد امّا قدرت، حکمت و علم و آگاهی خداوند به گونه ای است که کسی را یارای مقابله با آن نیست و نمی تواند در اراده و خواست او خللی به وجود بیاورد تا از تحت نظارت و کنترل او خارج شود.
« مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِیمًا قَدِیرًا: هیچ چیزی، چه در آسمانها و چه در زمین خدا را درمانده و ناتوان نخواهد کرد. چرا که او بسیار فرزانه و خیلی قدرتمند است.» [فاطر/44]
« بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: هستی بخش آسمانها و زمین، او است. و هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها بدو میگوید: باش! پس میشود.» [بقره/117]
این بود مقایسه ای مختصر میان نظارت خداوند با نظارت دوربین های مداربسته، حال این ماییم که از دوربین های مداربسته بیشتر بهراسیم یا با ایمان به نظارت کامل و بی عیب و نقص خداوند، به شهروندی م?من، مدنی و خود ساخته تبدیل شویم تا همیشه و همه جا در مقابل خود،خداوند و دیگران احساس مسئولیّت کنیم و او را در همه جا ناظر بر اعمال خود بدانیم.( أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى: مگر ندانسته که خدا مىبیند؟ [14 علق])
کلام را با روایتی به پایان می بریم:
روایت شده که مردی خدمت امام حسین (علیه السلام) آمد و گفت: میخواهم گناه نکنم ولی نمیتوانم، مرا موعظهای کن (تا مانع صدور گناه از من شود). امام فرمود: پنج کار انجام بده و بعد از آن، هرچه خواستی گناه کن (وگرنه دست از گناه بکش).
1. روزی خدا را نخور و بعد هرچه خواستی گناه کن. «فاوّلُ ذلک: لا تَأکُل رزقَ اللهِ واذنِب ما شِئتَ.»
2. از ولایت خدا خارج شو و سپس هرچه خواستی گناه کن. «والثانی: اُخرُج مِن ولایهِ اللهِ واذنِب ما شِئتَ.»
3. جایی پیدا کن که خدا تو را نبیند و بعد هرچه خواستی گناه کن. «والثالث: اُطلُب موضِعاً لایَراکَ واذنِب ما شِئتَ.»
4. آنگاه که ملکالموت برای قبض روح تو آمد، اگر میتوانی او را از خود دور کن و از دستش نجات پیدا کن، برو و هرچه میخواهی گناه کن. «والرّابع: اذا جاءَ مَلکُ الموتِ لِیَقبِضَ روحَکَ فَادفَعهُ عن نفسِکَ واذنِب ما شِئتَ.»
5. وقتی مأمور جهنّم خواست تو را وارد جهنّم کند اگر میتوانی داخل نشو و هر چه میخواهی گناه کن. «والخَامس: إذا أدخلکَ مالک فی النّارِ فلا تَدخل فی النّارِ واذنِب ما شِئتَ.»[ جوادی آملی، عبدالله؛ حماسه و عرفان، ص252، بهنقل از: بحار الانوار، ج75، ص126]
بله ! انسانی که خود را در محضر الهی میبیند، نه تنها مرتکب گناه نمیشود، بلکه چنین انسانی، اندیشه و فکر گناه را نیز در ذهن خود نمیپروراند؛ (أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى)
در روایات وارد شده، کسی که اندیشه گناه بکند، کمکم به گناه کشیده میشود. فکر گناه، دل را تیره کرده و پاکی و صفای آن را از بین میبرد. اسلام در صدد این است که منشأ گناه را از بین ببرد و آن اندیشه و فکر گناه است.
این روزها، پیشرویهای گروههای تروریست تکفیری در عراق و سوریه، به یکی از منابع اصلی نگرانی امنیتی در منطقه خاورمیانه تبدیل شده و به مثابه تهدید جدی علیه امنیت همه کشورهای منطقه در نظر گرفته میشود. در این میان، روزنامه «السفیر» لبنان، گفتوگویی را با یک عضو جدا شده این گروهها منتشر کرده که دربردارنده نکات بسیار مهمی درباره اهداف و رویکردهای تکفیریهاست.
این روزها، پیشرویهای گروههای تروریست تکفیری در عراق و سوریه، به یکی از منابع اصلی نگرانی امنیتی در منطقه خاورمیانه تبدیل شده و به مثابه تهدید جدی علیه امنیت همه کشورهای منطقه در نظر گرفته میشود. در این میان، روزنامه «السفیر» لبنان، گفتوگویی را با یک عضو جدا شده این گروهها منتشر کرده که دربردارنده نکات بسیار مهمی درباره اهداف و رویکردهای تکفیریهاست.
روزنامه لبنانی «السفیر»، گفتوگوی مفصلی را با یکی از اعضای گروه تروریستی «داعش» ـ که این روزها خود را «دولت اسلامی» میخواند ـ انجام داده که دربردارنده نکات جدید و چشمگیری است. این فرد که خود را شیخ ماهر ابو عبیده میخواند، از رهبران داعش در سوریه بوده که به تازگی از صف آنها جدا شده است.
به نوشته السفیر، عبیده در طول مصاحبه بسیار از داعش آزرده خاطر به نظر میرسید و تأکید داشت که به جای نام دولت اسلامی، از نام داعش (دولت اسلامی عراق و شام) استفاده کند، زیرا به گفته وی، این نام برآمده از هدف اصلی این گروه است که اکنون با تبدیل شدن به یک گروه شبه نظامی، «مشغول دزدی نفت است و از هدف اصلی خود فاصله گرفته است».
عبیده توضیح میدهد، در اوایل سال 2013 به عضویت این گروه درآمده؛ یعنی زمانی که در استان انبار در عراق آموزش میدیده و پس از آن، دو بار با ابوبکر البغدادی، رهبر گروه نامبرده دیدار کرده است.
وی تأیید میکند، فردی که در دو ویدئوی تازه انتشار یافته از داعش دیده میشود و درباره هویت وی اختلاف نظر وجود دارد، خود ابوبکر البغدادی است.
وی میگوید: نام اصلی بغدادی، ابراهیم عواد البدری است که در سال 1970 متولد شده است. بغدادی با سه زن ازدواج کرده که یکی از آنها اهل سامراست. وی امام جماعت مسجد احمد بن حنبل بوده و در مسجد اعظم بغداد نیز جلسات وعظ داشته است. او سپس به افغانستان سفر کرده و روابط نزدیکی با ایمن الظواهری، رهبر کنونی القاعده، برقرار کرده است. بغدادی به هنگام حضور در افغانستان، توانسته ارتباطات نزدیکی با شبکهای از رهبران تکفیری برقرار کند و سپس این افراد را به عراق و سوریه آورده و در راه سازماندهی داعش از آنها بهره گرفته است.
برنامه این بود که ابتدا جبهه داخلی تحکیم شده و ضمن ادغام گروههای کوچکتر با داعش، هر که از فرمانبری خودداری میکند، کشته شود. قدم بعدی، ورود به یک جنگ تمام عیار با ارتش سوریه بود. البته این برنامهای بود که پیش از انحراف داعش از مسیر درست و افتادنش به دنبال چاههای نفت مطرح بود. داعش نبرد را رها کرده و پولش هم به پایان رسیده و به همین دلیل، نخواهد توانست برای مدت زیادی در سوریه مقاومت کند
عبیده درباره دلایل پیوستن خود به داعش و مخالفتش با جبهه النصره میگوید: «من در مسجدی در سوریه امام جماعت و واعظ هستم و زمانی که جبهه النصره شروع به شکلگیری نمود، همه امامان جماعت را عاملان حکومت در نظر میگرفت. این گروه شروع به تحت تعقیب قرار دادن امامان جماعت نمود و من از آنها ترسیدم. در نتیجه، برای من و بسیاری دیگر، شکلگیری داعش بسیار مناسب بود».
در عین حال، وی تأکید میکند که عملاً هیچ تفاوت ایدئولوژیکی میان این دو گروه نیست و اختلافات تنها بر سر رهبری و کنترل است.
وی پس از پیوستن به داعش و پیش از درگیر شدن در منازعات داخلی با برخی رهبران این گروه، به سمت «هماهنگ کننده ارشد امارتهای میان عراق و سوریه» منصوب میشود. عنوان اصلی این سمت، «والی صحرا» بوده و محدوده تحت کنترل وی مناطقی از عراق تا سوریه را در بر میگرفته و شامل 32 روستای کوچک بوده است.
عبیده بر این باور است انتصاب وی به این سمت، بیشتر با هدف دور کردنش از مرکز رهبری گروه صورت گرفته است. وی میگوید، دلیل اصلی این امر، وجود اختلافات فکری با داعش بوده که سبب شده وی از این گروه فاصله بگیرد.
عبیده میگوید، وجود این اختلاف نظرها و همچنین «انحراف داعش از اصول اصلی و اولیه خود»، سبب شد وی از این گروه جدا شده و خود را خلیفه همه مسلمین سوریه بخواند. وی امیدوار بوده، شمار زیادی از ستیزهجویان داعش در سوریه به وی بپیوندند.
شمار واقعی مبارزان کنونی داعش در سوریه از ده هزار تن فراتر نمیرود و از آغاز تاکنون، حدود 2000 تن از نیروهای آن نیز در سوریه کشته شدهاند
او بر این باور است هرکس از پیوستن به وی خودداری کند، وابسته به دستگاههای اطلاعاتی عراق است. عبیده میگوید: «بغدادی عامل دستگاههای اطلاعاتی عراق است. چه کسی دیگر میتواند یک سخنرانی طولانی انجام دهد و هدف قرار نگیرد؟».
وی در پاسخ به پرسشی درباره اینکه چرا پس از جدا شدن از داعش، به جبهه النصره نپیوسته میگوید: «جبهه النصره در آستانه محو شدن است. تنها اسکلتی از این گروه مانده که در رسانهها سر و صدا میکند».
عبیده در خلال سخنانش درباره داعش، ناگهان به ریشههای سوری خود برگشته و میان عراق و سوریه تمایز قائل میشود. وی مفصل درباره اینکه چگونه بغدادی سوریه را «دزدیده» و منابع آن را به عراق منتقل کرده، سخن میگوید و همچنین در سخنان خود به شدت از عمر الشیشانی، از رهبران داعش تعریف میکند و وی را مردی قوی میداند که بغدادی او را فریفته است.
عبیده درباره ساختار داعش نیز توضیح میدهد و میگوید، بغدادی در رأس این ساختار است. در عین حال، فردی که عملیاتهای نظامی این گروه را کنترل میکند، شاکر واهب، شهروندی سعودی است که به تازگی به سمت فرمانده کل نظامی داعش منصوب شده است.
وی همچنین اخبار مربوط به کشته شدن حاجی بکر، دستیار بغدادی را رد کرده و میگوید که وی هنوز زنده است. به گفته وی، بسیاری از رهبران داعش که خبر مرگ آنها در رسانهها منتشر شده، هنوز زنده هستند. این افراد شایعه مرگ خود را منتشر میکنند تا بتوانند پس از آن به راحتی و بدون دردسر به فعالیت خود ادامه دهند.
وی در پاسخ به پرسشی درباره فعالیتهای گروه داعش در شبکههای اجتماعی میگوید: بسیاری از گردانندگان صفحات این گروه، مبارزان عادی هستند که با نامهای مستعار فعالیت میکنند و برخی از آنها حتی جایگاه و سمت خود در داعش را نیز دروغین بیان میکنند.
به گفته عبیده، داعش به شدت از کمبود نیروی انسانی رنج میبرد و به همین دلیل، به برخی گروهها و قبایل فشار میآورد تا به آن ابراز وفاداری کنند.
وی میگوید: «شمار واقعی مبارزان کنونی داعش در سوریه از ده هزار تن فراتر نمیرود و از آغاز تاکنون، حدود 2000 تن از نیروهای آن نیز در سوریه کشته شدهاند».
وی در پاسخ به پرسشی درباره اینکه چرا داعش به جای نبرد با ارتش سوریه، بیشتر درگیر جنگ با دیگر گروههاست، میگوید: «برنامه این بود که ابتدا جبهه داخلی تحکیم شده و ضمن ادغام گروههای کوچکتر با داعش، هر که از فرمانبری خودداری میکند، کشته شود. قدم بعدی، ورود به یک جنگ تمام عیار با ارتش سوریه بود. البته این برنامهای بود که پیش از انحراف داعش از مسیر درست و افتادنش به دنبال چاههای نفت مطرح بود. داعش نبرد را رها کرده و پولش هم به پایان رسیده و به همین دلیل، نخواهد توانست برای مدت زیادی در سوریه مقاومت کند».
عبیده بر این باور است، داعش در کوتاه مدت، یعنی تا حدود یک سال بعد، مناطق تحت نفوذ خود را رها خواهد کرد و نیروهای خود را بر مناطق دارای منابع نفتی متمرکز خواهد نمود. وی اشاره میکند که یکی از اهداف بعدی داعش، عربستان سعودی است و هم اکنون نیز هستههای خود را در این کشور تشکیل داده است.
وی در بیان دلیل تمایل داعش برای اقدام علیه عربستان نیز میگوید: «شمار بسیاری از اعضای داعش، شهروندان سعودی هستند که هم اکنون فشار زیادی را برای کشاندن این گروه به سمت ریاض اعمال میکنند و در حال آماده کردن فضا برای این اقدام هستند».
معنی واژه اخبات
واژه مخبتین از «خبت» گرفته شده است و در لغت به معنی خضوع و خشوع است [1] اما بین خضوع و اخبات خیلی تفاوت وجود دارد، درست است که دو کلمه مترادف هستند ولی معنایی که در اخبات است در خضوع نمیباشد، مخبت کسی است که همواره ملازم به طاعت میباشد یعنی کسی که دائماً در حال عبادت است اما این استمرار و مداومت در کلمه خضوع وجود ندارد. پس مخبتین دائماً در حال عبادت خداوند هستند و لحظهای از اطاعت او غافل نمیشوند.[2]
ویژگی های مخبتین از نظر قرآن
خداوند در آیه 34 و 35 حج از مخبتین یاد میکند «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهیمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتینَ(34)».
الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابرِینَ عَلىَ مَا أَصَابهَمْ وَ الْمُقِیمِى الصَّلَوةِ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ(35)».
در این آیه بعد از بیان مناسک حج از جمله قربانی کردن بیان میکند در برابر خدا تسلیم شوید و در ادامه مخبتین را بشارت میدهد و به معرفی و توصیف آنها میپردازد و چهار ویژگی از آنان ذکر میکند:
1. هنگامی که نام خدا را میشنوند ، دلهایشان مملو از خوف میشود.
2. نسبت به آن مصائبی که به آنان میرسد ، صبور و شکیبا هستند.
3. برپادارندگان نمازند.
4. از آنچه خداوند روزیشان میکند انفاق میکنند.
ذکر واژه مخبتین بعد از حج، خود نشان دهنده اهمیت این واژه است. علامه طباطبایی میفرمایند: تمام صفات مذکور در این آیه همه اش در حج می باشد.[3]
حج یکی از اعمال عبادی مسلمانان که مظهر عبودیت محض است انسان از تکبر و منیت خود دور شده و به خالق خود نزدیک می گردد. امام علی علیه السلام در روایتی میفرمایند: «و اخراجاً للتکّبروا من قلوبهم واسکانا لتذلّل فی انفسهم»، حج مایه خروج انسان از تکبر و غرور و باعث آرامش روح است».[4]
معنی مخبت در روایات
در روایتی از امام صادق علیه السلام نیز چنین آمده است: «إن عندنا رجلا یقال له کلیب، لا یجیئ عنکم شئ إلا قال: أنا أسلم، فسمیناه کلیب تسلیم، قال: فترحم علیه، ثم قال: أتدرون ما التسلیم؟ فسکتنا، فقال: هو والله الاخبات، قول الله عز وجل: الذین آمنوا و عملوا الصالحات وأخبتوا إلى ربهم..»[5]
در این روایت که به ویژگی یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام کلیب اشاره میکند، وی هیچ حدیثی از امامان علیهم السلام نمیشنید مگر اینکه میگفت: من در برابر او تسلیمم؛ لذا وی را کلیب تسلیم نامیدند.
امام در اینجا تسلیم را معنا کردهاند و فرمودهاند تسلیم همان اخبات است و در ادامه امام علیه السلام آیهای از قرآن را که به مخبتین وعده بهشت را میدهد قرائت میکند.
در این روایت امام صادق علیه السلام اخبات را تسلیم معنا میکنند. در آیه سوره حج نیز بعد از ذکر فَلَهُ أَسْلِمُوا به مخبتین بشارت میدهد. پس از ویژگیهای بارز مخبتین یا به عبارت دیگر صفت بارز آنان تسلیم بودن آنان در برابر ذات حق میباشد.
مقام تسلیم
اگر از مصادیق کسانی که تسلیم محض بودند بخواهیم یاد کنیم میتوان از حضرت ابراهیم علیه السلام نام برد که وی مصداق بارز مسلم در برابر فرمان الهی بود، «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ(127) رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَینْ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ وَ أَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَ تُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ(128) [6] حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهاالسلام پس از بالا بردن پایههای خانه خدا از خداوند درخواست کردند که تسلیم فرمان او باشند و از دودمان آنها نیز امت مسلمانى بپاخیزد.
«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمینَ (131)»(سوره بقره) هنگامى که پروردگارش به او فرمود: «تسلیم شو»، گفت: «به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.»
«وَ وَصىَ بهِا إِبْرَاهِمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَابَنىِ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ(132)»( سوره بقره) وی هم خود تسلیم امر خداوند گردید و هم به فرزندان خود توصیه مینمود.
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُ?ْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ (102) فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ (103) وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّ?ْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (105) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ (106) وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (107) وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (108) سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِیمَ (109) کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُ?ْمِنِینَ (111)»[7] زمانی که حضرت ابراهیم علیه السلام در خواب چنین دید که باید پسر خود را قربانی کند، برای پسر خود تعریف نمود، اسماعیل گفت: «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُ?ْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ»، وی در این امتحان هم سربلند بیرون آمد و آنچه خداوند فرموده بود به انجام رسانید و تسلیم امر او شد.
مقام تسلیم مقامی است والا و از مقام توکل و رضا هم گذر میکند، حضرت ابراهیم در اینجا از خود خواستهای نداشت آنچه پرودرگار عالمیان فرموده بود پذیرفت؛ زیرا در مقام تسلیم، عبد از خود خواستهاى ندارد و هر آنچه خدا امر کند میپذیرد، ولی در مقام توکل، شخص کارى را مىطلبد و چون خودش نمىتواند آن کار را به خوبى انجام دهد، وکیل مىگیرد و چون هیچ کسى بهتر از خدا کار را نمىداند و نمىتواند انجام دهد، بهتر از همه آن است که خداوند را وکیل قرار دهد و بر او توکل کند. «وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»(سوره ابراهیم، آیه12)
در مقام رضا ، خواسته خدا اصل و خواسته بنده فرع است ولی مقام تسلیم، بنده از خود هیچ خواستهای ندارد فقط گوش به فرمان خداست. لذا مقام تسلیم از این دو مقام والاتر میباشد.[8]
روایتی از امام صادق علیه السلام است که تا قلب کسی را پاک و مطهر نگرداند، مقام تسلیم را به وی عطا نخواهد نمود.[9]
نتیجه گیری:
از مطالبی که گذشت چنین میتوان بیان داشت که مخبتین جزء عابدان و تسلیم شدگانند و بالاتر از متوکلان و راضی شدگان درگاه اویند.
وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلاَّ دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ (بقره ـ 171)
و مَثل کافران، چنان است که کسى به حیوانى که جز صدایى (از نزدیک) و یا ندایى (از دور) نمىشنود بانگ زند، اینان کران، لالان و کورانند و از اینروست که نمىاندیشند.
در این آیه به بیان این مطلب مىپردازد که چرا کافران در برابر این دلایل روشن انعطافى نشان نمىدهند؟ و همچنان بر گمراهى و کفر اصرار مىورزند؟
مىگوید: مثال تو در دعوت این قوم بىایمان به سوى ایمان و شکستن سد تقلیدهاى کورکورانه (که در آیه قبل توضیح داد) همچون کسى است که گوسفندان و حیوانات را (براى نجات از خطر) صدا مىزند ولى آنها جز سر و صدا چیزى را درک نمىکنند" (وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً).
آرى آنها به گوسفندان و حیواناتى مىمانند که از فریادهاى چوپان خیرخواه و دلسوز چیزى جز سر و صدایى که فقط تحریک آنى در آنها دارد نمىفهمند.
و در پایان آیه براى تاکید و توضیح بیشتر اضافه مىکند" آنها کر و لال و نابینا هستند و لذا چیزى درک نمىکنند"! (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
و به همین دلیل آنها تنها به سنت هاى غلط و خرافى پدران خود چسبیدهاند و از هر دعوت سازندهاى روی گردانند.
بعضى از مفسران تفسیر دیگرى براى آیه ذکر کردهاند، و آن اینکه مثل کسانى که بت ها و خدایان ساختگى را صدا مىزنند همچون کسى است که حیوانات بىشعور را صدا مىزند، نه آن حیوانات از سخنان او چیزى درک مىکنند و نه این معبودهاى ساختگى از سخنان عابدان خود، چرا که این بت ها کرند و کورند و لال (دقت کنید).
ولى بیشتر مفسران تفسیر اول را انتخاب کردهاند و در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است، و ما نیز آن را انتخاب کردیم.
نکتههای آیه:
1ـ «دُعاءً» به معناى خواندن از نزدیک و «نِداءً» براى خواندن از راه دور است. در این آیه دو تشبیه است: یکى تشبیه دعوت کنندهى حقّ، به چوپان. و دیگرى تشبیه کافران، به حیواناتى که از کلام چوپان چیزى جز فریاد نمىفهمند.
2ـ اهمیت ابزار شناخت
بدون شک براى ارتباط انسان با جهان خارج ابزارى لازم است که آنها را ابزار شناخت مىخوانند، و مهم تر از همه چشم و گوش براى دیدن و شنیدن، و زبان براى س?ال کردن است، و لذا در آیه فوق بعد از آن که این افراد را به خاطر عدم استفاده از ابزار شناخت به افراد کر و لال و نابینا تشبیه مىکند با ذکر" فاء تفریع" که براى نتیجه گیرى است بلافاصله مىگوید: " بنابراین آنها چیزى نمىفهمند".
به این ترتیب قرآن گواهى مىدهد که اساسىترین پایه علوم و دانش ها چشم و گوش و زبان است، چشم و گوش براى درک کردن مستقیم و زبان براى ایجاد رابطه با دیگران و کسب علوم آنها.
در فلسفه نیز این حقیقت ثابت شده که حتى علوم غیر حسى، در آغاز، از علوم حسى سرچشمه مىگیرد، و این بحث دامنهدارى است که اینجا جاى شرح آن نیست.
3ـ " ینعق" از ماده" نعق" در اصل به معنى صداى کلاغ است در حالى که فریاد نکشد ولى" نغق" (با" غین") به معنى صداى کلاغ است که به صورت فریاد و توام با کشیدن گردن است. (مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث)
ولى بعدا این معنى توسعه یافته و به صداهایى که در برابر حیوانات مىدهند گفته شده، بدیهى است آنها از مفهوم کلمات و جملهها با خبر نمىشوند و اگر گاهى عکس العمل هایى نشان مىدهند بیشتر به خاطر تن صدا، و طرز اداى کلمات است.
پیامهای آیه:
1ـ ارزش چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمهى تعقّل باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
2ـ راه شناخت، پرسیدن، گوش کردن و دیدن همراه با تفکّر است. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
3ـ اشخاص بىتفاوت در برابر دعوت حقّ، پنج صفت تحقیرآمیز دارند: مثل حیوانند، کورند، کرند، لالند و بىعقلند. «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا»، «فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»
از چیستى خدا پرسش می شود در پاسخ باید گفت:
خدا هستى نامحدود و آفریدگار جهان و جامع همه کمالات است و نقص و عیبى در ذات وى راه ندارد و هستى او عین ذات مقدّسش مىباشد. موجودات، آفریده شدهى خدا هستند و هستى خویش را از خدا مىگیرند و هیچ گونه استقلالى ندارند. خداست که آنها را آفریده و بدانها افاضه وجود مىکند.
چون خدا مستقل و موجودات غیر مستقل هستند، یعنى وجود آنها از خداست ، نمىتوان گفت خدا از موجودات جداست و با آنها ربط وجودى ندارد، بلکه خداوند با هر موجودى و در کنارآن است، امّا باید دانست که چون خدا جسم نیست نزدیک بودن او با موجودات مثل نزدیک بودن جسمى با جسم دیگر نیست. امام على « علیه السلام» مىفرماید: خدا داخل در اشیاء است نه مثل دخول چیزى در چیز دیگر و خارج از وجود اشیاء است امّا نه مثل خروج جسمى از جسم دیگر(1).
اگر مقصود شما از چیستى، آگاهى از ماهیت خدا است، در پاسخ باید توجه داشت که اصولاً ماهیت خداوند به این معنا که مثلاً از چه چیز به وجود آمده یا ساخته شده است اصلاً صحیح نمىباشد ، زیراچنین فرض هایى، نشانه نقص و کمبود است و در ذات الهى راه ندارد. از چیز ساخته شدن به این معنا است که خداوند در وجود خود به آن چیز ها نیاز دارد و این با ذات بى نیاز الهى سازگار نیست و نیز به این معنا خواهد بود که آن چیز ها قبل از وجود خداوند ، وجود داشته تا خداوند از آنها به وجود آمده باشد، در حالى که همه چیز آفریده او است و نیز او ازلى است و هیچ چیز قبل از وجود او نیست تا از آن ساخته شده باشد.
خداوند چیزی جز هستى و وجود نامتناهى نیست و هیچ چیز وجود او را محدود نمى کند . حقیقت ذات نامحدود الهى براى ما که موجودات محدود هستیم قابل درک نیست و به همین جهت در روایات آمده که در ذات الهى تفکر نکنید، بلکه در صفات خداوند تأمل کنید. هم چنین خدایى که ما در تصور و خیال خود بیاوریم ، خدا نیست و اصولاً خداوند در تصور و خیال ما در نمىآید و عقل نیز به ذات الهى راه نمىیابد چون لازمه آن، احاطه به خداوند است و خداى نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمىشود.
خداوند داراى جا ومکان خاصى نیست زیرا مکان و زمان داشتن از خواص جسم است و مکان براى چیزى تصور مى شود که داراى حجم و امتداد باشد و نیز هر چیز زمان دارى از نظر امتداد و عمر زمان ,قابل تجزیه مى باشد و این نیز نوعى امتداد و ترکیب از اجزاء بشمار مى رود؛ پس نمى توان براى خداى متعال مکان و زمان در نظر گرفت و هیچ موجود مکان دار وزماندارى واجب الوجود نخواهد بود.
اگر براى خدا جا و مکان خاصى فرض شود ، علاوه بر این که او را نیازمند به زمان و مکان دانستیم، او را محدود نیز کرده ایم، در حالى که وجود الهى، نامحدود و نامتناهى است . هم چنین بودن او در مکان خاص وز مان خاص، بدان معنا است که در زمان و مکان هاى دیگر حضور ندارد و این هم نشانه نقص است و هم با حضور خداوند در همه جا و هر زمان منافات دارد.او هستی و وجود نامحدود است که نمى توان او را در زمان و مکانى خاص محصور و محدود کرد و حقیقت وجود نامتناهى او در ذهن انسان محدود و متناهى داخل نمى شود ، اما آثار وجود او در همه جا نمایان است و انسان با عمق جان خویش او را در مى یابد.
آیة الله جوادی آملی در این کتاب، دیدگاههای امام علی (علیه السلام) را در باب دنیا و گرایش به آن بیان کرده است. این کتاب در اصل برخی سخنرانیهای ایشان است که از سوی "رحیمیان محقق" استخراج و طی چهار فصل فراهم آمده است. پیش از آغاز فصل نخست، تعریفی از دنیا و اقسام آن در قرآن و ویژگیهای دنیای ممدوح و در فصل دوم ویژگیهای دنیای مذموم عرضه میگردد. نگارنده در فصل سوم آثار و پیامدهای منفی دوستی دنیا را توضیح داده و فصل چهارم را به نحو مقابله با خطرات دنیاپرستی، با تکیه بر زهد و تقوی، اختصاص داده است ."
دنیاشناسی و دنیاگرایی در نهجالبلاغه
دنیا معجون غریب و خلیط عجیبی است که چهره ای از آن ممدوح است و گرایش به آن مایه خیر و سعادت، و جلوه ی دیگر آن مذموم است و تمایل به آن موجب افت و سقوط. انسان را بر آن می دارد تا از اندیشه و رفتار شخصیت شاخصی بهره گیرد که عین حق و عدل است و تمامی زوایای دنیا و فراز و فرود آن را دانسته باشد. و او کسی جز امیرالمومنین (علیه السلام) نیست. در این مجموعه آیة الله جوادی آملی، جلوه های متفاوت دنیا را از نگاه آن حضرت بررسی می فرمایند.
موضوع این کتاب که دنیوی گرایی است توسط مولف محترم در فصول این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. این مجموعه مختصر انتخابی مناسب از مجموعه بیانات حضرت استاد است که به انگیزه دست یافتن به مباحث ایشان و ایجاد قلمرو وسیع تر برای استفاده علاقه مندان پدید آمده است.
معرفی اجمالی نویسنده کتاب:
آیت الله عبدالله جوادی آملی در سال 1312 هـ.ش در شهر آمل به دنیا آمد. پدر و جد ایشان از مبلغین اسلام و ارادتمندان به آستان ولایت بوده اند. آیت اله جوادی آملی پس از به پایان رساندن دوره ابتدایی در سال 1325 وارد حوزه علمیه آمل شد و تا سال 1329 در آن شهر به تحصیل علم پرداخت و پس از آن عازم حوزه علمیه مشهد شد ولی چون طلاب آنجا نسبت به علمای بزرگ مشهد تکریمی نداشتند، آنجا را ترک گفته و وارد حوزه علمیه تهران شد. ایشان با ورود به مدرسه مروی به خواندن رسائل و مکاسب اشتغال یافتند و پس از آن به فراگیری کفایة الاصول و علوم عقلی و نقلی پرداختند و پس از 5 سال عازم حوزه علمیه قم شدند و تاکنون در آنجا حضور داشتند. یکی از خدمات فرهنگی ایشان تاسیس موسسه تحقیقاتی و نشر اسراء در سال 1372 است. ایشان در مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری در دوره های اول و دوم عضویت داشتند و همچنین یکی از اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بوده اند و هم اکنون امامت نماز جمعه شهر مقدس قم را برعهده دارند. از اساتید و دوستان ایشان می توان به آیت اله عزیراله طبرسی، میرزامهدی محی الدین الهی قشمه ای، آیت اله بروجردی، امام خمینی (ره) و علامه سید محمد حسین طباطبایی و ... اشاره کرد. ایشان آثار و تالیفات بسیاری دارند از جمله: تسنیم، تفسیر قرآن کریم، تفسیر موضوعی قرآن کریم، رحیق مختوم، اسرارالصلوة، صهبای حج، ولایت فقیه و...
ساختاربندی کتاب:
در این کتاب نخست، به بیان معانی دنیا در لغت و کتاب و سنت و اقسام آن پرداخته شده است. این کتاب شامل 4 فصل به شرح زیر است:
1. فصل اول: ویژگی های دنیای ممدوح؛ این فصل شامل مباحث زیر می باشد: فریبنده نبودن دنیا- تهدید دنیا- راهنمایی دنیا- عبرت آموزی دنیا- دنیای متغیر- دنیا محل آزمون- گذرگاه بودن دنیا- و...
2. فصل دوم: ویژگی های دنیای مذموم؛ این فصل شامل مباحث زیر می باشد: مراحل دنیای مذموم- حکمت و دنیای بازیچه- عطش آفرینی دنیا- دنیا زینت پست- حقارت دنیا- و...
3. فصل سوم: آثار دوستی دنیا؛ این فصل شامل مباحث زیر می باشد: 1- دوستی دنیا، ریشه خطاها 2- دشمنی با آخرت 3- خواب غفلت 4- اضطراب 5- دلبستگی به مقام دنیوی 6- اعراض از یاد خدا 7- محرومیت از معرفت حقیقی.
4. فصل چهارم: راه درمان دنیاگرایی؛ این فصل شامل مباحث زیر می باشد: زهد- نشانه زهد- زهد راستین- زهد منفی- بی رغبتی به اهل دنیا- زهد امیر المومنین (علیه السلام)- تأسی به زهد علی (علیه السلام)- و...
این کتاب در سال 1380 توسط مرکز نشر اسراء در قم به چاپ رسیده و منتشر گردیده است و همچنین توسط عباس رحیمیان محقق، تنظیم و توسط سعید بندعلی ویرایش گردیده است.
برخی از ما آدم ها خصوصیات خیلی بدی داریم و خودمان از آن بی خبریم که این صفات ما چقدر می تواند آزار دهنده باشد، برای مثال عده ای از ما دیگران را برای روزهای تلخمان می خواهیم...
برای تمام روزهای احتیاج، اگر مشکلی داریم با تک تک دوستانمان در میان می گذاریم مثلا مشکل مالی داریم از همه اطرافیانمان توقع کمک داریم که هر کس هر چقدر دارد ببخشد، یا قرض دهد، آنقدر عجز و لابه می کنیم که دل همه به حالمان بسوزد و کمکان کنند، یا مثلا یک بیماری جزئی برای ما پیش می آید توقع داریم که همه عالم کارشان را تعطیل کنند و در صدد پرستاری از ما باشند، و چنان بیماری خود را بزرگ می کنیم تا به وضوح حس ترحم و همدردی را در نگاه بقیه احساس کنیم.
اما در روزهای خوبمان دوستانمان را مزاحم می بینیم، نمی خواهیم شادی هایمان را با آن ها قسمت کنیم، تصور می کنیم اگر کسی بداند شادی ما از دست خواهد رفت، اگر دنیایی از ثروت به ما بدهند حتی در خیالمان هم ریالی به کسی نمی بخشیم، این ها صفات زشتی است که بسیاری از ما به آن مبتلاییم.
خداوند در سوره مبارکه معارج آیه 20 می فرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّینَ»
این دسته آیات سوره معارج، انسانها را به دو دسته کلی تقسیم میکند. دسته اول میگوید، همه انسانها در دو صفت فرود اخلاقی دارند اگر به آنها شری برسد جزع میکنند و اگر به آنها خیری برسد دیگران را منع میکنند.
خدا توفیقی داده که ما نماز میخوانیم اما نمیدانیم در پیشگاه الهی ما هم از مصلّین هستیم یا نه؟
«اذا مسّه الشرّ جزوعاً» یعنی اگر شری و مشکلی و بیماری برای اینها پیش بیاید خیلی بیتاب هستند و به هم میریزند و زود مضطر میشوند. اگر بیماری فیزیکی دارند و بیماریشان عود میکند دیگران را هم درگیر مشکل خودشان میکنند. طرف چکش برمیگردد خانواده را درگیر آن میکند. در مشکلات انسان جزوع و غیر قابل تحمل در مشکلات است. آدم بدی است ولکن همین آدمی وقتی به خیر و نعمتی میرسد آدم تکخوری است. دوست دارد تنهایی بهرهمند شود. اگر علمی داشته باشد به جهت اخلاق بد و بخل کسی از علم او بهرهمند نمیشود. اگر روابط خوبی داشته باشد دیگران از آن بهرهای نمیبرند چون دست به خیر ندارد و اگر ثروتی داشته باشد خویشان و خانواده و اطرافیانش در فقر به سر میبرند چون آدم بخیلی است و همه را برای خودش میخواهد.
اما دسته دوم طبق این آیه نمازخوانها هستند که اینگونه نیستند. حالا ما نماز میخوانیم، آیا خداوند ما را از مصلّین میداند؟ اگر من در شر جزوع و در خیر منوع هستم جواب خیر است. چون قرآن فرمود انسانها در شر جزوع و در خیر منوع هستند مگر نمازگزاران.
هر کس بخواهد بداند نمازش نزد خدا نماز است و از مصلّین به حساب میآید، نگاه کند ببیند در خیر منع دارد؟ در شر جزع دارد یا نه؟ اگر یکی از این دو بود حتماً از مصلین نیست نزد خداوند. نمازخوان کسی است که خیر را برای خودش نمیخواهد اما شر را برای خودش میخواهد و آن را به دیگران منتقل نمیکند.
در روایتی آمده است: امام علی به مردی که سجدههای نمازش را خیلی سریع به جا میآورد فرمود: چند وقت است که این گونه نماز میخوانی؟ آن مرد عرض کرد: از فلان و بهمان مدت. حضرت فرمود: شخصی چون تو در نزد خداوند همانند کلاغ است که نوک بر زمین میزند، اگر بمیری بر غیر آیین ابوالقاسم محمد صل یالله و علیه وآله مردهای سپس فرمود: دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد.(همان، حدیث شمارة 10716.) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:کسى که رکوع و سجودش را ناتمام و شتابزده به جا مى آورد، نمازش پذیرفته نیست.
راه پیشگیری از عجله در نماز
حضرت ثامن الائمه « علیه السلام » چنین فرموده اند: « چون خواستی به نماز بایستی با حال کسالت ، خواب آلودگی ، عجله و شتاب و لهو و بازی نایست؛ بلکه نماز را با آرامش و وقار به جای آور.»
این سبـک شمردن صورت های مختلف دارد یعنی: تاخیر از اول وقت، با عجله خواندن، آداب حضور را مراعات نکردن، درنماز ظاهراً و باطناً بازی نکردن، لباس و نظافت و اینها را مراعات نکردن خلاصه سبک شمردن.
حضرت زهرا سلام الله علیهــا سوال می کند که کســی که نمــازش را سبک بشمارد چه می شود؟
« قال رسول الله ( صل یالله و علیه وآله ) : یا فاطمه مَن تَهاون بصلاته من الرجال و النساء »، فرمود: یا فاطمه کسی که نمازش را سبک بشمارد از مـردها و زنـها، « ابتلاه اللهُ بخمس عشرة خصلة »، خدا او را به 15 خصلت مبتلا می کند ( خیلی تهدید کننده است ) ، « ستٌ منها فی دار الدنیا و ثلاث عند موتها و ثلاث فی قبره و ثلاث فی القیامة اذا خرج من قبره »، شش تا در زندگـی دنیــــا و سه تا در وقت مرگ و سه تا در قبـر و بــرزخ و سه تای دیگر در قیــامت است وقتـــی از قبرش خارج می شود.
« فاما اللواتی تصیبه فی دار الدنیا »، اما شش خصلتی که خدا پیش می آورد دردنیا برای کسانی که نمــاز را کوچک می شمارند:
1-«فالاولی یرفع الله البرکة من عمره»: اول این است که خدا برکـــت را از عمــر او بــــرمـی دارد؛ این عمــر که من و شما می کنیم، برکت از آن برداشته می شود که انسـان نداند که چه کرد، از کارهای خیــر، نه از شرّ؛ مثلا کسانی می بینید عمرشان با برکت است، خوب عبــادت می کنند، خدمات زیــاد می کنند .
2- « یرفع الله البرکة من رزقه »: برکت را از روزیشــان هم بــر می دارد. برکت از روزی هم این نیست که انســـان کم پول بدست مـی آورد یا زیاد؛ نه؛ برکت در زندگی و معیشت است که آن را خــدا بر می دارد.
3- « و یَمحوا الله عزوجلّ سیماء الصالحین من وجهه »: سومین چیزی که مبتلا می شود این است که خدای متعال سیمــای صالحان را ازاو بر می گیرد؛ وقتی به صــورتش نگاه می کنید سیمای صالحــان در او نیست. این هم چیزی است؛ صــالحان یک سیمایی دارند البته اهـــــل ذوق می فهمند، این را با ذوق و دل می شود فهمید، نه زیبــایی ظاهری است، سیمای صالحان یک چیزی است که اهل دل و اهل ذوق می فهمند.
4- « و کل عمل یعمله لا ی?جر علیه »: هر عملـی که انجام می دهد از اعمال خیـر و عبادات، اجــری به آن داده نمی شود.
5- « و لا یرفع دعا?ه الی السماء »: پنجمی اش این است که دعــای او مستجاب نمی شود.
6- « والسادسة لیس له حظّ فی دعاء الصالحین »: از دعای صالحان هم بی بهره می شود، یعنی صالحان که برای مومنیــن و مومنــات دعاهایی می کنند که وظیفه اشان است، اینها از دعای صالحان حظّـــی برایشـان نیست.
این شش خصلتی که در دنیا پیش می آید برای آنها که نمازشــان را کوچک می شمارند.
« و اما اللواتی تصیبه عند موته »
و اما آن سه تا که در وقت مرگش به او می رسد:
1-« فاولاهن انه یموت ذلیلا »، اولش این است که مرگش به صورت خفت بــار می شود.
2- « والثانیة یموت جائعا »، گـرسنه می شود موقــع مرگ، این گرسنگی یک گرسنگی بسیــــار اسرار آمیز است که غیــرظاهری و دنیوی است و انسانها از آن وقتی که از اینجا به بــرزخ منتقل می شوند و از اول انتقــال به برزخ این گرسنگی و تشنگی شــروع می شود و بعدش هم در قیــامت مخصوصا هست، این یک چیزی غیــر از گرسنگی دنیاست.
3- « والثالثة یموت عطشانا »، سومی هم این است که در حال تشنــگی است فلو سقی من انهار الدنیا لم یرو عطشه.
« و اما اللواتی تصیبه فی قبره »، اما سه تــای دیگر که در قبر و بــرزخ به او می رسد این است که:
1-« فاولاهن یوکل الله به مَلکا یزعجه فی قبره »، حالا ما فکر می کنیم این سستــی ها که در استخفاف به نمــاز داشته ایم زیاد مهــم نبوده، آخرش این است که خـدا مـی بخشد؛ زیاد مهـم نبوده؛ خیلی چیز مهمی بوده، حالا این قسمتی از بیانات است که در اینجا وارد شده دقت کنید. اولش این است که خــدا مَلَکی را موکل می کند که در قبرش به او عذاب می کند در بـــرزخ.
2- « و الثانیة یضیق علیه قبره » ، و دومین چیز که خدا برای او پیش می آورد این است که عــالم قبرش برای او تنگ می شود؛ این را دیگر نمی فهمیم که چگونه تنــگ می شود.
3- « الثالثة تکون الظلمة فی قبره »، و سومی اش این است که عالــم قبرش برای او ظلمــانی می شود.
« و اما اللواتی تصیبه یوم القیامة »، اما آن سه تای دیگـــر که در روز قیــامت برایش پیش می آید وقتی که از قبرش خــارج می شود و به قیامت و محشــر قـدم می گذارد؛ « اذا خرج من قبره فاولاهن ان یُوکل الله به ملکا یَسحَبه علی وجهه و الخلائق ینظرون الیه »، اولش این است که خدا ملکی را موکل می کند که او را بـه رو می برند توجــه می کنید نماز خوان است مردم هم نگاه می کنند؛ غیـــر عـادی می برند.
« و الثانیة یُحاسب حسابا شدیدا »، دومی اش هم این است که در مقـــــــام حساب، حساب شدیدی از او می کشند.
« و الثالثة لاینظرالله الیه و لا یُزکیه و له عذاب الیم »، و از همه اینها بــالاتر، خدا به او نظـر نمی کند و او را تزکیــه نمی کند و عذاب الیـم هم برایش هست. این ها برای کســی است که تهاون بصلاته.
روایت 66 از محاسن البرقی نقل کرده با سند از امام صادق علیه السلام قال: قال اللهُ تبارکَ و تَعالی انّما اَقبلُ الصّلوةَ لمَن تَواضَع لعَظمَتی، امام صادق علیه السلام می فرماید: خدا فرموده است که من نماز را قبول می کنم از کسی که در برابر عظمت من خاضع باشد.
درمانی برای با عجله خواندن نماز
شما وقتی به حال خودتان هستید بالطبع انجذاب و کِشش روح شما، انس روح شما با کیست؟ با چه آرام می شود؟ به سوی چه چیز میل دارد؟
خودمان را فریب ندهیم که بگوییم ما مآنوس با خدا هستیم؛ اگر خواستید بدانید با چه چیزهایی انس دارید، نماز را میزان قرار دهید. گفته اند که نماز میزان است فراموش نکنید، برای خیلی چیزها یا می شود گفت برای ارزیابی همه حقیقت ها، برای یک مومن و بنده خدا، میزان نماز است.
وقتی نتیجه گرفتید که روح ما وقتی ما باشیم و روح ما که تا بخودش واگذار بکنند به غیر خدا مآنوس است، بسوی غیر خدا آرام است، فکر می کنید با این بافت روحی اگر به آن سو برویم چه می شود؛ ما باید به زور بسوی خدا راه پیدا کنیم یا با اُنس و کِشش؛ به زور که نمی شود، وقتی طبیعت روح ما این است که از خدا فرار می کند، وقتی که از بدن هم قطع علاقه می کند همین روح است، این روح بسوی خدا نمی رود، میل ندارد، فرار می کند؛ این مصیبت است .
اما در این وضع و حال می شود انسان توسل بکند به اولیاء از جمله حضرت زهرا سلام الله علیها که نظری کند که این مشکل حل بشود و اگر این مساله حل شود خیلی مشکل ها برای من و شما حل می شود و آنوقت دیگر وقتی به نماز می ایستیم، مآنوسیم، خوشحالیم، خسته نمی شویم، اینطور نماز نمی خوانیم که زود تمام کنیم و برویم بنشینیم صحبت کنیم، این حالت فرار است، توسل کنید و قطعا نتیجه می گیرید.
نکته دیگر هم بگویم از نماز که وقتی بلند می شوید برای نماز خیلی زود و سریع نماز را شروع نکنید، لحظاتی را بایستید؛ این را عمل کنید، این نکته برای عمل است، آن یکی که مصیبت بود که باید سعی کنید در آن مسیر...
من و شما سعی می کنیم نمازمان حالی داشته باشد و با این وضع روحی و سابقه روحی که داریم و داشته ایم بالاخره موفق نمی شویم، ما را رد می کنند، فراموش نکنید وقتی به نماز می ایستید، حلاوت ذکر را ندارید، به ما نمی چشانند و اصلاً حال فرار داریم که زود تمام بشود و هر چه سعی می کنیم متوجه باشیم باز دلمان به این سو و آن سو می رود، این تازه این سوی قضیه است که من و شما وقتی تحلیل می کنیم، توضیح می دهیم این طور می شود، اما آن ســـوی قضیــه چیست؟
ردّ خداست که بسیار مصیبت بزرگی است و این از روایات استفاده می شود؛ کسانی که شرایط نماز را نداشته باشند وقتی به نماز می ایستند، خدای متعال قسم یاد می کند به آن عزّت و جلال خودش که هر کسی را به جوار خود راه نمی دهد؛ کسانی که بی شرایط وارد نماز می شوند، می فرماید: من حلاوت ذکرم را از او می گیرم، او را ردّ می کنم، راه نمی دهم؛ آن سوی قضیه بسیار خطرناک است.
حلّ مشکل به صورت اساسی، تزکیه و سلوک و تطهیر باطن را در پیش گرفتن است، ولی به قول معروف چاره ی جزیی است که وقتی به نماز می ایستید، فوری شروع به نماز نکنید، بین اقامه و نماز یا قبل از شروع اذان و اقامه، لحظاتی با دردمندی به خدا متوجه باشید که در محضر او هستید، توجه یک کسی که مُجرم است و شرمنده، که خدایا مرا با گناهانم، با خطاهایم، با آن طغیانم، با فسادم، با عصیانم، با جرائمم م?اخذه نکن، عفو بکن، مُجرم و شرمنده ام، مرا رد نکن، از محضر خودت بهره ای به من برسان، در نمازی که می ایستم مرا طَرد نکن، آن وقت این دعا را تکمیل بکنید با قسم دادن خدا به محمّد و آل محمّد صلوات الله و سلامُه علیهم اجمعین، آن وقت شــــروع کنیـد.
آن وقت سعی کنید که در حال حضور باشید، این ( مساله فوق ) بسیار م?ثر است، یعنی مُجرّب است، بالاخره انسان وقتی رو به خدا کرد، دست خالی برنمی گردد هر چه مجرم هم باشد؛ این از من و شما، با این وصف رو به خــدا آوردن، بـــی نتیجـه نخواهد بــود.
آناین که گفتیم از بعضی از روایات استفاده می شود که خدا می فرماید به عزت و جلالم قسم، حلاوت ذکرم را از تو می گیرم، روایتی است در مصباح الشریعه، در تکبیر هست آنجا که کسی تکبیر را بدون واجد شرایط بودن، بگوید این خطاب از خدا می آید.
1) زوج های موفق خواسته ها و انتظارات خود را به صراحت می گویند. زوج های موفق قبل از ازدواج، توقعاتی که از یکدیگر دارند مطرح می کنند، اگر توافق اساسی با هم ندارند (برای مثال مرد فرزند می خواهد ولی خانم مخالف است)، می توانند به شروع و یا خاتمه ازدواج به طور جدی فکر کنند. بعد از ازدواج، زوج های موفق به طور منظم در مورد توقعات و انتظاراتشان با هم صحبت می کنند و اگر اختلافی پیش آمد، آن را به زمان دیگری موکول می کنند تا همدیگر را درک کنند و به توافق برسند.
2) زوج های موفق فردیت خود را حفظ می کنند. بعد از ازدواج استقلال زوج ها کم می شود اگر افراد فرزند داشته باشند روز به روز وابستگی بیشتر می شود و گاهی افراد احساس خستگی می کنند. زوج های موفق می دانند حتی اگر به هم علاقه داشته باشند، گاهی احساس خستگی می کنند. آنان یکدیگر را تشویق می کنند تا همیشه"ما" نباشند و زمانی هم برای "خود" داشته باشند و به کارهای مورد علاقه خود بپردازند.بدین ترتیب زوج فردیت خود را حفظ می کند و زندگی ، شاداب می شود.
3) زوج های موفق همدیگر را مرکز توجه قرار می دهند. آنان همدیگر را دست کم نمی گیرند و همیشه به فکر خوشبختی همسر خود و خانواده هستند. معمولاً افراد چند سال پس از ازدواج مانند سال های اول به هم توجه نمی کنند. ولی زوج های موفق، کارهای کوچک نظیر اولویت قرار دادن نیازها و کارهای همسر و کارهای بزرگ نظیر احترام و گوش کردن به حرف های هم را مدنظر قرار می دهند. ازدواج دریای تغییرات است. شما اغلب فراموش می کنید همسرتان مهم است و به او توجه نمی کنید. درعوض به کار، سرگرمی و دوستان اهمیت می دهید ولی زوج های موفق همدیگر را مرکز توجه قرار می دهند.
4) زوج های موفق روش های حل اختلاف را می آموزند. "جان گاتمن" روانشناس که 20 سال زندگی زوج ها را مطالعه کرده، عامل اصلی موفقیت یا شکست ازدواج را توانایی، یا عدم توانایی حل اختلافات می داند. حتی اگر همسرتان و شما کاملاً با هم یکی باشید ، گاهی با نظر هم موافق نیستید و این مخالفت باعث ناراحتی می شود. نباید به اعتیاد، خشونت و ... رو بیاورید. اگر خواسته شما و همسرتان با هم فرق دارد، باید آن را حل کنید. زوج های موفق با هم صحبت می کنند، حتی اگر احساس بدی نسبت به هم دارند. آنان در مورد اختلافات و مخالفت ها با هم مذاکره می کنند تا به نتیجه عادلانه برسند. آنان از یکدیگر حمایت می کنند و غـُر نمی زنند. آنان می پذیرند در مواردی عشق ، برتر از پیروزی است.
5) زوج های موفق با هم رشد می کنند. مسلماً فردی که امروز با او ازدواج می کنید،10 سال آینده متفاوت خواهد بود. شما هر دو تغییر می کنید. به ویژه در شرایط سخت زندگی مانند از دست دادن والدین . زوج های موفق می دانند که یکی یا هر دو در طول زندگی تغییر می کنند و قواعد عوض می شود. پس لازم است تغییر کنید تا بتوانید روابط در حال تغییر را عوض کنید.
6) زوج های موفق برای حفظ روابط می کوشند. زوج های موفق به طور منظم وضعیت زندگی خود را بررسی کرده و با هم صحبت می کنند تا از شادی و رضایت هر دو از زندگی مشترک مطمئن شوند. اگر یکی ، یا هر دو شما از زندگی مشترک ناراضی هستید، مشکلتان را حل کنید.
7) از مراجعه به مشاور خجالت نکشید. زوج های موفق قبل از مراجعه به مشاور، سند طلاق را امضا نمی کنند. آنان می کوشند که مشکلات را در اولین فرصت حل کنند.